به گزارش شهرآرانیوز؛ وجود قوای نظامی در مشهد به قرنها پیش برمیگردد؛ زیرا سرزمین پهناور و زرخیز خراسان از دیرباز در معرض تاختوتاز اقوام غارتگر و خونریز ازبک، ترکمن، افغان و روس بوده است. یاغیان شرقی از دوره هخامنشیان، همواره چشم طمع به ثروت و اراضی این دیار داشتهاند و در مقابل، جنگاورانی از خطه خراسان برای دفاع از وطن و داشتههای خویش دست به شمشیر و سلاح بردهاند.
این ایستادگی در دوره هخامنشیان و ساسانیان توسط ارتشی که دارای تدارکات دائمی و حقوق ثابت بوده و بعدتر که دیگر ارتش منظمی نداشتهایم، توسط قشونی از سواران طوایف و قبایل شهرهای مختلف صورت میگرفته، اما از ابتدای قرن گذشته، وظیفه مقابله با نیروهای مهاجم به لشکر نوین خراسان محول شده است؛ لشکری که از ترکیب نیروهای قزاق و ژاندارمها شکل میگیرد و از لحاظ ساختار با هردو اینها متفاوت است. در این گزارش ضمن پرداختن به تاریخچه لشکر خراسان، نگاهی داریم به حسین میرپنج یا همان حسینآقاخان خزاعی که نخستین فرمانده لشکر خراسان است.
قوای نظامی، نهتنها در خراسان که در هیچجای ایران به جز پایتخت وقت کشور ساختاری منسجم و قانونمند نداشته است. در واقع شکلگیری قوای نظامی در دیگر شهرهای دور از پایتخت به تهاجم همسایگان ایرانزمین یا حمله نیروهای خود ایران به سرزمینی دیگر وابسته بوده است. درواقع حملات بیگانگان یا تهاجم خودیها مشخص میکرده است که قوای نظامی ایران از شهرها و نقاط مختلف گرد هم آیند و لشکری را شکل دهند.
در خراسان داستان معمولا ازاینقرار بوده که هرگاه حکومت مرکزی ایران در مرزهای غربی با امپراتوری عثمانی وارد جنگ میشده، طوایف متحد ازبک، ترکمن و افغان در مرزهای شرقی سر از سوراخهای خود بر میآورده و به شهرهای خراسان میتاختهاند. شاه وقت نیز به همین نسبت طوایفی را که قبلا در این سامان مستقر کرده بوده، برای ایستادگی فرا میخوانده است؛ مثلا شاهعباس صفوی علاوه بر ارتش دائمی، برای حفاظت از حدود خراسان از کردهای جنگجوی ولایات غربی ایران آن روزگار بهره میگرفته که قبلا آنها را به سرزمینهای شمال و شمالشرق خراسان کوچانده بوده است. نادرشاه هم چنین میکرده، بالاخص که پایتختش نیز در همین سرزمین واقع بوده است؛ ازاینجهت خراسان در دوره افشاریه به قرارگاه اصلی قشون ایران بدل میشود.
در دوره قاجار، خراسان و مشهد آخرین سرزمینهایی هستند که توسط آغامحمدخان تصرف میشوند، اما آنطور که تاریخ میگوید شاهرخمیرزایافشاری آنچنان قشونی ندارد که در برابر او ایستادگی کند، ازاینجهت بدون هیچ جنگی شهر را به نخستین شاه قاجاری ایران تسلیم میکند.
اطلاعات چندانی از تعداد قوای نظامی خراسان در این دوره موجود نیست، اما مشخص است سپاهی که آغامحمدخان از اقوام مختلف درست کرده چنان قدرتمند بوده است که کاترین روسیه جرئت نمیکرده است به مرکز ایران سپاه بفرستد و با ایران بجنگد.
