آزمون سراسری پذیرش فلوشیپ ۱۴۰۴ لغو شد امتحانات دانشگاه فردوسی مشهد به تعویق افتاد + جزئیات علت زیاد عرق کردن بدن چیست؟ نسخه‌ای کاربردی برای آرام ماندن در روز‌های پرتنش جنگ ضرورت دسترسی فوری بیماران خاص به سهمیه دارویی تیرماه ۱۴۰۴ شرایط اضطراری پذیرش مسافران، کنسلی و تمدید اقامت در هتل‌های ایران ممنوعیت فعالیت‌های دریایی در خزر (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) زمان برگزاری آزمون‌های آیلتس به تعویق افتاد آخرین وضعیت مجروحان حمله اسرائیل در بیمارستان‌ها (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) مصاحبه استخدامی سازمان تعزیرات حکومتی (۱۴۰۴)، موقتاً لغو شد تأثیر کتابخانه‌ها بر ارتقای سرمایه اجتماعی کدام دانشگاه‌ها زمان‌بندی امتحانات را تغییر دادند؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۲۵ خرداد ۱۴۰۴) | آسمان صاف تا کمی ابری ورود گردشگران به پارک‌های ملی استان تهران تا اطلاع ثانوی ممنوع شد (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) پرداخت وام ۵۰ میلیون تومانی به حدود ۳۰ هزار بازنشسته کشوری در مرحله اول (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) حمایت از گروه‌های آسیب‌پذیر در دستور کار هلال‌احمر کارت آزمون ورودی مدارس سمپاد و نمونه‌دولتی (۱۴۰۴) صادر شد علت تعطیلی خط متروی منتهی به فرودگاه مهرآباد + جزئیات افزایش ناگهانی درخواست مکمل‌های حاوی ید از داروخانه‌ها وضعیت «شیرخشک» پایدار است آیا برای لاغری، کربوهیدرات باید کاملاً از رژیم غذایی حذف شود؟ سامانه ۱۵۷۰ آماده ارائه خدمات مشاوره‌ای به دانش‌آموزان درخصوص وقایع اخیر رژیم صهیونیستی ممنوعیت مصرف و عرضه دخانیات در اماکن عمومی کودکان را درمعرض اخبار ناگوار قرار ندهید اهدای عضو یکی از اعضای شورای شهر نیشابور جان ۳ بیمار نیازمند عضو را نجات داد (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) توقف پروازهای خطوط هوایی سوریه (۲۵ خرداد ۱۴۰۴) شرایط کاملاً عادی خراسان رضوی در حوزه‌های ارزاق عمومی، سوخت و حمل‌ونقل بهره‌برداری از دومین جایگاه CNG شهرستان سرخس با افزایش سه‌برابری ظرفیت سوخت‌گیری گاز فشرده دستمزد اعلامی کارفرمایان به بیمه، ۳۰ درصد کمتر از دستمزد واقعی است
سرخط خبرها

ناهید هم خدایی داشت

  • کد خبر: ۳۱۱۵۸۶
  • ۳۰ دی ۱۴۰۳ - ۱۵:۴۶
  • ۱
ناهید هم خدایی داشت
یکی دوبار دیده بودم زنگ‌های تفریح سطل‌های آشغال توی حیاط را زیر‌و‌رو می‌کند. من را که می‌دید خودش را می‌زد به آن کوچه که مثلا پولش را اشتباهی توی سطل زباله انداخته و دارد دنبالش می‌گردد.

ناهید کار‌های عجیب و غریبی می‌کرد. یکی دوبار دیده بودم زنگ‌های تفریح سطل‌های آشغال توی حیاط را زیر‌و‌رو می‌کند. من را که می‌دید خودش را می‌زد به آن کوچه که مثلا پولش را اشتباهی توی سطل زباله انداخته و دارد دنبالش می‌گردد. می‌دانستم دروغ می‌گوید او را دورادور می‌شناختم. وضع مالی پدرش خوب نبود و خرجش را پدربزرگش که همسایه ما بود می‌داد.

یک روز او را دیدم که داشت پوست کیکی را لیس می‌زد. ناهید حاضر بود پوست کیک روی زمین را بجود، اما نصف ساندویچ کسی را نگیرد. یکی دوبار فهمیدم گرسنه است. رنگ و رویش به زردی می‌زد. سرش توی کلاس درد می‌کرد. زنگ تفریح ساندویچ نان و پنیرم را با او نصف کردم، اما هر چه اصرار کردم قبول نکرد. انگار خجالت می‌کشید یا غرورش اجازه نمی‌داد.

