راه‌اندازی پویش‌های رسانه‌ای در اربعین ۱۴۰۴ | بیمه هر زائر اربعین حدود ۱۴۰ هزار تومان است سنگربانی مقاومت در سکوت | درباره سرلشکر محمدسعید ایزدی که به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید مراسم بزرگداشت شهدای نیروی قدس سپاه در جنگ ۱۲ روزه برگزار می‌شود آشنایی با نشانه‌های نفاق در قرآن که برای امروز ما آموزنده است تأکید وزیر آموزش و پرورش بر تشکیل شبکه مدرسان آموزش عمومی قرآن سومین اعتکاف علمی «دارالعلم» در حرم امام رضا (ع) برگزار می‌شود نگارخانه رضوان میزبان آثار خوشنویس مشهدی معاون سیاسی استانداری خراسان رضوی: مراسم دهه اول محرم در مناطق تلفیقی ساماندهی شد آخرین آمار دقیق شهدا و مجروحان جنگ ۱۲ روزه (۲۳ تیر ۱۴۰۴) فعالیت ۲۰ دفتر امانت چادر ویژه زائران خواهر در مبادی ورودی حرم امام‌رضا(ع) آخرین دست‌نوشته سردار شهید غلامعلی رشید منتشر شد + عکس طرح «میز خدمت حقوقی» در مساجد، گامی برای کاهش اختلافات و هزینه‌های دادرسی شهیدی که حتی زنجیر طلای همسرش را وقف مجاهدت کرد رعایت حجاب، چه با رغبت و چه از سر وظیفه‌، عملی ارزشمند است روایت سردار کارگر از ساده‌زیستی دختر شهید سرلشکر باقری آغاز ثبت‌نام پیاده‌روی اربعین ۱۴۰۴ از پایان هفته جاری شهدای رسانه‌ای جنگ ۱۲ روزه به ۱۲ نفر افزایش یافت + اسامی تردد ۱۵ هزار زائر از مرز خسروی از ابتدا تا نیمه ماه محرم ۱۴۰۴ حمایت علمای جامع مدرسین حوزه علمیه قم در محارب خواندن تهدیدکنندگان مرجعیت سردار شهید حاجی زاده حاضر بود لباس پاسداری خود را با چه چیزی عوض کند؟ + فیلم
سرخط خبرها

مطرب مهتاب‌رو

  • کد خبر: ۳۲۱۷۳۰
  • ۲۲ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۵
مطرب مهتاب‌رو
تقریبا هر روز می‌بینمش و احتمالا فردا پس فردا بروم پیشش و باب رفاقت را بازکنم و یخ گفت‌و‌گو را بشکنم و رفیق بشویم.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

تقریبا هر روز می‌بینمش و احتمالا فردا پس فردا بروم پیشش و باب رفاقت را بازکنم و یخ گفت‌و‌گو را بشکنم و رفیق بشویم، روز اولی ندیدمش، شنیدمش، صدای عربده‌هایش کل صحن را برداشته بود، فکر کردم دعوا شده یا بین خدام و زائر‌ها بحثی پیش آمده، حقیقتا عربده بود، صدا در صحن‌ها و رواق‌ها موج برمی‌داشت پیچاک می‌شد در اسلیمی‌ها و نامفهوم و غیرقابل تشخیص بود. فقط می‌فهمیدی که یک نفر دارد عربده می‌زند، بی‌تفاوت روز اول را گذراندم و طی کردم و رفتم، شد روز دوم، دوباره بعد از اذان صبح و دوباره همان صدا.

این بار هم نامفهوم ولی نزدیک‌تر... از دعوا که گزینه اولم بود فاصله گرفتم و ذهنم گزینه جدیدی مطرح کرد: یک شیرین عقل یا یک بیمار اعصاب‌و‌روان که از صدای نقاره‌ها و شلوغی‌ها عصبی شده و دارد برون‌ریزی روانی می‌کند. ولی کدام سر‌و‌صدا؟ فقط خودش بود، روز سوم دیدمش، نزدیک‌تر بود، عاشقش شدم، جملاتش با آقاجان شروع می‌شود، حرف می‌زند، عین اینکه مثلا امام دارد سوار هواپیما می‌شود و صدای موتور هواپیما نمی‌گذارد این زائر عزیز صدایش برسد. داد می‌زند. 

خیلی شیرین است دعاهایش، خیلی عمیق است. برای مسافرانی که قرار است امروز به مشهد برسند دعا می‌کند، برای مسافرانی که امروز قرار است از مشهد بروند دعا می‌کند، بچه‌ها و پیرمرد‌ها و زن‌ها و سرباز‌ها را دعا می‌کند بعد دست روی سینه‌اش می‌گذارد و مثل رکوع کامل تا می‌شود و دولا و خم سلام می‌دهد و می‌دود می‌رود از حرم بیرون سمت دوچرخه‌اش و خداحافظ تا سحر فردا. 

نسبت مأموم و امام همین است. مثل مردی که اربابش آن طرف رودخانه کدخدا خانه دارد از این طرف به سمتش حرف‌ها را می‌زند درد اهالی را می‌گوید و می‌رود پی رزق و رمه. باید یک روز دوربین را بیاورم، قاب ببندم حرف زدن‌های این درویش عربده‌جوی را ضبط کنم و از او بپرسم: مطرب مهتاب روی دوش چه دیدی بگو.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->