مریم ملی/ شهرآرانیوز - اینجا افق شبیه نیست به چیزی که روی خشکی میشناسید. اینجا افق با کوه و برج و ساختمانهای قدونیمقد پر نشده و تنها یک خط ممتد و ساده، دورتادورمان را گرفته است. خطی که تاریکی دریا در شب را به آسمان سیاه و پرستاره بالای سر وصل میکند. روزی که داشتم کولهام را میبستم، به این فکر بودم که دفترچه یادداشتی همراهم بیاورم و این لحظهها، این تجربههای شگفتانگیز بیتکرار، را در آن ثبت کنم، ولی حالا نه سنگینی دریازدگی میگذارد روی دو پایم بایستم و به سراغ دفترچه بروم و نه حتی دلم میآید که لحظهای چشمم را از آنچه روبهرویم گسترده است، بگیرم و به سفیدی کاغذ بسپارم. حالا فقط به راه کهکشان که از آن سوی دریا بیرون آمده است، نگاه میکنم و یکییکی فهرست کارهایی که باید قبل از شروع کسوف فردا انجام شود، گوشه ذهنم مرور میکنم. ناخدا گفته بود حتما استراحت کنیم، اما با هر موج بزرگ مقدار زیادی آب روی عرشه و روی من که اینجا خوابیدهام میریزد. لابهلای این آبها دیدم که یک ماهی قصد همسفر شدن با ما را دارد و خودش را به درون لنج انداخت، اما خستگی و تهوع نمیگذارد از جایم بلند شوم و به دریا برش گردانم. حالا که شب از نیمه گذشته است، احساس گرسنگی دارم. نه میشود راه رفت و نه میشود از بچهها بخواهم برایم تکه نانی یا کنسروی بیاورند. سینهخیز خودم را به کابین رساندهام. موجها آنقدر بدنم را به کف قایق کوبیدهاند که حتی وقتی دستم را به سمت بیسکویتها دراز میکنم، درد میگیرد. این چند بیسکویت وعده غذایی من است برای امشب و فردا صبح. دستم را به میله کنار کابین گرفتهام و چشمم افتاده به ستارهای که درست لبه افق، جایی در مرز آب و آسمان، دارد غروب میکند. هرچه به ستارهها خیرهتر میشوم، حس تهوعم بیشتر میشود.
برای همین باید چشمم را بین آنها بگردانم و به جایی ثابت نگاه نکنم. توی این پلکبرهمزدنها خوابم میبرد. نمیفهمم چقدر، ولی حالا که چشمم باز شده، نور صبح آسمان را پر کرده است. خورشید آرامآرام خودش را از آن سوی آبها و از لابهلای ابرهای تیره بالا میکشد. بچهها بیدارند، اما هیچکس توان ایستادن ندارد. تکانهای قایق بیش از اندازه زیاد است. یادم میآید قبل از سوار شدن خدمه قایق چهطور با تکان دادن شانههایشان سعی داشتند به ما بفهمانند میزان ضربههای امواج دریا تا چه حد شدید است. با فریاد یکی از اعضای گروه به خودم آمدم تا با هر مشقتی بود، به سمت ابزارها بروم. هرکدام از ما درگیر دوربین و لنز و تلسکوپ بود. اینکه چهطور در وزش بادهای ۱۲۰ روزه و ضربههای سهمگین امواج دریا دوربینها را تنظیم کردیم، خودمان را هم متعجب کرده بود. لحظههایی ته دلم نگران بودم که به دلیل شرایط دریا و حال جسمی نامساعدمان ممکن است تمام زحمات و برنامهریزیهایمان از دست برود و نتوانیم تصویر حلقه خورشید را در اوج گرفتگی ثبت کنیم. تلسکوپها را میدیدم و حسرت میخوردم که به دلیل حرکتهای زیاد قایق نمیشود هیچکدام را روی پایه سوار کرد. حتی هنگام اتصال لنز به دوربین، تکانهای قایق به این طرف و آن طرف پرتم میکرد و سرگیجه شدید نمیگذاشت کار پیش برود. نور محیط کم شده بود، درست شبیه بعد از غروب خورشید در عصر یک روز عادی. خورشید در بالای سرم به یک هلال باریک نورانی تبدیل شد و دقایقی بعد به شکل یک حلقه درآمد؛ حلقهای از نور که دیدنش در میان امواج اقیانوسی شبیه رؤیا بود. لحظهای اوج گرفت و تماشای خورشید که به شکل حلقه درآمده بود، از تصاویری است که مطئنم هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود.
