آغاز ثبت‌نام متقاضیان حضور در راهپیمایی اربعین+ لینک ثبت‌نام (۲۷ تیر ۱۴۰۴) اوحدی: حقوق شهدای غیرنظامی در هیئت دولت تعیین تکلیف می‌شود تأکید رئیس بنیاد شهید بر مستندسازی دقیق از زندگی شهدای جنگ ۱۲ روزه افتتاح مشترک سامانه سجا بین ایران و عراق برای تسهیل تردد زائران رئیس ستاد اربعین عراق: تأمین امنیت زائران برای ما در اولویت قرار دارد افتتاحیه مدرسه دارالعلم در حرم امام‌رضا(ع) توقیف یک تریلی با راننده ۱۳ ساله شهادت ۳۴ دانش آموز ایرانی به دست رژیم کودک کش اسرائیل در جریان جنگ ۱۲ روزه + تصاویر و اسامی مشهد در آستانه میزبانی از جمعیت میلیونی زائران در دهه پایانی صفر ۱۴۰۴ | ثبت‌نام ۴۵۰ کاروان پیاده تا امروز (۲۶ تیر ۱۴۰۴) پیام آیت‌الله سیستانی در پی فاجعه الکوت عراق استقبال از پیکر «سردار شهید غلامحسین غیب‌پرور» در فرودگاه شیراز (۲۶ تیر ۱۴۰۴) گذر از مرز مهران در کمتر از ۵ ثانیه | همه چیز برای زائران اربعین مهیاست لزوم اجرای طرح ملی احیای پیوند قرآن و مسجد همایش بانوان زینبیِ عرب‌زبان در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد زائران اربعین در چه رده سنی نیاز به مجوز ندارند؟ پیکر مطهر شهید «سید حسن حسینی‌نژاد» در مشهد تشییع می‌شود + جزئیات افزایش تعداد متقاضیان حوزه علمیه خراسان نسبت به سال ۱۴۰۳ کتابخانه مرکزی حرم رضوی، میزبان نشریات با محور «کودک، فلسطین و محرم» رویداد ملی «ایران برنده بازی» با محوریت مقاومت، ۶ میلیون مخاطب را جذب کرد روایت عاشورا بر روی نمادین‌ترین سازه‌های شهری ایران
سرخط خبرها

خداحافظ ماه خوب خدا!

  • کد خبر: ۳۱۳۵۳۰
  • ۱۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۳
خداحافظ ماه خوب خدا!
راستش را بخواهی، ما خیلی تغییر کرده‌ایم. اما بین ما آدم‌هایی پیدا می‌شوند که حسرت‌برانگیزند؛ آدم‌هایی که تکلیفشان با خود و خدایشان روشن است.

برنج را می‌ریزم توی پلوپز و از داخل کابینت، ظرف حبوبات را بیرون می‌آورم. بعد هم می‌روم سراغ ادویه‌ها. عجولم و دوست دارم همه‌چیز زود مرتب شود. وسط کار‌ها یکی صدای تلویزیون را بلند می‌کند. نوحه مداحی که نمی‌شناسم، از داخل پذیرایی، خودش را می‌کشاند به فضای آشپزخانه.

دارد دعای «یا من ارجوه لکل خیر و امن سخطه عند کل شر» را می‌خواند. انگار منتظر این لحظه‌ام. اشک‌هایم را با دست‌های زدچوبه‌ای پاک می‌کنم و می‌نشینم همان‌جا وسط آشپزخانه و موبایل‌به‌دست، دنبال دعای ماه رجب می‌گردم. این روز‌ها در من کسی زندگی می‌کند که زخم‌خورده از آدم‌ها و دنیاست. نمی‌دانم حدسم درست است یا نه، ولی فکر می‌کنم این حکایت خیلی از آنهایی است که پشت پنجره‌های بزرگ و کوچک این شهر زندگی می‌کنند. 

حتما باید از برکت دعای یک نفر باشد که این همه از زمزمه کردن این واژه‌های ملکوتی لذت می‌برم. وسط دعا صدای مادرم می‌آید که دارد گریه می‌کند. برخلاف من بلندبلند حرف می‌زند. همیشه همین‌طور است؛ دعا کردنش هم با صدای بلند است. «خدایا! هر لحظه به یادمان بیاور از این دنیا هیچ چیزی نخواهیم برد. ما را ببخش و عاقبتمان را ختم به خیر کن، خدایا...».

همان گوشه آشپزخانه برای خودم چای می‌ریزم. گفته‌اند قبل از آمدن ماه مبارک رمضان، فرصت بخشش است. یادم از همه فصل‌ها و روز‌های گذشته می‌آید. در تلویزیون زنی دارد گریه می‌کند. نطق می‌کند و اشک می‌ریزد. اهل ضاحیه است. می‌گوید «بچه‌های ما را یک‌به‌یک قتل‌عام می‌کنند و می‌کشند و حال هیچ‌کدام از ما خوب نیست. من به نام انسانیت از شما درخواست می‌کنم که نجاتمان دهید.» پاهایم خم می‌خورد.

حالا وقت اعتراف کردن و بخشش خواستن است: ببخشید همه شمایی که زیر آتش و گلوله و رگبار جان دادید و طاقت آوردید! ما هیچ‌کدام، از این‌همه نسل‌کشی دق نکردیم. اخبار غزه و لبنان را شنیدیم، شاید سری به تأسف تکان دادیم و شاید هم نه. آن‌قدر اسیر مشکلات دنیا و نفس هستیم که تنها به این موضوع فکر می‌کنیم که من مهم‌تر از همه هستم. ببخشید شما، ما حالش را نداشتیم؛ چون مثل همیشه خسته‌ایم؛ چون این‌طور وقت‌ها، جهاد را به یکدیگر حواله می‌کنیم.

نه اینکه برای شما این‌طور باشد، نه؛ اصلا. برای خودمان هم همین‌طور است. نگران و دلواپس هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز خودمان نیستیم. ککمان هم نمی‌گزد که چند خیابان و چند محله پایین‌تر، مؤمن آبرومندی هست که به نان شبش هم محتاج است، که صورتش را به سیلی سرخ نگاه داشته است، که وقت عروسی دخترش است و با دست خالی، نمی‌تواند کاری برایش بکند جز اینکه شرمنده‌اش باشد.

راستش را بخواهی، ما خیلی تغییر کرده‌ایم. اما بین ما آدم‌هایی پیدا می‌شوند که حسرت‌برانگیزند؛ آدم‌هایی که تکلیفشان با خود و خدایشان روشن است؛ آنهایی که روزه ماه رجب گرفته‌اند، اعتکاف رفته‌اند و می‌دانند هرجا دعا هست، تو هم هستی و هرجا تو باشی، نور هست و نور و نور...

رسیده‌ایم به پایان. چقدر ته این دعا روشن است: یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَى النَّارِ.

ماه رجب دارد تمام می‌شود. با خودم می‌گویم کاش زمان‌ها هم مثل مکان‌ها بودند. حرم داشتند و هر وقت دلمان تنگ می‌شد، اذن دخول می‌خواندیم، اجازه ورود می‌گرفتیم و می‌توانستیم سر بگذاریم روی ضریحش و آرام بگیریم.

بگذریم. دعا تمام شده است. نمی‌دانم خدا فرصت زندگی‌ام تا سال بعد را می‌دهد یا نه. اما این روز‌ها روز بدرقه عزیزی است که خیلی دلمان برایش تنگ می‌شود؛ خداحافظ ماه خوب خدا! خداحافظ ماه دوست‌داشتنی و حال‌خوب‌کن! خداحافظت!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->