ضرورت توجه به آموزش‌های قرآنی در مناطق عشایری بیستمین فراخوان ملی آثار پژوهشی حوزه علمیه خراسان منتشر شد+ جزئیات رونمایی از ۸۰ جلد تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی بیانیه شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی درباره تشییع باشکوه پیکر شهید سیدحسن نصرالله آیت‌الله جاودان، استاد اخلاق، در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شد آیت الله مصباح یزدی تحولی عظیم در جریان تفسیری حوزه علمیه قم ایجاد کرد هنوز هم می‌شود به امیدشان نفس کشید شکستن شیشه عطر کلید گنج عزت | بررسی تأثیر قناعت بر زندگی‌ لغو قرارداد سازمان حج و زیارت با هتل‌های بی‌کیفیت عراق (۶ اسفند ۱۴۰۳) آغاز دیرهنگام نام‌نویسی عتبات برای نوروز ۱۴۰۴ و جولان کاروان‌های غیرمجاز حکم شرعی نبش قبر و خاکسپاری مجدد در مکانی دیگر چیست؟ هوش مصنوعی در خدمت ارائه محتوای قرآنی متناسب با نوع مخاطب کمبود مسجد در مناطق نوساز مشهد توسعه فضای مسجد کوفه برای ارائه خدمات بهتر به زائران خدمات زنجیره سلامت به ایثارگران ارتقا می‌یابد سیدحسن نصرالله، سرچشمه جریان مقاومت قطره‌های اشک و گریه‌های آسمان من هم شمعی روشن می‌کنم بیعت با شهیدان مقاومت، شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفی‌الدین
سرخط خبرها

شکستن شیشه عطر

  • کد خبر: ۳۱۸۳۵۲
  • ۰۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۳
شکستن شیشه عطر
یک خبرنگار سوئیسی از من پرسید چرا گریه می‌کنی؟ گفتم در عزای مردی گریه می‌کنم که در طول سخنرانی‌هایش حتی یک دروغ نگفت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

پاهایم هنوز زُق‌زُق می‌کنند. هنوز به محل اسکانم نرسیده‌ام. یعنی راستش را بخواهید گم شده‌ام. نرم‌افزار‌های نقشه‌یاب را موقتا کور کرده‌اند. دوساعتی هست که مراسم تمام شده، ولی هنوز جمعیت از خیابان‌ها نرفته‌اند. قیامت بود؛ عجیب‌ترین حس‌و‌حال عمرم بود. سید ما را از جایی که به ودیعه گذاشته بودند، آوردند. دور استادیوم، خوابیده در تابوت، یک‌دور افتخار زد. مردم با پیاله چشم‌هاشان پشت‌سرش آب ریختند و بدرقه‌اش کردند و رفت که پس از ۳۳ سال آرام بگیرد. هرکس گفت لبنان را می‌شناسد، بکوبید توی دهانش!

فقط بگویم این جمعیت شش‌میلیون‌نفره، هزار دسته و رنگ و دین و قوم و قبیله است و برای سید همه آمده بودند. یک خبرنگار سوئیسی از من پرسید چرا گریه می‌کنی؟ گفتم در عزای مردی گریه می‌کنم که در طول سخنرانی‌هایش حتی یک دروغ نگفت. حزب‌ا... ضربه خورد، گفت ضربه خوردیم؛ شکست خورد، گفت شکست خوردیم و با اهالی سرزمینش رو‌راست‌ترین بود. 

گفت: حالا که رفته، مثل حاج‌قاسم و سنوار دیگر چیزی به نام مقاومت وجود ندارد. گفتم فرقمان با شما همین است که شما وجود و حضور را تعداد تانک و هواپیما و تفنگ و گلوله می‌دانید و ما یک تفکر. بعد دست چرخاندم به قسمت زن‌های استادیوم و گفتم این زن‌ها را می‌بینی؟ بچه‌های توی بغل یا توی خانه‌شان، هرکدامشان یک سیدحسن شیر می‌دهند یا داده‌اند. اسرائیل یک شیشه عطر را شکست و فکر کرد می‌تواند رایحه‌اش را خفه کند.

لبخند زد و گفت ولی مبارزه زد‌و‌خورد دارد. اینجا دیگر خندیدم. گفتم غرب خودش جنگ را ساخته، طراحی کرده، ابزارش را اختراع کرده و قوانینش را نوشته، درست؟ گفت بله، تا حدودی. گفتم کل کتاب‌های قوانین جنگ جهان را بیاور با هم ورق بزنیم و ببینیم کجای جهان ۸۵ تن بمب می‌ریزند روی یک مجتمع ساختمانی مسکونی؛ می‌ریزند فقط برای کشتن یک‌نفر.

داشتم با زن موبور حرف می‌زدم که پیکر سید رسید. محافظ قدیمی و اولش، بالای کامیون کنار تابوتش ایستاده بود. شناخته نمی‌شد. کامل سفید کرده بود و صورتش شکسته از‌دست‌دادن بزرگ بود. تا روی نورافکن‌های استادیوم هم آدم رفته بود با پرچم لبنان و حزب‌ا.... کل بیروت تعطیل است، نه از باب یکشنبه‌بودن؛ از باب سید، ارمنی و مسلمان و سنی و شیعه و مسیحی هم ندارد.

همه آمده‌اند و غمی که توی چشم‌هاشان هست، انگار همه خانواده شهیدند. موکب به موکب روی ملودی‌های حاج‌صادق آهنگران شعر‌های عربی گذاشته‌اند و پخش می‌کنند. «ای لشکر صاحب‌زمان»، «سوی دیار عاشقان»، «کجایید‌ای شهیدان خدایی» و همه ملودی‌هایی‌است که سال‌ها شنیده‌ایم. 

حضور زن‌ها و بچه‌ها به طرز حیرت‌آوری بیشتر است. همه سربند حزب‌ا... دارند و مشکی‌پوش. اشک نمی‌گذارد صفحه گوشی‌ام را ببینم. دلم می‌خواهد توی این جمعیت آخر‌الزمانی گم شوم، سینه بزنم و اشک بریزم. شما هم به نظر‌م بعد از خواندن این متن یک روضه عباس (ع) بگذارید، بشنوید، سبک شوید.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->