**این بخش بر اساس خاطراتی نوشته شده است که یکی از اعضای گروه جویندگان کسوف بازگو کرد.
گروه «جویندگان حلقه آتش» تنها گروه ایرانی حاضر در مسیر بود که در سفری ماجراجویانه موفق شد تصاویر بینظیری از کسوف حلقوی ثبت کند. این گروه خراسانی تشکیل شده بود از محمدهادی طباطبایی، مدیر آسماننمای دانشگاه و منجم، محمدجواد صفاران، عکاس نجومی و کارشناس فرهنگسرای علوم و نجوم مشهد، مهدی هاشمی، معاون مدرسه دانشمند کوچولو و از رصدگران خراسان، مجید الهی، عکاس نجومی و رصدگر کهنهکار اهل قوچان، اسماعیل مرادی، عکاس نجومی و مدیر انجمن نجوم دانشگاه پیامنور فریمان و صاحب تنها رصدخانه شخصی خراسان، عباس حقیقی، مدیر مدرسه منجی و رصدگر باسابقه، و حسین استجلو، کارشناس آسماننما و خانه نجوم مشهد، که در این سفر با هم همراه شدند. مطلب زیر، بخشی از فرازونشیبهای سفر پرماجرای جویندگان حلقه آتش است که در گفتوگو با اعضای این گروه انجام شد.
این سفر حمایتکننده مالی هم داشت؟
صفاران: متأسفانه برای این شکل از برنامهها هیچیک از نهادها و سازمانها ردیف بودجهای در نظر نگرفتهاند. درنتیجه سفر کاملا با هزینه شخصی هریک از اعضای گروه انجام شد.
شما با یک لنج صدتنی به میان آبهای آزاد دریای عمان رفتید. چهطور چنین امکانی برایتان فراهم شد؟
طباطبایی: ما از نوروز امسال برای این سفر برنامهریزی داشتیم، اما متأسفانه فکرش را هم نمیکردیم که کرونا چنین دوام بیاورد و نتوانیم برای سفر به خارج از ایران اقدام کنیم، اما تلاشمان بر آن شد که در همین شرایط خودمان را به مسیر اصلی گرفت برسانیم؛ یعنی جایی که بشود خورشیدگرفتگی را به شکل حلقوی دید. نزدیکترین نقطه به ایران در میان آبهای دریای عمان بود؛ جایی که هیچ خشکی وجود نداشت و باید سوار بر کشتی یا قایق میبودیم. پس از ۴۰ روز تلاش مداوم و نامهنگاری با نهادهای مربوط بالاخره توانستیم با پایگاه مستقل دریایی امام علی (ع) در چابهار هماهنگ شویم. درواقع مراحل نامهنگاری را آسماننمای دانشگاه فردوسی مشهد با همت و همراهی بسیج اساتید دانشگاه انجام داد.
شما ۲۴ ساعت سوار بر موجها و در دریا بودید. برای جلوگیری از دریازدگی چه فکری کرده بودید؟
طباطبایی: ما در مشهد مشاوره پزشکی گرفتیم و قرصهایی برای مقابله با دریازدگی همراهمان بردیم، اما به محض آنکه قایق شروع به حرکت کرد، ماجرا شروع شد و تهوع و سرگیجه راحتمان نگذاشت. باید حدود ۱۵۰ کیلومتر طی میکردیم تا به نقطه مدنظرمان، یعنی مسیر سایه، برسیم. همان ابتدای پیوستنمان به لنج، خدمه قایق و سرهنگی که همراهشان بود، گفتند قبل از حرکت تا میتوانید غذا بخورید. چون روی آب بهشدت دریازده خواهید شد و تهوع با معده خالی خیلی آزاردهنده است. او معتقد بود تکانهای قایق به دلیل امواج دریا و بادهای ۱۲۰ روزه که بهتازگی شروع شدهاند، آنقدر زیاد است که هیچ عکسی نمیتوانیم بگیریم و بهزحمت میتوانیم روی پایمان بایستیم. این حرفش شک و تردیدی به دل همه ما انداخت و از طرفی نگران خیس شدن ابزارهایمان هم شدیم. ۲ نفر از اعضای گروه که تلسکوپ سنگینی به همراه داشتند، تصمیم گرفتند از قایق پیاده شوند. زیرا نگران بودند نتوانند با توجه به ضربههای امواج عکس بگیرند و استفاده از تلسکوپ هم در میان این تکانها ممکن نباشد. آقایان الهی و استجلو به سمت پسابندر رفتند تا امکان این را داشته باشند که اگر به هر دلیلی روی آب نتوانستیم تصویر مناسبی ثبت کنیم، روی خشکی گروه عکسی را از گرفت ثبت کرده باشد، اما در پسابندر گرفت خورشید به شکل هلال بود و حلقوی دیده نمیشد.
