آیا ادارات بوشهر روز‌های سه‌شنبه و چهارشنبه (۷ و ۸ مرداد) تعطیل است؟ درباره انواع خطرناک بیماری هپاتیت و راه های پیشگیری و درمان | عفونت زرد فشار خون خودتان کم نشود آقای وزیر! مسقف شدن پارکینگ‌های عمومی با پنل‌های خورشیدی رئیس سازمان محیط زیست: بحران‌های محیط زیستی با راهکارهای ضربتی برطرف نمی‌شوند خودداری برخی مشاوران املاک از ارائه برگه رسمی معامله | قولنامه هست، اما هولوگرام ندارد! به فرد گرمازده آب‌قند و شربت ندهید ذخایر خونی خراسان رضوی رو به کاهش است رئیس سازمان هواشناسی: خشکسالی با بارورسازی ابر‌ها درمان نمی‌شود آیا استعفای رئیس صندوق بازنشستگی کشوری صحت دارد؟ خسارت ۱۴ هزار میلیارد تومانی مصرف دخانیات بر نظام سلامت زمین لرزه ۴ ریشتری در عسلویه بوشهر (۵ مرداد ۱۴۰۴) اهدای عضو بانوی جوان مرگ مغزی در مشهد به ۶ بیمار زندگی دوباره بخشید (۵ مرداد ۱۴۰۴) ویدئو | ورود گرد و خاک شدید به مشهد از سمت جاده کلات (۵ مرداد ۱۴۰۴) رئیس سازمان نظام پرستاری کشور مطرح کرد: کاهش میزان مهاجرت پرستاران | فوق‌العاده خاص روی میز دولت مانده است آمادگی هلال احمر خراسان رضوی برای خدمت‌رسانی در ایام اربعین ضرورت اصلاح جدی ساختار هیئت‌های بدوی و تجدیدنظر تامین اجتماعی در مشهد و خراسان رضوی پیش‌بینی دقیق هواشناسی با برج راداری مشهد بازنشستگان خطاب به مدیرعامل تأمین‌اجتماعی: مگر معوقات بازنشستگان چقدر است که پرداخت آن را چهار ماه عقب انداخته‌اید ورود حدود ۳۰ هزار معلم جدید به مدارس از مهر ۱۴۰۴ | ادامه فعالیت ۴۰ درصد از فرهنگیان بازنشسته کشف محموله بزرگ مواد اولیه ساخت موادمخدر صنعتی توسط پلیس مرزبانی از معوقات حقوق فروردین ۱۴۰۴ بازنشستگان تأمین‌اجتماعی چه خبر؟ مرمت قدیمی‌ترین مدرسه تاریخی کاشمر از ابتدای مرداد ۱۴۰۴ شر مهندس سارق از  سر خودرو‌های مشهد کم شد موزه ملی ملک پس از جنگ ۱۲ روزه بازگشایی شد (۵ مرداد ۱۴۰۴) معاون تربیت‌بدنی آموزش و پرورش: سرانه فضای ورزشی مدارس باید به یک مترمربع برسد جاده هراز مسدود می‌شود + جزئیات بازنشستگان تأمین اجتماعی و مستمری‌بگیران همچنان در انتظار صدور فیش معوقات حقوق فروردین ۱۴۰۴
سرخط خبرها

بازسازی صحنه نزاع منجر به قتل | دوئل مرگ‌بار دهه‌هشتادی ها

  • کد خبر: ۳۰۷۵۶۵
  • ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۰
  • ۱
بازسازی صحنه نزاع منجر به قتل | دوئل مرگ‌بار دهه‌هشتادی ها
دقیقاً نیمه تابستان امسال بود که دو جوان دهه‌هشتادی هر دو با چاقوهای ازغلاف بیرون کشیده، رودرروی همدیگر قرار گرفتند. هرکدام از این افراد، در این دوئل شبانه فقط یک ضربه به گردن دیگری وارد کرد.