در دوره فتحعلیشاهقاجار که عباسمیرزا، نایبالسلطنه، در اول ربیعالاول ۱۲۴۷ قمری (۱۷مرداد۱۲۱۰ خورشیدی) والی خراسان میشود، لشکر خراسان نهتنها تعداد مشخصی نیرو دارد که تاحدودی نیز تقویت میشود.
در لشکرکشی عباسمیرزا که در تابستان و پاییز ۱۲۱۱ خورشیدی برای سرکوب سران قبایل شورشی سرزمینهای شرق و شمال شرقِ مشهد، خبوشان، سرخس و تربتحیدریه صورت میگیرد، شش فوج (شش هنگ) سرباز در مشهد حاضر به جنگ میشوند. بههمینمنظور ۴ هزار سوارکار هم از خراسانیان معین میشوند که مواجب و حقوقشان را از مالیات خراسان مقرر میکنند.
در سفرنامه کلنل بیاممکگریگور، وابسته نظامی انگلیس در هندوستان که با عنوان «شرح سفری به ایالت خراسان» منتشر شده، قوای نظامی ایالت خراسان در سال ۱۲۵۳خورشیدی که اوایل سلطنت ناصرالدینشاه قاجار است، شامل «هنگهای نظامی عرب، عجم، دامغان، سمنان، قرایی، ترشیز (کاشمر) و قزوین» بوده که هرکدام در بیرون شهر و هرجا که پیش میآمده است اردو میزدهاند؛ البته اینها تنها قوای نظامی عصر ناصری نیستند.
ناصرالدینشاه قاجار در سال ۱۲۷۰ خورشیدی دستور تشکیل قزاقخانه مشهد را میدهد که در همین سال با ورود ۹۳ سرباز و هفت افسر به مشهد تشکیل میشود. یک سال بعد قوای نظامی پیاده در مشهد به سه فوج یا هنگ حدودا هشتصدنفره میرسد و کل خراسان هم ۱۱هزارو۲۷۵ نفر نیروی نظامی دارد.
چون شاه قاجاری توجه ویژهای به مرزهای شرقی دارد، بیشتر این نیروهای نظامی را در کلات نادری و سرخس و پلخاتون مستقر میکند؛ اما جالبی موضوع این است که این نیروها را هرچندماه با نیروهای جایگزین تعویض میکند تا امکان همراهی قوای نظامی با مردم بومی را به حداقل برساند. او همچنین این نیروها را از شهرهای غربی، چون قزوین، زنجان، ساوجبلاغ و شهرهای آذربایجان تأمین میکند تا مبادا با هیچکدام از حرکتهای مردمی خراسان همراهی کنند.
در دوران دیگر شاهان قاجاری، لشکر خراسان به اشکال مختلف تحلیل میرود. در دوره احمدشاه (۱۲۸۸ تا ۱۳۰۴ خورشیدی) باوجود حضور پرقدرت روسها در مشهد و خراسان، حضور لشکر خراسان به چشم نمیآید. برای نمونه در دهم فروردین سال ۱۲۹۱ خورشیدی که مصادف است با بهتوپبستن حرم مطهر، اگرچه آماری از نظامیان خراسان در دست نیست، تعداد قوای روس در مشهد حدود ۲هزار نفر گزارش شده است.
حضور همین تعداد زیاد سربازان روس در مشهد زمینه شکلگیری نخستین پادگان نظامی را فراهم میآورد. آنها در زمینهای جنوبی کال قرهخان و نزدیکی شهر نو برای تأسیسات نظامی خود بناهایی به وجود میآورند و اطراف آن را درختکاری میکنند. این مجموعه که در نزد مردم به «شهر نو» شهرت مییابد، دوازده ساختمان مستطیلشکل دارد که هرکدام آسایشگاه یک گروهان است. رونق پادگان روسها تا سال ۱۲۹۶خورشیدی و خروج همه قوای آنها از ایران ادامه دارد.