مسیر گرفت را چگونه در دریای پرتلاطم و یکدست پیدا کردید؟
صفاران: روی دریا اینترنت نداشتیم؛ بنابراین نقشهها و مسیر را از قبل در اپلیکیشنهای گوشی ذخیره کرده بودیم تا مشکلی در مسیر برایمان پیش نیاید.
در کنار عکسهای مسافران لنج، شما در خشکی لحظات گرفت را با موفقیت ثبت کردید. از این تجربه برایمان بگویید.
استجلو: من و آقای الهی وقتی از گروه جدا شدیم، تصمیم گرفتیم شبانه از چابهار به سمت روستای پسابندر حرکت کنیم تا در جنوب شرقیترین نقطه خاک ایران بیشترین درصد گرفت را ببینیم. سرهنگ در قایق به ما سفارش کرد صبر کنیم و صبح حرکت کنیم. چون جاده چابهار - پسابندر هیچ علائم راهنمایی ندارد و بهشدت پرپیچوخم است. اما ما زمان کافی نداشتیم و باید حرکت میکردیم. با هر سختی که بود، خودمان را به پسابندر رساندیم و ابزارهایمان را آماده کردیم. رطوبت و گرما به حدی زیاد بود که حتی نمیشد از آسمان شب عکاسی کرد. صبح که تلسکوپ را آماده میکردیم، به دلیل آفتاب مستقیم و سوزان برای جلوگیری از آسیب دیدن تلسکوپها روی آنها را با پارچه پوشاندیم. سرانجام موفق شدیم هلال باریک خورشید در هنگام اوج گرفت را به ثبت برسانیم.
با توجه به خطر ویروس کرونا در طول سفر چه کردید؟
طباطبایی: با رعایت کامل آییننامههای بهداشتی به محض حرکت از مشهد، قرنطینه اعضای گروه شروع شد. سعی کردیم تا حد امکان رفتوآمد نکنیم و تمام نکتههای بهداشتی را رعایت کنیم. در موارد خاص که به تردد یا تهیه چیزی ضروری احتیاج بود، فقط یک نفر خارج میشد و پس از بازگشت، همه دستورالعملهای ضدعفونی انجام میشد.
عکاسی از کسوف در وسط امواج خروشان چهطور انجام شد؟
صفاران: کاپیتان و سرهنگ درست میگفتند. ما روی قایق واقعا نمیتوانستیم روی پای خود بایستیم. از ساعت ۷ عصر ۳۱ خردادماه که دل به دریا زدیم تا ۱۸ ساعت بعد بیشتر سینهخیز حرکت میکردیم. برای همین نوعی عکاسی را تجربه کردیم که متفاوت و شگفتانگیز بود. با نزدیک شدن به لحظات گرفت، باوجود اینکه همگی بهشدت حالمان بد بود و درگیر تهوع و سرگیجه بودیم، خودمان را سینهخیز به ابزارها رساندیم. من مسئول تنظیم و آماده کردن ابزارها شدم، اما در میان ضربههای شدید امواج به بدنه قایق، اتصال حتی یک لنز به دوربین کار سادهای نبود. یکی از اعضای تیم تلسکوپش را مستقر کرد و آن را به گوشهای از دیواره قایق و کابین تکیه داد، اما شدت امواج طوری بود که پس از تنظیم و فوکوسگیری، تلسکوپ محکم با چشم و صورتش برخورد کرد. متوجه شدیم نمیشود از تلسکوپ و پایهاش استفاده کرد. چون هر لحظه خطر واژگونیاش وجود داشت. ریسک را پذیرفتم و تلسکوپ آپوکروماتیک ۸۰ میلیمتری را از پایه جدا کردم و سعی کردم به دوربین متصلش کنم و روی دست و بدون پایه با آن کار کنم، تجربهای که پیش از آن هیچکدام از ما نداشتیم. حالا تلسکوپ به یک لنز تله ۶۰۰ میلیمتری تبدیل شده بود. لنز تله ۵۰۰ را روی دوربین دیگری متصل کردم و برای قفل کردن محل فوکوس آن نیاز به چسب داشتم، اما انواع چسبهایی که همراهم بود، به دلیل رطوبت بالای هوا نمیچسبیدند، تا اینکه به خاطرم رسید برای احتیاط چسب برق همراهم آوردهام و بالاخره با چسب برق ابزارم را محکم کردم. زمان نباید از دست میرفت. من و آقای هاشمی دراز کشیده بودیم و سعی کردیم عکاسی کنیم. من لوله تلسکوپ را با زانویم نگه داشته بودم. استرس کار بسیار بالا بود. برای اینکه بتوانیم تمام لحظات را ثبت کنیم، از روش رگباری (Continuous) استفاده کردیم.
