معرفی و نقد «در باب تسلی خاطر، آرامش در عصر ظلمت» در پردیس کتاب مشهد | رنج و تسلّی امکانی برای رشد انسان است درگذشت علی رشوند، بازیگر و تهیه‌کننده تئاتر + علت برگزیدگان جشنوارۀ فیلم عمار معرفی شدند مروری بر برخی از مستند‌هایی که درباره شهید حاج قاسم سلیمانی ساخته شده‌اند صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳ روایت کردن، مهم‌ترین کار جهان است رمان «سردار ایرانی» در کتاب‌فروشی‌ها غربت موسیقی مقامی در بی‌مهری‌ها پخش فیلم تلفن زمان برای نابینایان و ناشنوایان + زمان پخش نگاهی به فیلم‌های احتمالی چهل‌وسومین جشنواره فجر در بخش اجتماعی فصل اول برنامه هزار و یک شب، ۱۰۰ قسمت است + زمان پخش درباره مجموعه متغیر منصور اثر یعقوب یادعلی | داستان‌هایی درباره تغییر فیلم توقیف‌شده مسیح پسر مریم، سریال می‌شود بهترین فیلم سال ۲۰۲۴ از نگاه انجمن منتقدین فیلم بریتانیا» (UKFCA) فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۱۳ و ۱۴ دی ۱۴۰۳) + زمان پخش و خلاصه داستان حمید نعمت‌الله: یک سانس در جشنواره به فیلم قاتل و وحشی بدهید مهران مدیری با «گل یا پوچ» جدید برمی‌گردد آیین افتتاحیه پانزدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار در مشهد برگزار شد+ویدئو پژمان جمشیدی با فیلم سینمایی روز جزیره، در راه فجر چهل و سوم
سرخط خبرها

گفتاری از محمود فتوحی، استاد ادبیات فارسی، درباره تعلق رودکی به ایرانشهر

  • کد خبر: ۳۰۸۴۱۲
  • ۱۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۳
گفتاری از محمود فتوحی، استاد ادبیات فارسی، درباره تعلق رودکی به ایرانشهر
یک جوان در ایران یا تاجیکستان ممکن است بپرسد که رودکی، که اهل سمرقند از ازبکستان بوده و در دربار بخارا زیسته و آرامگاهش در دره پنج‌کنت در تاجیکستان است، چطور ایرانی هم می‌تواند باشد؛ احساس پیوند این سه کشور با رودکی بر چه بنیادی است؟

خادم | شهرآرانیوز؛ دعوا بر سر انتساب یک میراث ملموس یا ناملموس به کشور یا جغرافیای سیاسی یا فرهنگ خاص دعوایی تازه نیست. آنچه هویت‌ساز است خواهان هم بسیار دارد. مصداق‌هایش را هم در همین سال‌های اخیر فراوان دیده و شنیده‌ایم: از نان لواش تا شاعر را می‌برند.

مرز‌ها که آب می‌روند، چیز‌های بسیاری از پهلوی جغرافیای کهن کنده شده و بیرون می‌مانند، از رود و کوه تا آدم و آیین. اینکه «ایران» یعنی چه یا سرحدات خراسان بزرگ تا کجا بوده از بحث‌های پردامنه است؛ اینکه ــ‌مثلا‌ــ رودکی را باید شاعری از کدام دیار و فرهنگ بدانیم وابسته به تعریف ایران است در معنای جغرافیایی و فرهنگی‌اش، در عصری که رودکی در آن می‌زیسته است.

سخنرانی دکتر محمود فتوحی، استاد بازنشسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد و پژوهشگر، در نخستین همایش «رودکی و پیوند‌های فرهنگی ایران و تاجیکستان» به همین موضوع اختصاص داشت. او سعی کرد تعلق رودکی به ایرانشهر را براساس سروده‌های خودش و همچنین با ارجاع‌دادن به آثار تاریخی و ادبی آن عصر نشان دهد. فتوحی گفت کسانی که دعوا می‌کنند که رودکی مال کیست دعوایشان براساس هویت‌های امروزی و جعل‌های اخیر است، وگرنه رودکی خودش را ایرانی می‌دانسته است.