در سال ۱۲۹۷ خورشیدی که احمد قوامالسلطنه به والیگری خراسان میرسد، همراه خود عدهای ژاندارم را به فرماندهی ماژور (سرگرد) محمدحسینجهانیانی به مشهد میآورد. این اولینبار است که نظامیهای باانضباط و باسواد در مشهد دیده میشوند. ژاندارمری در مرداد سال ۱۲۹۹ خورشیدی با ورود سرهنگ محمدتقیخانپسیان بهعنوان فرمانده جدید، توسعه زیادی مییابد و نیروهایش تا خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی به ۳هزارو۲۷۰ سوار، پیاده، توپچی، مسلسلچی و... میرسد.
همه این نیروها در ساختمانهای متروک پادگان روسها استقرار مییابند. این تعداد ژاندارم در کنار قزاقها و افراد فوجهای لشکر خراسان وظیفه تأمین امنیت مشهد و سرحدات استان را برعهده دارند، اما خروج کلنل پسیان بهعنوان فرمانده ژاندارمها و والی موقت خراسان از چارچوب حکومتی مرکز باعث میشود که نخستوزیر جدید (قوامالسلطنه) به فکر چاره بیفتد. نتیجه این درگیریها مرگ کلنلپسیان است که در جریان شورش کردهای حوالی بجنورد، شیروان و قوچان به دست سردار محمدعلیخان مجرد ورگ، سردار شیروانی در اوایل پاییز ۱۳۰۰ خورشیدی رقم میخورد.
با مرگ کلنلپسیان رژیم ژاندارمری در خراسان سقوط میکند و راه برای ادغام ژاندارمری در ارتش نوساز کشور که رضاخان مشغول سازماندهی آن است، هموار میشود. اینگونه است که ۱۵۰۰نفر باقیمانده نیروهای ژاندارمری مشهد به جمع هفتصد قزاق، سیصد ژاندارم و سی نفر امنیهای میپیوندند که آبان همین سال همراه حسینآقاخان خزاعیمیرپنج (سرتیپ یا امیر پنجه) به مشهد میآیند.
حسینآقاخان بهعنوان رئیس قزاقخانه به مشهد میآید، اما رضاخان، سردار سپه به او مأموریت دیگری داده است. چهاردهم دی این سال زمانی است که همه قوای نظامی موجود در مشهد توسط او ادغام میشوند و قشون واحد و متحدالشکلی را تشکیل میدهند که ازاینپس با نام «لشکر۶ شرق» شناخته میشود. حسینآقاخان خزاعی که بهعنوان فرمانده لشکر۶ شرق به مشهد میآید، ساختار ارتش نوین خراسان را با ۱۳۷ افسر، ۳هزارو۳۷۷ سرباز و ۱۱۱۹ چاپار در مشهد شکل میدهد.
پس از مرگ کلنلپسیان اوضاع مشهد دگرگون میشود. چند ماه حکومت خودمختار کلنل بیم آن را به جان همه صاحبمنصبان و بزرگان شهر انداخته است که به مشهد حمله خواهد شد. روزهای پس از مرگ کلنل بهروایت روزنامه بهار روزهای ردوبدلشدن تلگرافهای بیشمار میان بزرگان مشهد و نخستوزیری است تا اینکه در نهایت قوامالسلطنه در تلگرافی بر عفو عمومی صاحبمنصبان ژاندارمری تأکید و تأیید میکند و اوضاع مشهد قدری آرام میشود؛ بااینحال شهر مشهد همچنان در اختیار دولت مرکزی نیست، ازاینجهت او قوای نظامی را به سمت مشهد گسیل میدارد.
روزنامه بهار در شماره۱۸ سال۵ به تاریخ ۴ربیعالاول ۱۳۴۰، برابر با ۱۳ عقرب (آبان) ۱۳۰۰ خورشیدی، خبر «ورود قشون» را منتشر میکند و مینویسد: «سابقا حرکت قوای مهم نظامی را از حدود سبزوار خبر داده بودیم. قوای مزبور متناوبا به مشهد وارد میشوند و در شهر نو متوقف میگردند. اکثریت قوای مزبور قزاق است. ریاست کل اردو با آقای حسینآقاخانخزاعی میرپنج است که سابقا در بدو تأسیس قزاقخانه در خراسان در مشهد توقف داشتهاند. از همان روزها رشد و کفایت ایشان در امور نظامی موردانکار نبوده و محبوبیت کامل داشتهاند.»