به گزارش شهرآرانیوز، دقیقاً نیمه تابستان امسال بود که  دو جوان دهه هشتادی هر دو با چاقو‌های از غلاف بیرون کشیده، رودرروی همدیگر قرار گرفتند. هرکدام از این افراد در این دوئل شبانه فقط یک ضربه به گردن دیگری وارد کرد که براثر همین ضربات یکی از آن‌ها از ناحیه گلو مصدوم شد و دیگری بر اثر شدت جراحات، جان باخت. صبح پنجشنبه با دستور قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی، متهم به همراه فرد دیگری که خودش را قاتل معرفی کرده بود، در حضور شاهدان به محل جرم منتقل شدند و صحنه قتل «امیرمهدی. م» را بازسازی کردند.

در ابتدای این صحنه مقام قضایی اتهام را تفهیم کرد و از «تیمور. ص» معروف به «حسام» متولد ۱۳۸۴، خواست تا آنچه را در زمان وقوع قتل در بوستان خطی حاشیه میدان معراج رخ داده بود، بازسازی کند.

***

آن شب چه اتفاقی افتاد؟

ساعت هفت ونیم شب بود که «رحمت»، پسرعمه‌ام، با من تماس گرفت و دنبالم آمد. ما با پراید رحمت آمدیم اینجا و پیاده شدیم. اینجا (محل درگیری)، روی سکو نشسته بودیم و سرم توی گوشی‌ام بود. داشتم کلیپ نگاه می‌کردم، آن خدا بیامرز اینجا (اشاره به سکوی مقابل) نشسته بود. رفقایش داشتند او را مسخره می‌کردند و به او می‌خندیدند.

آن‌ها مشروب خورده بودند و امیرمهدی حالش خوب نبود. من سرم توی گوشی بود و داشتم به کلیپ‌های توی گوشی‌ام می‌خندیدم که ناگهان آن مرحوم آمد جلو و توی گوشم زد و پرسید: چرا به من می‌خندی؟   گفتم من به تو نمی‌خندم، به کلیپ توی گوشی می‌خندم.  گفت نه، داری به من می‌خندی.

رحمت، پسرعمه‌ام، توی چمن‌ها دراز کشیده بود، بلند شد، جلو آمد و گفت چیه؟ برای چی سروصدا می‌کنی؟ رحمت او را هُل داد که ناگهان به دست رحمت چاقو زد. پسرعمه‌ام به سمت ماشین دوید و چوبی از کنار صندلی راننده برداشت. رحمت دو تا چوب زد توی سرش که دوستان مرحوم چوب را از او گرفتند.

من به سمت ماشین دویدم و از بغل در، یک چاقو برداشتم. همین که برگشتم، دیدم امیرمهدی روبه رویم ایستاده است. هُلش دادم که آمد توی خیابان. هر دو پشت ماشین بودیم و کلنگی چاقو را زد به گردن من که چاقو در گردنم گیر کرد. من داشتم می‌افتادم، دستم آن قدر حس نداشت که ضربه بزنم. دیگر یادم نمی‌آید که چاقویی به او زده‌ام یا نه؛ ولی چاقو در دست راستم بود. من افتادم روی زمین و توی ماشین بیهوش شدم.

توی صحنه چه کسی با مرحوم درگیر شد؟

رحمت بود، علیرضا (برادر رحمت) آمد و هُلش داد. من هم چاقو خوردم و رحمت چاقو را از گردنم بیرون کشید.

از کجا می‌دانستی درون خودرو چاقو ست؟

داشتم توی ماشین می‌گشتم که چاقو را دیدم.

دنبال چه‌ می‌گشتی؟

دنبال یک چیزی می‌گشتم تا از خودمان دفاع کنیم، به خاطر اینکه رحمت را با چاقو زده بود.

می‌دانستی درون خودرو چاقو هست؟

بله، از قبل دیده بودم.

چرا رحمت چاقو را برنداشت؟‌

نمی‌دانم، رحمت اول به ماشین رسید و چوب را برداشت.

چرا همان موقع به جای برداشتن چاقو، صحنه را ترک نکردید؟‌

نمی‌دانم، اشتباه کردم.

اگر صحنه را ترک می‌کردی، نتیجه بهتری نمی‌گرفتی؟

همین طور است.

پس می‌توانستی محل را ترک کنی؟

بله.

قبلش چیزی مصرف کرده بودی؟

نه، تازه از سر کار تعطیل شده بودم.