آنچه در ادامه می‌آید بخشی از سخنان اوست.

یک جوان در ایران یا تاجیکستان ممکن است بپرسد که رودکی، که اهل سمرقند از ازبکستان بوده و در دربار بخارا زیسته و آرامگاهش در دره پنج‌کنت در تاجیکستان است، چطور ایرانی هم می‌تواند باشد؛ احساس پیوند این سه کشور با رودکی بر چه بنیادی است؟ و، از‌آن‌سو، پیوند رودکی با هویت‌های نوساخته چگونه برای نسل امروز قابل‌فهم است؟ برای توضیح این نسبت‌ها، سراغ یکی از قصاید رودکی رفته‌ام، قصیده مشهورِ «مادرِ می‌را بکرد باید قربان» و سعی می‌کنم مناسبات نشانه‌ای‌ای را که میان رودکی و ایده «ایران» در این قصیده وجود دارد گزارش کنم.

در این قصیده ۹۲بیتی، چهار دسته نشانه هویتی وجود دارد که متعلق به چهار هویت است، شامل سه نشانه یونانی، سه نشانه ترکی مغولی، ۲۱ نشانه اسلامی و ۲۶ نشانه ایرانشهری. از نشانه‌های ایرانشهری که در کانون اغراض اصلی این قصیده هستند یکی گاه‌شمار ایرانی است.

وقتی می‌گوییم «ایرانی»، یعنی یک ساختار معناداری که دیگری را در خودش نمی‌پذیرد یا به دیگری تعلق ندارد. هر نشانه‌ای که در درون این ساختار است دیگری را برنمی‌تابد. گاه‌شمار ایرانی مال دیگری نیست؛ یعنی اردیبهشت و آبان، که دو نشانه در این قصیده است، متعلق به ایرانشهر است و بیرون از ایرانشهر نیست. نشانه‌های جغرافیایی مثل ری و سِگِستان و نیمروز و بدخشان و خراسان و ایران، و آیین شهریاری و اساطیر [نیز این‌گونه‌اند].

این قصیده در بخارا در پیشگاه امیر سامانی، که رودکی او را «امیر خراسان» می‌نامد، برای گرامیداشت امیر سیستان سروده شده است. این امیر سیستان، ابوجعفر، مَلکِ نیمروز یا سِگِستان یا سیستان است که خدمات شایانی برای امیر خراسان کرده است و از تبار یعقوب لیث است. آشکارترین نشانه در این قصیده، که رودکی ممدوحش را امیر آنجا و خودش را هم متعلق به آنجا می‌داند، واژه یا نشانه «خراسان» است:

خسرو بر تخت پیشگاه نشسته
شاه ملوک جهان، امیر خراسان‌

می‌دانیم که در جایی دیگر هم رودکی خودش را «شاعر خراسان» می‌داند:

شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنَوَشت
شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود

در همین قصیده «مادر می ...»، امیرنصر سامانی را که در بخارا نشسته است «امیر خراسان» می‌گوید. واژه «خراسان» ۶بار در ۱۰۴۸ بیت بازمانده از رودکی به‌کار رفته است.

حدود خراسان عصر رودکی

چون امروز هنوز هم این بحث وجود دارد، می‌خواهم درک هم‌روزگاران رودکی را از مفهوم «خراسان» بگویم که «خراسان» کجاست و مرزهایش کجا. سعی می‌کنم چند منبع هم‌زمان با رودکی را بررسی کنم: یکی کتابی است مال سال ۲۸۰ قمری، کتاب جغرافیایی‌ای به نام «الممالک و المسالک» از ابن‌خردادبه که چهار رُبع خراسان را بیان می‌کند. در سال ۳۲۸، یک سال قبل از مرگ رودکی، «العِقد الفرید» از ابن‌عبد‌ربه اندلسی می‌گوید از گرمسار تا سمرقند خراسان است.