بهار در ادامه همین خبر مینویسد: «یک عده ژاندارم تا امروز وارد شده، صاحبمنصب معروفتر آنها آقای ماژوراحمدخان حکیمی هستند، ولی فرماندهی این عده هم با آقای میرپنج حسینآقاخان است. از روز ورود در نهایت انتظام و سکونت رفتار نموده و از هرگونه حرکتی که مایه نگرانی باشد جلوگیری کردهاند و مخصوصا برای آنکه در حرکات افراد قزاق و ژاندارم مراقبت کامل شده باشد، یک عده قزاق به محلات شهر تقسیم گردیده که با آژان در مواقع لازمه معاونت نمایند.
ریاست آن عده با آقای کریشخانارمنی است که از قدیمترین نظامیان میباشد و نیز یک عده در تلگرافخانه برای سانسور تلگراف فرستاده شده است. مهمات و لوازم حربیه عده جدیدالورود کامل است و ازهرجهت کافی است. ما مقدم نظامیان دلیر را محترم و مغتنم شمرده، چنانچه در سرمقاله خود اشاره کردهایم، یگانگی و اتحاد آنها را با قوای ژاندارم مقیم خراسان آرزو کرده و امیدواریم از هرگونه القائات سوء خارجی و داخلی مصون و محروس بمانید.»
خبر روزنامه بهار اطلاعات ارزشمندی دارد و مؤید آن است که حسینآقاخانمیرپنج در ابتدای تأسیس قزاقخانه مشهد در این شهر حضور داشته است و آن را بهخوبی میشناسد. از طرفی فرماندهی او بر قوای مشترک قزاق و ژاندارم، رویکرد رضاخان سردار سپه را در ارتش نوینی که بنای بنیادش را در سر دارد، مشخص میکند؛ قزاقها بالاتر از نیروهای ژاندارمری.
برهمیناساس وقتی که رضاخان حکم ادغام قوای ژاندارمری، بریگارد مرکزی و قزاقخانه را برای تشکیل قشون متحدالشکل میگیرد، قزاقهایی، چون حسینآقامیرپنج را در رأس پنج لشکر تهران، تبریز، همدان، اصفهان و مشهد قرار میدهد. فرمان این ادغام در ۱۴ جدی (دیماه) ۱۳۰۰ خورشیدی صادر میشود و برایناساس، حسینآقاخانخزاعی امیری لشکر شرق را با ۱۳۷ صاحبمنصب، ۳هزارو۳۷۷ سرباز و ۱۱۱۹ رأس دواب میگیرد. ریاست ستاد یا همان ریاست ارکان حرب این لشکر نیز بر عهده سرهنگ محمدحسینمیرزا جهانبانی گذاشته میشود که ژاندارمری مشهد را تأسیس کرده و نخستین فرمانده آن بوده است.
امیرلشکر حسینخزاعی متولد ۱۲۵۷ خورشیدی در تهران است و به استناد خبر روزنامه بهار که ذکرش در بالا رفت، اولین سالهای حضورش در بریگارد قزاق را در قزاقخانه مشهد میگذراند؛ همچنین او پس از طی تحصیلات مقدماتی وارد مدرسه صاحبمنصبی (افسری) و سپس مأمور خدمت در آتریاد آذربایجان میشود که آنجا بر اثر ابراز رشادت و شجاعت، نشان و درجهای نیز میگیرد.
حسینآقاخانخزاعی در سال ۱۲۹۵خورشیدی به درجه سرهنگی و در ۱۲۹۸ خورشیدی به درجه سرتیپی یا امیرپنجهای میرسید. دو سال بعد، در تیر سال ۱۳۰۰ در رأس هیئتی برای سرکوبی قیام کلنل محمدتقیخان پسیان عازم خراسان میشود.