***

شاهد اول نزاع مرگ بار

بعد از اظهارات متهم، نوبت به اظهارات شاهدان رسید. «رحمت. پ» متولد ۱۳۸۱ به عنوان یکی از شاهدان دربرابر قاضی خاکشور قرار گرفت و به سؤالات مقام قضایی پاسخ داد.

آن شب چرا اینجا آمدید؟

ساعت ۸ بود که با ماشین خودم آمدیم اینجا؛ حسام زنگ زد. همین جا (اشاره به یک سکو) نشسته بودیم. امیرمهدی (مقتول) هم اینجا (اشاره به سکوی مقابل) نشسته بود، رفقایش هم بودند.

آن‌ها را‌ می‌شناختید؟

آن‌ها هر شب می‌آمدند و در این پارک می‌نشستند. اتفاقا من آمدم توی سبزه‌ها دراز کشیدم که امیرمهدی آمد و سرش را روی پایم گذاشت و چند جمله به شوخی هم گفت. ما از بچگی در محله مادربزرگم با هم بزرگ شده بودیم و برای همین می‌شناختمش. چهار پنج دقیقه اینجا بودم و بعد از آن‌ها دور شدم تا با گوشی‌ام صحبت کنم. وقتی متوجه سر و صدا شدم، برگشتم و دیدم امیرمهدی با چاقویی که توی دستش بود، وسط پارک ایستاده است. حسام نیز کنار ماشین بود.

پرسیدم چی شده که مرحوم گفت با حسام دعوا کرده است، گفتم این پسردایی‌ام است، بی خیال شو. گفت نه، من چنین و چنان می‌کنم. به دوستانش گفتم این را نگه دارید، چاقو دستش بود و ترسیدم جلو بروم. به حسام گفتم بشین توی ماشین برویم که مرحوم به حسام حمله کرد. جدایشان کردند و دوستانش گفتند بروید؛ اما امیرمهدی خودش را خلاص کرد و به سمت ما آمد و با هم درگیر شدند، به هم چاقو زدند که مرحوم کنار پیاده رو افتاد و حسام را به بیمارستان رساندیم.

چاقو مال چه کسی بود؟

چاقوی خود حسام بود که از سمت شاگرد برداشت.

چرا چاقو در خانه شما کشف شد؟

یک چاقو دست حسام بود و یکی هم توی گلویش گیر کرده بود که هر دو توی ماشین من بود. فردای آن روز که حسام به هوش آمد، به او گفتم امیرمهدی را زده‌ای و حالش خراب است. بعد هم رفتم پلیس آگاهی و چاقو را از خانه برداشتیم و تحویل دادیم.

ضربه اول را چه کسی زد؟

من نفهمیدم؛ چون در صدم ثانیه رخ داد و هر دو، هم زمان زدند.

***

اظهارات شاهد دوم

در ادامه، بازپرس جنایی از «علیرضا. پ»، برادر رحمت و پسرعمه متهم به قتل، خواست تا آنچه را آن شب دیده است، بیان کند که این فرد گفت: من اینجا نشسته بودم (اشاره به سکو)، رحمت با حسام آمد و ماشین را پارک کرد. اینجا نشسته بودند که گوشی رحمت زنگ خورد و رفت صحبت کند، آن خدابیامرز هم مست بود. دو تا دختر هم کمی دورتر نشسته بودند که امیرمهدی اول رفت سراغ آن‌ها و درگیر شد. بعد آمد اینجا، هی دنبال دعوا می‌گشت که آمد اینجا نشست. حسام این طرف نشسته بود و داشت توی گوشی کلیپ نگاه می‌کرد و‌ می‌خندید که با مشت زد به سرش و حسام هم زد توی گوشش و بلند شدند.

مرحوم چاقو را کی برداشت؟

از اول سلاح سرد دستش بود. یقه به یقه شدند و آمدند توی خیابان، رفتم جدایشان کنم، دیدم خدابیامرز می‌خواهد من را هم بزند. رحمت رفت جدا کند که آمد عقب. بعد حسام دید که او با چاقو جلو آمده است. دوید سمت ماشین و چاقوی خودش را برداشت و آمد هی به سمت هم حمله می‌کردند و در هوا ضربه‌ می‌زدند، یک صحنه مرحوم کارد را زد به گلوی حسام؛ حسام نیز به او ضربه زد. خدابیامرز افتاد اینجا، چاقو توی گلویش بود که رحمت کشید. وقتی رسیدیم بیمارستان، رحمت گفت گوشی‌ام نیست و برگشت و بیست دقیقه بعد آمد.

