۵۰ مسجد سراسر کشور واجد شرایط ثبت جهانی هستند بهشت کوچک در این دنیا | بررسی دستوراتی که کانون خانواده را گرم‌تر می‌کند چه صحن‌هایی از حرم مطهر امام رضا(ع) پس از انقلاب ساخته شد؟ فرایند ورود به حوزه کارگزاری حج و زیارت بازدید ۴۰۰ هزار نفر از موزه‌های حرم امام‌رضا(ع)، در نیمه نخست ۱۴۰۴ ماجرای انتقال اشتباهی پیکر شهید «عبدالصمد فخار» به مشهد تربیت ۱۰۰ هزار حافظ قرآن تا پایان سال ۱۴۰۴ پیام تسلیت آیت‌الله اعرافی درپی شهادت امام‌جماعت مسجد بقیه‌الله(عج) تهران حرم امام رضا (ع) در ۵۰ سال پیش چه شکلی بود؟ پیام رئیس بنیاد شهید به مناسبت روز نیروی انتظامی تولیت آستان قدس رضوی: تجاوز رژیم صهیونیستی با پاسخ کوبنده ایران روبه‌رو می‌شود تربیت ۱۰ میلیون حافظ قرآن کار امکان‌پذیری است نماز خوب، زندگی خوب می‌سازد نخ تسبیح همبستگی اجتماعی | شهرآرا برخی از کارکردهای فراوان نماز در زندگی افراد را بررسی می‌کند نمایش بزرگ میدانی «۱۸۰۰۱» تا ۱۵ مهر ۱۴۰۴ تمدید شد | استقبال بی‌نظیر مشهدی‌ها از یادواره شهدا از دیدگاه قرآن، شهدای مقاومت چه ویژگی‌هایی دارند؟ حاجت شهید باقری که امام رضا(ع) زود برآورده کرد پیکرهای شهدای تازه‌تفحص‌شده دفاع مقدس فردا (۱۳ مهر ۱۴۰۴) وارد کشور می‌شوند «بارگاه خورشید»؛ روایتی مستند از تاریخ و معماری حرم امام‌رضا(ع) آغاز پیش‌ثبت‌نام حج تمتع ۱۴۰۵ در نیمه دوم مهرماه امسال
سرخط خبرها

سر قرار نوکری امام رئوف (ع)

  • کد خبر: ۳۲۰۵۷۱
  • ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۱
سر قرار نوکری امام رئوف (ع)
خادم سر سفره سحری می‌گفت و اشک می‌ریخت که بچه‌های همکارمان می‌گفتند مادرمان تمام کرد، منتظر ماندیم پدرمان خدمتش تمام شود و بیاید خداحافظی کند.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

اینکه سی شب، سی سحر و افطار، مهمان غذای حضرتی باشی را هم اجدادم که تجربه نکرده‌اند و بعید می‌دانم نسلم بعد از من هم تجربه کنند. من خیلی خوشبختم که توفیق دارم این یک‌ماه سر سفره حضرت باشم، توی زائرسرای حضرت بخوابم و بیدار شوم و مثل یک کارگر فصلی شب‌کار بروم سر قرار نوکری‌ام و دم طلوع آفتاب برگردم دوباره گوشه‌ای از اتاقی که به من تفضل کرده است بخوابم.

بعید می‌دانم بتوانم بنویسم. دیشب یکی‌دو ساعت به اجرای برنامه، یکی از نور‌ها خراب شد و یکی از دوربین‌ها وایت‌بالانسش ریخته بود به‌هم و خوب فوکوس نمی‌کشید. خیلی استرس غریبی داشتیم. منطقا باید می‌رفت تعمیر می‌شد و این یعنی یک هفته دوربین نداشتن. 

تقریبا ناامید شده بودیم، ولی نمی‌دانیم کدام‌یک از بچه‌ها زیر لب چه خواند و چه دل پاکی داشت که دوربین مرده احیا شد و به نوکری سحر بعدی هم رسید. خاطرمان که جمع شد، گفتیم سحری بخوریم. سر سفره سحری یکی از خادم‌ها می‌گفت یکی از همکارانمان که خادم قدیمی است، عادتش این است که همه کارش را در ساعت خدمت تعطیل می‌کند، می‌آید وضو می‌گیرد، لباس خدمت می‌پوشد، گوشی همراهش را خاموش می‌کند، هشت‌ساعت تمام خدمت می‌کند و ساعاتش که تمام شد، گوشی را روشن می‌کند و به سرکار یا خانه‌اش می‌رود.

رفیقمان می‌گفت توی یکی از همین خدمت‌ها همسرش سکته می‌کند، بچه‌ها مادر را می‌برند بیمارستان و هرچه به بابا زنگ می‌زنند، گوشی خاموش است. شماره یکی از همکاران خادم را پیدا می‌کنند و به او زنگ می‌زنند. او حرم نیست. شماره ثابت می‌دهند. زنگ می‌زنند به دفتر خدام و می‌گویند به پدرمان بگویید مادرمان سکته کرده و ممکن است بمیرد. بیا که حداقل ببینی‌اش، و پدر متهورانه می‌گوید من سر خدمتم هستم. من کارم را می‌کنم و آقایی دارم که او هم کارش را بلد است.

خادم سر سفره سحری می‌گفت و اشک می‌ریخت که بچه‌های همکارمان می‌گفتند مادرمان تمام کرد، منتظر ماندیم پدرمان خدمتش تمام شود و بیاید خداحافظی کند. دستگاه‌ها را قطع کنیم و مادرمان را ببریم سردخانه بیمارستان. القصه پدر از خدمتش می‌رسد، یک گلبرگ از گل‌های روی ضریح توی جیبش بوده است، می‌گذارد روی سینه همسرش، دم گوشش چیزی می‌گوید و دستگاه‌ها روشن می‌شود و قلب تپش می‌گیرد. 

ما توی نیم‌طبقه، روی فرش خانه آقامان، زیر سقف عمارت اربابمان، سر سفره حضرت رضا علیه‌السلام قاشق‌قاشق از برکت و غذای مولایمان می‌خوردیم و چشم در چشم گنبد اشک می‌ریختیم. برنامه سحر را با اشک شروع کردم و غبطه خوردم به حال نوکری که این‌گونه وظیفه‌شناسی بلد است و به اربابش اطمینان دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->