سرگرد اسماعیل بهادر، رئیس ژاندارمری سبزوار، اعضای این هیئت اعزامی را پس از ورود به سبزوار، محترمانه بازداشت میکند و پس از مذاکره با خود کلنل به تهران بازمیگرداند.
امیرپنجهخزاعی پس از قتل کلنلپسیان دوباره در رأس قوای نظامی شامل هفتصد قزاق، سیصد ژاندارم و سی نفر امنیه، بهعنوان رئیس قزاقخانه خراسان عازم مشهد میشود.
او با اختیاراتی که از طرف قوامالسلطنه میگیرد، به قلعوقمع مخالفان دولت میپردازد و روزنامههای طرفدار پسیان را نیز تعطیل میکند. حسینمیرپنج در ۲۵آبان در اطلاعیهای به خراسانیها اعلام میکند: «به اطلاع عموم میرسد که پس از مرگ کلنلتقی، شاه با ابراز شفقت کلیه مجرمان درجه دوم را مشمول عفو قرار دادند ولی فتنهانگیزان دست از اعمال خود برنداشتند.
آنان در خفا جلسه تشکیل دادند. آنان برای کشتن افراد محترم و سرشناسان شهر نقشه کشیدند و همچنان در راه رسیدن به هدفهای خود گام برداشتند، تا آنکه از طرف رئیسالوزرا و وزیر جنگ به من دستور داده شد که این فتنهانگیزان را دستگیر و نظم را برقرار کنم. در اجرای اوامر صادرشده من شب گذشته افرادی را که مردم در فتنهانگیزی ایشان شکی ندارند، دستگیر کردهام.
اینان همان کسانی هستند که پس از مرگ کلنلتقی در مقابل اقدامات کلنل محمود برای بازگرداندن آرامش و نظم مانع ایجاد کردند و کلنل اسماعیل را به پیگیری شورش واداشتند. اینان همان کسانی هستند که پس از دستگیری کلنلاسماعیل کمیتهها تشکیل دادند و برای اطفای شهوت خونخواری خود خیال کشتن بسیاری از مردم بیگناه را در سر داشتند. اینان همان مردمانی هستند که طبیعتشان جنایتکار است.»
حسینآقاخان حدود پنجاه نفر از هواداران کلنل را در مشهد دستگیر و روانه زندان میکند؛ کسانی، چون شیخ احمد، مشهدی عبدا...، صدرالادبا، معتمدالوزاره، سیدمصطفی سرایی، نصرتالملک، مترجمالسلطان و انتخاب الملک.
وقتی در میانه دی ۱۳۰۰ فرمان بنیانگذاری سازمان جدید ارتش صادر میشود، امیرپنجه حسینخزاعی که پیشتر نیز فرماندهی قوای مشترک قزاقها و ژاندارمهای خراسان را برعهده داشت، به درجه سرلشکری ارتقا مییابد و بهعنوان اولین فرمانده لشکر۵ شرق منصوب میشود.
تعیین و امنیت خراسان و سیستانوبلوچستان تا استرآباد (گرگان) به سرلشکر خزاعی سپرده میشود؛ ازاینجهت او دو تیپ و چهار هنگ در منطقه تحتامر خود تشکیل میدهد؛ همچنین پادگان مشهد را توسعه میبخشد و سربازخانههایی در بجنورد، بیرجند، تربتجام و تربتحیدریه بنیان میگذارد و به همه خودسریهای اشرار خاتمه میدهد. او همچنین در شهر مشهد نیز قدرت زیادی میگیرد و علاوه بر فرماندهی لشکر شرق، سرپرستی سازمان شیروخورشیدسرخ خراسان و مسئولیت تهیه خوراک، پوشاک، سرپناه و کار را برای تهیدستان عهدهدار میشود.