اصطخری در سال ۳۴۶، حدود هفده سال بعد از رودکی، می‌نویسد که شرق خراسان نواحی سیستان و دیار هندوستان، غرب خراسان بیابان غزنی و گرگان، شمال خراسان بلاد ترکستان، و جنوب خراسان پارس و قومس [است]که همین سمنان امروزی و گرمسار است. چهار شهر اصلی هم که مالیات خراسان از آن جمع می‌شود نشابور و مرو و هرات و بلخ است. کتاب‌های دیگری مانند «مفاتیح‌العلوم» و «حدود‌العالم» هم در‌این‌زمینه وجود دارد.

«آزادگان»، از واژه‌های کلیدی فهم ایرانشهر

واژه «آزادگان» نیز دوبار در قصیده آمده است، یک‌بار به‌صورت لغت عربی «حُران» و یک‌بار به‌صورت خود کلمه «آزادگان». این صفت «آزادگان» هم از آن صفت‌های کلیدی در فهم مفهوم ایرانشهری است. «آزاده» را هفت بار در دیوان رودکی می‌بینیم. «آزاده» را هم این‌طور تعریف می‌کنند: شخصی که گوهری است، نژاده است، پرهنر است، خوی نیک و نام نیک دارد، و خردمند است. اسدی توسی هم می‌گوید: «از ایران جز آزاده هرگز نخاست».

ما این «آزاده» را، اگر در متون فارسی ــ‌و به‌خصوص شعر‌ــ جست‌و‌جو کنیم، همه‌جا هست: دقیقی ۳بار، «ویس و رامین» ۵بار، قطران ۶بار، فرخی ۹بار، منوچهری ۴بار، و «شاهنامه» ۷۹بار «آزادگان» و ۳۰بار «آزاده» را آورده است.

شواهد واژه «آزاده» در کتیبه‌ها هم فراوان است: کتیبه داریوش اول، کتیبه حاجی‌آباد، کتیبه کردستان، و کتیبه مشکین‌شهرِ آذربایجان. شما وقتی توزیع واژه را به لحاظ جغرافیایی نگاه می‌کنید، از آذربایجان تا سمرقند واژه «آزادگان» موجود است.

آزادگان دو گروه هستند: «شهرگانان» یا «شهرجانان» و «دهگانان»، یعنی «سران شهر» و «سران ده». اینها ساختار اجتماعی جامعه ساسانی را می‌ساختند.

«آزادگان»، که رودکی از آنان یاد می‌کند، از مِهتران ایرانی هستند که عموما کارگزاران حکومت ساسانی ازمیان این مهتران بودند. وزرای ایرانی که نگه‌دارنده مفهوم و ایده «ایران» بودند، مانند خواجه‌نظام‌الملک و عمیدالملک کُندری و خیلی‌های دیگر، عموما از این طبقه بودند و گارد سلطنتی دربار شاهپور هم ازبین آزادگان بود.

سومین نشانه‌ای که در این قصیده داریم «دهقان» است. دهقان هم یکی از گروه‌های آزادگان است. تا زمان سوزنی سمرقندی در سمرقند، طبقه دهقان را داریم و، اگر به کتاب «فتوح‌البُلدان» که تاریخ ۲۰۰ سال جنگ‌های اعراب و ایرانیان را گزارش می‌کند مراجعه کنید، نویسنده که شرق خراسان را گزارش می‌کند، طبقه دهقان در تمام جنگ‌ها حضور دارند؛ یعنی از مدائن که جنگ شروع می‌شود دهقان‌ها هستند که یا طرف جنگ هستند یا طرف مصالحه. همیشه این دهقان‌های فراوان را می‌بینیم.

