سرخط خبرها

مهمانی در شبی که ماه کامل شد

  • کد خبر: ۳۲۲۶۶۵
  • ۲۷ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۴
مهمانی در شبی که ماه کامل شد
برگه دستش فیش افطار حرم بود. به وقت شب پانزدهم. با دیدن فیش به او گفتم: منم همونجا می‌رم.

دیر نیست؟ می‌رسیم؟ با نگاهی آمیخته با نگرانی این دو جمله را گفت. از بُعد زمان و مکان دیر بود. خطبه‌خوانی پیش از اذان رو به پایان بود درست مثل روشنایی رو به پایان روز. آرام گفتم؛ می‌رسیم. خیالت راحت. مگه میشه دعوت شده باشی و نرسی.

۱۰ دقیقه قبل در ایستگاه متروی میدان شهدای هم‌مسیر شده بودیم. پرسید: مشهدی هستین؟ با شنیدن جواب مثبت، کیف دستی‌اش را زیرورو کرد و برگه‌ای را بیرون کشید: می‌خوام برم حرم. ورودی شیخ طبرسی. گفتن باید ایستگاه میدان شهدا پیاده بشم.

برگه دستش فیش افطار حرم بود. به وقت شب پانزدهم. با دیدن فیش به او گفتم: منم همونجا می‌رم. باهم می‌ریم نگران نباش.

با ذوق گفت: چقدر خوب و کمی مکث کرد: عجیب نیست تو متروی به این شلوغی من و شما یک مسیریم. من که می‌گم کار امام رضا (ع) است.

مترو به ایستگاه میدان شهدا رسید. زن جوان چندجمله را پشت سرهم گفت: این‌قدر استرس داشتم که خدا می‌دونه. چندنفری به من مسیر ایستگاه را نشان دادند، اما مسیرشان با من یکی نبود.

چیزی به اذان نمانده بود. از بلندگو‌های خیابان شیرازی نوای خوش خطبه‌خوانی پیش از اذان پخش می‌شد. مسیر خیابان شیرازی حال و هوای عجیبی داشت. از روشنایی و چراغانی‌ها تا شور و شوق جمعیتی که راهی حرم بود.

بیشتر مردم تصمیم گرفته بودند پیاده تا حرم بروند تا از این شور و شوقِ دم افطار جان بگیرند. مسیر پیاده‌رو خیابان فرصتی بود برای گپ‌و‌گفت بیشتر با همراه و هم‌مسیر. تک‌تک جملاتی که در مسیر رسیدن به حرم گفت را به فال نیک زد: من مطمئنم این خواست امام رضا (ع) بوده که من و شما هم‌مسیر باشیم. اصلا خود همین فیش هم خواست امام رضا (ع) بود.

از این جمله به بعد را با بغض گفت: خواهرم چند روزی است که بیمارستان ۱۷شهریور بستری شده. اصالتا اهل گلستانیم. شهر کلاله. البته حتما تا الان حدس زدی که مشهدی نیستم.

با خنده‌ای تلخ ادامه داد: خوش‌به‌حالتون. به‌خدا به‌خدا اگر مشهدی بودم هر روز حرم می‌رفتم. هروقت دلتان از زمین و زمان بگیره حرم می‌رین. اما ما چی؟ خواهرم به‌خاطر دیابت شدید نابینا شده. از دو هفته قبل کلیه‌هایش از کارافتاده. چند روز است که مشهد آمده‌ایم. صبح امروز آمدم حرم. نمی‌دانم کدام صحن بود. گوشه‌ای نشستم و گفتم یا امام رضا (ع) امشب عیده. ما غریبیم. من عیدی از شما شفای خواهرم رو می‌خوام. این‌قدر بغض کرده بودم که نمی‌دانم چقدر بلند خواسته‌ام را گفتم. آن‌قدر که خانمی که کنار من نشسته بود صدایم را شنید.

با نگاهی از سر ذوق و چشم‌هایی که اشک حلقه زده جمله‌اش را کامل کرد: باورتون می‌شه این فیش افطار اون خانم هست. خودش داد. هرچه گفتم نه نمی‌خواد، گفت: نه قسمت شماست. با رضایت قلبی به شما میدم. فقط ما روهم دعا کن.

اول اذان به حرم رسیدیم. صفوف نماز در تمام صحن‌ها بسته شده بود. تعدادی از خدام برای نظم‌دهی به صفوف جمعیت را راهنمایی می‌کردند. خنکی اول غروب و بوی شب‌بو‌های بهاری چیده شده در گوشه کنار صحن‌ها، نوید عید و بهار می‌داد. جمعیت زیادی برای شب عید و زیارت آمده بودند. نماز جماعت که خواندیم راهی صحن امام حسن مجتبی (ع) شدیم. همان صحنی که گستردگی سفره‌های افطارش همان خاطره شیرین ثبت شده در ذهن زائران و مجاوران است.

تا چشم کار می‌کرد گستردگی سفره بود و روزه‌دار و افطاری دل‌نشین. بسته افطار را گرفتیم. با ورود به داخل صحن و با دیدن سیل جمعیت و گستردگی سفره‌ای که انتها نداشت از رؤیایش گفت. رؤیایی که حقیقت یافته بود: باورم نمیشه... یا خدا چه عظمتی... چه جمعیتی... من کجا؟ حرم امام رضا (ع) کجا؟ افطار کجا؟ بار‌ها وصف سفره‌های افطار حرم را شنیده بودم اما...

قبل خداحافظی گفت که نیت کرده افطاری حرم را برای بیمارانی که هم‌اتاقی خواهرش هستند ببرد. گفت این برکت و این کرامت برای همه است. از روزه‌داران مشهدی، زائران تا بیماران روی تخت. این سفره برای همه است.

مهمانی در شبی که ماه کامل شد

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->