متفاوتترین تجربههای این سفر برای شما چه بود؟
طباطبایی: زمانی که خورشید در بالای سرمان به یک حلقه تبدیل شده بود، لحظهای جادویی بود. ما عینکهای محافظ را به خدمه قایق داده بودیم تا آنها هم بتوانند این زیبایی منحصربهفرد را ببینند. تجربه سفر دریایی در شب و دیدن آسمانی که حتی از تاریکترین کویرهای ایران هم پرستارهتر بود، قطعا برای یک منجم فراموشنشدنی است. در مسیر برگشت ذوق و شوق دیدن چنین پدیدهای اجازه نمیداد استراحت کنیم و همه مشغول ویرایش و بررسی عکسها بودیم که ناگهان صدای فریاد یکی از ملوانان ما را از کابین به عرشه کشاند. دور و برمان را نگاه کردیم. دلفینها در آبهای شفاف دریای جنوب و دقیقا در مرز آبی ایران به استقبالمان آمده بودند. تصویری که به پایانی لذتبخش برای این سفر تبدیل شد.
الهه امیری، عکاس و منجم آماتور، یکی دیگر از مشهدیهایی بود که برای عکاسی از کسوف برنامهریزی کرده بود و خودش را به چابهار رسانده بود. عکس او نمایی از ساحل پسابندر را نشان میدهد. هلال باریک خورشید را میتوانید در میان ابرها ببینید. متن زیر تجربیات سفر از زبان اوست.
من از مدتها قبل برای این سفر برنامهریزی کردم. تا لحظات آخر به دلیل کرونا تصمیم داشتم در مشهد بمانم، اما درنهایت تصمیم به رفتن گرفتم و سعی کردم همهچیز، حتی موادغذایی نیمهآماده، را از مشهد با خود ببرم و برای اقامت منطقهای خارج از شهر را انتخاب کنم تا کمتر با افراد در ارتباط باشم. شب قبل از خورشیدگرفتگی به سمت آخرین نقطه خشکی ایران، یعنی پسابندر، راه افتادم. در مسیر چابهار تا پسابندر آنقدر مناطق بکر فراوان است که واقعا تصمیم اینکه کدام منظره را برای عکاسی انتخاب کنم، کار را سخت کردهبود، از تالاب صورتی لیپار بگیرید تا کوههای مریخی و ساحل صخرهای. درنهایت منظره دریا و قایقها توجهم را جلب کرد و یکی از عکسهایم را در این نقطه از کسوف حلقوی گرفتم. برنامهام این بود از اوج گرفت با نمای زمین تک عکس بگیرم. فیلتر محافظ روی دوربین نصب بود و داشتم عکاسی میکردم که ناگهان ابر رقیقی روی خورشید پیدا شد؛ درست زمانی که گرفت به اوج خودش رسیده بود و از خورشید با آن عظمت تنها هلالی باریک باقیماندهبود. نمیدانستم عکس بگیرم یا با عینک محافظ منظره را ببینم. درنهایت فیلتر روی دوربین را برداشتم تا بتوانم عکس هلال را با ابرها ثبت کنم. چون با وجود فیلتر، ابرها و زیباییشان دیده نمیشد.