ایران، اَبَرنشانه در قصیده رودکی

بعد می‌رسیم به ابرنشانه‌ای که در این قصیده هست که «ایران» است. همه نشانه‌ها ذیل این نشانه «ایران» قرار می‌گیرند:

شادی بوجعفر احمد‌بن‌محمد
آن مِه آزادگان و مَفخَر ایران

هر سه نشانه «خراسان»، «آزادگان» و «دهقان»، به‌اضافه «مرزبان» که در قصیده نیامده است، و تمام ۲۵ نشانه دیگری که در قصیده هست، همه، ذیل نشانه «ایران» قرار می‌گیرند، در درون یک نظام نشانگان همبسته ایرانشهری، که حالا می‌توانید بگویید متون ایران در دیدگاه فردوسی و به‌خصوص رودکی کجاست و تلقی ایران درنظر نخبگان بیرون از متن رودکی و بقیه کسانی که در این دوره هستند [چیست]، و حدود ایران درنظر جغرافی‌دانان و مورخان آن دوره کجاست.

این روش به ما کمک می‌کند که نشانه‌ها را بهتر و با معانی اهل‌روزگارش بفهمیم، نه با تعبیر‌ها و تفسیر‌های خودمان. طبری دو واژه برای ایران دارد: یکی «ایرانشهر» و دیگری «ایرانکَرد» (که «کَرد» به‌معنای «ساخت» است). «فتوح‌البلدان» هم تعبیر «ایرانشهر» را دارد. از جاحظ تعابیر «ایرانشهر» وجود دارد؛ و در اغلب این متون وجود دارد؛ و اینها، همگی، حدود ایران را مشخص می‌کنند.

یک روایت دیگر در همان سال‌های [نزدیک به]رودکی، یعنی در سال ۳۴۶، داریم [که]دیباچه «شاهنامه ابومنصوری» است. بعد از اینکه مفصل درباره اقلیم‌ها صحبت می‌کند، می‌گوید ایرانشهر از رود آموی است تا رود مصر. کتاب‌های فراوان دیگری هم هست که این مفهوم «ایران» که رودکی به‌کار می‌برد در آن وجود دارد.

در «شاهنامه» ۱۵۵۱‌بار این مفهوم «ایران» به‌کار رفته است، طبق آنچه در «دادگان» فرهنگستان می‌شود جست‌و‌جو کرد؛ و این مفهوم جغرافیایی و فرهنگی و زبانی است که از رودکی و دیگران می‌رسد به فردوسی و فردوسی آن را صورت‌بندی می‌کند، که درواقع فرای همه صورت‌هاست و «ایران» به یک ابرمفهوم بدل می‌شود.

دعوا براساس جعلیات

خیلی‌ها امروز مطرح می‌کنند که ما نمی‌دانیم «ایران» چیست. حق دارند که ندانند، برای‌اینکه کتاب نمی‌خوانند. «ایران» مفهومی کهن است، شاید کهن‌ترین مفهومی که ما در تاریخ این منطقه داریم؛ و بزرگان زیادی داریم که در درون یک شبکه گره‌خورده هویتی قرار دارند، در هویت‌های مدرن، هویت‌هایی که امروز برساخته شده است: کمال خجندی از خجند تا تبریز داستان زندگی‌اش ادامه دارد، مولانا از بلخ تا قونیه میان چندین هویت گره‌خورده باهم درنوسان است؛ و کسانی که دعوا می‌کنند که مال کیست براساس هویت‌های امروزی دارند جدال می‌کنند.

این هویت‌ها جعل اخیر است. باید رودکی را در زمان خودش فهمید که اهل کجاست و خودش چه می‌گوید. براساس این مدل قرائت نشانه‌شناختی، ما می‌فهمیم که رودکی خودش را اهل خراسان و ایران می‌دانست. 

اینکه «ایرانـ» ـش کجا بود، هم براساس سخن خودش و هم منابع پیرامون نخبگان روزگار او، معلوم بود که ایران از فرات تا جیحون است. رودکی، وقتی ایران را می‌ستود، خود را ایرانشهری و متعلق به این گستره می‌دانست، و بقیه نشانگان ایرانشهری که در مجموعه آثار ایشان هست، همه، در دل همین قصیده فشرده است. دو قصیده هم بیشتر ندارد، ولی همین قصیده متراکم است از هویت ایرانشهری که نمود هویت رودکی است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->