بازسازی صحنه قتل توسط قاتل ۱۹ ساله در مشهد: وسوسه شیطانی مرا به محل جنایت کشاند + تصاویر پس از ۱۲ سال: اعتراف تکان‌دهنده قاتل همسر در جوین خراسان رضوی + تصویر شوهر سنگدل دستگیری دخترخاله‌ها به اتهام سرقت طلای فامیل دور با شگرد آبمیوه مسموم! مستمری مردادماه مددجویان بهزیستی و کمیته امداد واریز شد اهدای اعضای نوجوان مشهدی در راه بازگشت از کربلا فرصت رو‌به‌پایان؛ ضرورت تغییر مسیر جمعیتی ایران علت آلودگی هوای مشهد چیست؟ (۲۱ مرداد ۱۴۰۴) ۳۰ درصد از تخت‌های بیمارستانی مشهد فرسوده هستند | گسترش تخت‌های بیمارستانی به حاشیه شهر مشهد + فیلم استاندار خراسان رضوی: نیمی از مدارس جدید استان تا پایان ماه آینده آماده بهره‌برداری خواهد بود رئیس انجمن هواشناسی ایران: نجات کشور از خشکسالی فقط با علم و راهکار‌های واقعی ممکن است ادای احترام به یادمان شهدای دانشمند دانشگاه شهید بهشتی از سوی پزشکیان (۲۱ مرداد ۱۴۰۴) آنچه درباره ماچا نوشیدنی محبوب نسل زد باید بدانیم حضور ۴۰ ناظر و بازرس سلامت محیط در اجتماع جاماندگان اربعین در مشهد واکسیناسیون مؤثرترین راه پیشگیری از سیاه‌سرفه | هشدار برای کودکان زیر یک سال ویدئو | هجوم ریزگرد‌ها به آسمان مشهد (۲۱ مرداد ۱۴۰۴) توضیحاتی در خصوص صدور احکام بازنشستگان | آیا فوق‌العاده خاص به بازنشستگان صندوق کشوری تعلق می‌گیرد؟ ۱۸ هزار پرونده طلاق در کشور با مداخله مشاوران به صلح انجامید پرداخت معوقات بازنشستگان کشوری و افزایش سقف وام فرزندان آنان به ۶۰ میلیون تومان (۲۱ مرداد ۱۴۰۴) گلایه شهروندان مشهدی از وضعیت ثبت‌نام مدارس در مقطع متوسطه اول پرداخت مرحله دوم متناسب‌سازی سال ۱۴۰۰ معلمان بازنشسته همزمان با حقوق مردادماه مستمری مردادماه ۱۴۰۴ بازنشستگان صنعت نفت با افزایش ۱۰ درصدی متناسب سازی پرداخت شد اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۱ مرداد ۱۴۰۴) فناوری نانو در خدمت سلامت زائران اربعین غربالگری بیش از ۵۷ هزار زائر در مرز چذابه پرخطرترین بازه‌های سنی شروع دیابت چه سنی است؟ درگذشت تلخ دادستان گناباد به همراه خانواده‌اش در تصادف جاده‌ای (۲۱ مرداد ۱۴۰۴) + عکس پیش‌بینی هواشناسی امروز (۲۱ مرداد ۱۴۰۴) | کاهش دما در برخی نقاط کشور از پنجشنبه ساعت برگزاری آزمون‌های نهایی پایه دوازدهم در تابستان تغییر کرد
سرخط خبرها

اول شما بفرمایید!

  • کد خبر: ۳۱۳۲۳
  • ۰۲ تير ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۸
اول شما بفرمایید!
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه| سر پیچ تقاطع، راننده جوان پرایدی که از روبه‌رو می‌آید، آرام توقف می‌کند و با حرکت دست و لبخند تعارف می‌زند که من جلوتر بروم. چهره‌ای بسیار آرام و مهربان دارد. دستم را به‌نشانه تشکر تکان می‌دهم و می‌روم. چه‌قدر مهربانی و لطف از نگاهش سرازیر می‌شود. می‌روم و دیگر هم نمی‌بینمش. نه می‌شناسمش و نه جز همان لحظه او را دیده‌ام، اما آغاز هفته‌ام را با لبخند و مهربانی‌اش رقم زده است! کاش انسان‌ها می‌فهمیدند که گاه یک حرکت کوچک و ساده چه‌قدر می‌تواند اثرگذار و ارزشمند باشد!