مدتی بعد اوضاع تغییر کرد. ناهید سر کلاس حالش خوب بود. انگار ضعف نداشت. توی کلاس سردرد نمی‌شد. بیشتر هم از معلم سؤال می‌پرسید. ما پایه چهارم ابتدایی بودیم.

یکی دو هفته بعد، وسط زنگ علوم، خانم چوگانیان پیرزن خدمتگزار مدرسه به کلاسمان آمد. با معلم پچ پچ می‌کرد. معلممان با تعجب نیم‌نگاهی به بچه‌های کلاس انداخت. ما بی‌خبر از همه جا با هم حرف می‌زدیم.

نگاهم که به صورت ناهید افتاد ترس برم داشت. مثل گچ سفید شده بود. مداد توی دستش می‌لرزید. من و ناهید پشت یک میز می‌نشستیم. فهمیدم ماجرایی پیش آمده که ناهید از آن باخبر است.

معلم سرش را به علامت تأیید تکان داد. خانم چوگانیان دوقدم به داخل کلاس آمد و با دقت به صورت تک تک بچه‌های کلاس نگاه کرد. سرم را که برگرداندم تا عکس‌العمل ناهید را ببینم دیدم رفته زیر میز.

وقتی چوگانیان بیرون رفت سرش را بالا آورد و خاک مداد سیاه توی دستش را با گوشه مانتو تمیز کرد. مثلا مداد از دستش افتاده است.

آن روز نفهمیدم جریان چه بود، اما روز بعد مدیر سر صف اعلام کرد در شلوغی بوفه مدرسه، یک نفر هر روز کیک می‌دزدیده است. آن موقع دوربین نبود و فقط چوگانیان یک لحظه صورت دزد را در شلوغی صف خرید، دیده بود. حدس زدم ناهید از شلوغی استفاده کرده و بین جمعیت خودش را مخفی کرده بود و‌الا همان موقع گیر می‌افتاد و نیاز به این دزد و پلیس بازی‌ها نبود.

مدتی بعد رفته بودم کاموا بخرم که با دیدن ناهید پشت دخل مغازه تعجب کردم. او برای اینکه کمک خرج خانواده شود عصر‌ها در مغازه یکی از اقوامشان فروشندگی می‌کرد. همانجا درسش را هم می‌خواند. من هیچ‌وقت به روی ناهید نیاوردم که از ماجرا سردرآورده‌ام. او هم کار می‌کرد و هم درس می‌خواند.

سال‌ها بعد او را دیدم که در صف تاکسی یکی از میدان‌های قدیمی بابل ایستاده بود. حال و احوال که کردیم فهمیدم دلش می‌خواهد پرستار شود. دوره تزریقات را گذرانده بود و در یک درمانگاه هم کار می‌کرد.

مدتی است به ناهید فکر می‌کنم. به اینکه اگر آن روز زیر میز نمی‌رفت چه می‌شد؟ اگر رسوایش می‌کردند و همه کلاس او را با انگشت نشان می‌دادند و به او دزد می‌گفتند چه بر سر ناهید می‌آمد؟ چقدر رویارویی معلمان مدرسه با دانش‌آموزان حساس است و سرنوشت‌ساز. انگار آن روز خدا آبروی ناهید را حفظ کرد و نگذاشت به خاطر گرسنگی رسوا شود.

اما سؤال این است که چرا بخشی از خیرات و نذورات به صبحانه بچه‌های بی‌بضاعت تعلق نمی‌گیرد؟

کم نیستند دانش‌آموزانی که یادگیری‌شان تحت‌تأثیر گرسنگی قرار گرفته و مدام در کلاس بی‌حال و بی‌رمق‌اند. کاش حداقل بخشی از کمک اجباری والدین به مدارس به این بخش اختصاص یابد، چون هیچ امیدی به آموزش و پرورشی که همیشه از کمبود بودجه می‌نالد نیست.

* در این مطلب از اسامی مستعار استفاده شده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۷ - ۱۴۰۳/۱۰/۳۰
0
0
اخه لبنان و....مهم ترند
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->