وقتی مرحوم چاقو خورد، چه اتفاقی افتاد؟

کارد خورد توی گردنش و افتاد و از گردنش خون می‌آمد و با رحمت آمدیم و حسام را بردیم بیمارستان.

ماجرای قاتل تقلبی چه بود؟

در پیگیری این پرونده فردی دیگر با مراجعه به کلانتری معراج مشهد خودش را قاتل مرحوم «امیرمهدی. م» معرفی کرد. با دستگیری این فرد که «یاسر. ن» نام داشت، در مراحل بازجویی‌های تخصصی مشخص شد که او دوست متهم به قتل است و‌ می‌خواسته به دوستش کمک کند. این فرد نیز به سؤالات قاضی خاکشور پاسخ داد.

چه شد که وارد این پرونده شدی؟

به خاطر پدرومادرم آمدم این حرف را زدم.

یعنی چه که به خاطر پدر و مادرت آمدی؟

پدر و مادرم از هم جدا شده‌اند. من شش ماهه بودم که طلاق گرفتند. بعد پدرم رفت زن دیگری گرفت و حالا سه فرزند دارد و وضع مالی اش هم بد نیست. من خیلی جا‌ها برای کار رفتم و خیلی سختی کشیده‌ام. مادرم رفته بود کرمان و گفتم چه کار کنم که گفت بیا کهنوج. ۱۰ روز آنجا بودم. وقتی برگشم، رفتم مغازه عموی حسام خرید کردم. شاگردش داشت با یکی صحبت می‌کرد در مورد حسام که دعوا کرده و حسام یک چاقو زده و آن طرف هم یک چاقو زده است. پرسیدم چه شده است؟ گفت حسام یک نفر را کشته است. از روی حرف‌های این‌ها من فکر کردم و با خودم گفتم من می‌روم و‌ می‌گویم من هم یک چاقو زده‌ام تا هم حسام را کمک کنم و هم خانواده‌ام به من اهمیت بدهند و برای همین آمدم و این حرف را زدم.

پانزدهم مرداد کجا بودی؟

من کرمان بودم، اصلا نمی‌دانم کی دعوا شده است. بعد که شنیدم، آمدم کلانتری معراج و گفتم من آدم کشته‌ام. من خسته شده بودم و پدر و مادرم هر کدام به فکر خودشان هستند. برای همین آمدم این کار را کردم تا شاید من را هم ببینند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ساغررضایی
Iran (Islamic Republic of)
۰۴:۲۲ - ۱۴۰۳/۱۰/۱۰
0
1
سلام اقای گزارشگرلطفادرست ودقیق بپرسیدبعدبنویسید
رحمت پرزورپسرعمه حسام برادرندارعلیرضابردررحمت نیست پسرعمه مادرش علیرضاپرزورچون فامیل هاشون یکی بودشمااشتباه کردید ....چرااشاره نکردیدچرارحمت چوب وچاقوهاشسته قایم کردمامورهاازخانه خودشون بیرون اوردندچرابایدجزییات پنهان کنیدعلیرضایااون شخصی که فراری چرادستگیرنکردندچرابایداون اقابیادخودش معرفی کن بگه من قاتل هستم چرافکرنکردیدشایدکسی اورافرستادتامسیرپرونده رلمنحرف کندتاتمام شواهدبنام حسام تمام شودچرابه رجمت نگفتیدچرابه چه دلیلی سرکارحسام توکارواش اورابه پارک اوردکه خستگی کارتوتنش بمونه چرااین سوالات نکردیدشایدتمامش نقشه بودبرای این پسرچرابایددقیقاهمون ساعت برن پارک که امیرمهدی چاقوبه دست مست باش چرابه علیرضاورحمت گیرنداداواول کنارعلیرضانسسته پس این میان خیلی ضوای پنهانی هست که هیچ اشاره ایی نشدچرادوربین های میدان معراج بازبینی نکردندبیمارستان رضویی سراسردوریین اقای خاکشور
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->