یکشنبه| آبدارچی مهربان ما برای نشان‌دادن اوج توجه و لطف خود به این برادر کوچک‌ترش، یک چای لیوانی حسابی آورده و با لهجه شیرین آذری تعارف می‌کند. مشغول نوشیدن چای هستم و حواسم به موبایل است که نمی‌دانم چه‌طور یک‌باره همه لیوان روی لباس و بدنم سرازیر می‌شود! هم داغی چای مرا می‌سوزاند و هم رنگ و رطوبتش لباسم را لکه‌دار می‌کند. دستپاچه و سراسیمه بلند می‌شوم و با مصیبتی دور و برم را خشک می‌کنم و نگرانم که کسی از راه برسد و من را با این سرووضع ببیند! راستی اگر قرار بود همه خرابکاری‌ها و افتضاحات ما این‌طور آشکار بشود و بسوزاند و خیس کند و رنگ‌وبو داشته باشد، چه می‌شد؟
دوشنبه| پیک رستوران که غذا آورده است، می‌گوید: «می‌شه نقدی حساب کنید؟ می‌خوام مساعده بگیرم!» یعنی گرفتاری زندگی پدر و سرپرست یک خانواده، مثلا ۲۰ هزار یا ۳۰ هزار تومان پول‌دستی است که خواسته از صاحب‌کارش بگیرد و او گفته است نقد ندارم و حالا خواهش و تمنا می‌کند که من با او نقد حساب کنم! و یادم می‌افتد که همین چند دقیقه قبل دوستی داشت آمار دارایی یکی از مسئولان دولتی را می‌داد که در طول ۴۰ سال بعد از انقلاب همیشه سمت‌های رسمی و مسئولیت سازمانی داشته است، اما اکنون نمی‌شود حتى ثروتش را به‌راحتی محاسبه کرد!
سه‌شنبه| کنار خیابان می‌خواهم ترک موتورسیکلت سوار شوم که آقای محترمی جلو می‌آید و دستم را می‌گیرد، اشاره‌ای به موتور می‌کند و می‌گوید: آنچه درباره لباس روحانیت نوشته بودی خواندم، این موتورسواری به لباس‌آخوندی نمی‌خورد! نمی‌دانم چه جوابی باید بدهم.
چهارشنبه| هنرمندی از دوستان قدیم تلفن زده است برای احوال‌پرسی. از اوضاع روزگار درد دل می‌کند و می‌گوید: شما آخرین حلقه ارتباطی ما با روحانیت هستید! با خود می‌گویم چه بد روزگاری است که من بخواهم باعث دلخوشی کسی باشم و به‌یاد شعری می‌افتم که گاه‌گاه در تنهایی خود زمزمه می‌کنم؛ «شرمنده نزد اهل دل از بی‌کمالی‌ام/‌ای وای من که ساغر از باده خالی‌ام!»
پنجشنبه| کنار دکه فروش مطبوعات مشغول تماشای روزنامه‌ها هستم که یکهو می‌بینم دخترکی جلویم ایستاده و به من خیره شده است؛ سلام عمو! جواب می‌دهم، روسری رنگی کوچکی بر سر دارد و لباس صورتی‌رنگی پوشیده است. از چشم‌هایش هوش می‌بارد و دندان‌هایش خراب است. می‌پرسد: شما مسجد داری؟ سرم را به‌علامت جواب منفی تکان می‌دهم. عبایم را می‌گیرد و می‌گوید: آخه لباس مسجد پوشیده‌ای! می‌خندم؛ باشه، ولی مسجد ندارم! می‌گوید: «یعنی توی خیابان اذان می‌گی؟» نمی‌دانم چه جوابی بدهم. یک فال می‌خرم و می‌پرسم: چند؟ می‌گوید: «هر چی بدی!» یک اسکناس دوهزار تومانی می‌دهم، کمی فکر می‌کند و بعد ۵۰۰ تومان برمی‌گرداند، می‌گوید: «این زیاده!» بعد خداحافظی می‌کند و می‌گوید: «عمو، بازم بیا!»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->