رفتن امیر لشکر از مشهد هم داستان جالبی دارد. حسینمیرپنج ازجمله کسانی است که مطیع و هواخواه رضاخان است. در جریان برهمخوردن جمهوریخواهی اوایل سال ۱۳۰۳ خورشیدی که سردارسپه از ریاست وزرایی کناره میگیرد و فرماندهان لشکرها به حمایت او برمیخیزند، حسین آقا خان بیش از هرلشکری دیگری تهدید میکند و تلگرافی متجاوز از هزار کلمه به مجلس شورای ملی مخابره میکند و متذکر میشود چنانچه ظرف ۴۸ ساعت ترضیه خاطر سردار سپه فراهم نشود، لشکر شرق پایتخت را تسخیر و ساختمان مجلس را بر سر نمایندگان ویران خواهد کرد. او در همان تلگرام اضافه میکند که جلوداران لشکر همینالان به سمت تهران حرکت کردهاند.
اما این خوشخدمتی چندان دیده نمیشود و آنطور که باقر عاقلی در شرححال رجال سیاسی و نظامی ایران نوشته است، رضاخان در سال ۱۳۰۳ خورشیدی پس از بازدید از لشکر شرق، از خدمات سرلشکر خزاعی قدردانی میکند.
امیر لشکر خزاعی هم که در ظاهر مردی مذهبی و متشرع است، میگوید: «من در جوار قبر حضرترضا (ع) برای خود قبری تدارک دیدهام. اگر اجازه بفرمایید برای شما هم همین کار را انجام دهم.» رضاخان از شنیدن چنین پیشنهادی سخت عصبانی میشود و پرخاش میکند که «فرماندهی که به فکر مردن باشد، به درد فرماندهی نمیخورد.» ازاینرو، او را از فرماندهی لشکر شرق برکنار و به تهران احضار میکند. در سال ۱۳۰۸ خورشیدی امیرلشکر خزاعی به لرستان مأمور میشود.
او در لرستان دنباله کار احمد آقاخان امیراحمدی را میگیرد و چهارده تن از سران الوار را برای میهمانی به بروجرد دعوت میکند و همهگونه وسایل خوشی آنها را تدارک میبیند، اما هنوز غذای مأکول و لذیذ از گلوی میهمانان پایین نرفته که مأموران خزاعی آنها را محاصره میکنند، دستبند میزنند و در طرفهالعینی بهپای چوبه داری میبرند که قبلا آماده شده بوده است.
از قرار، یک طناب بیشتر از تعداد نفرات بوده، افسر مأمور از خزاعی کسب تکلیف میکند. او که مشغول بازی تخته نرد با معینالسلطنه، فرماندار بروجرد، بوده است، میگوید: «جناب حاکم را هم ببرید.» حاکم ابتدا آن را شوخی تصور میکند، ولی خیلی زود متوجه میشود مسئله جدی است.
بهاینترتیب خزاعی پس از سازماندادن به لشکر لرستان، مأموریت اداره و ساماندهی لشکر آذربایجان را میگیرد. حضور او در آذربایجان شبیه به لرستان است تا اینکه سپس به تهران احضار میشود و فرماندهی پارک توپخانه و مهمات ارتش را میگیرد؛ سمتی که تا سال ۱۳۲۰ خورشیدی و مرگ حسینآقاخان خزاعی در ۶۳سالگی پابرجاست.
یکی از کارهایی که به خزاعی منتسب میکنند مصادره اموال و نبش قبر کلنلمحمدتقیخان پسیان است. گویا اولین کاری که او در مشهد انجام داده، اقدام برای نبش قبر کلنل بوده است. حبیبا... پوررضا، از وکلای بنام دادگستری و نماینده مجلس شورای ملی که گویا آن روزگار در مشهد بوده، در خاطرات خودش به تاریخ لیله دوم ژوئن ۱۹۲۷، برابر با ۳ خرداد ۱۳۰۶مینویسد: «تقریبا یک ماه از این قضیه گذشت.
قوای قزاق به مشهد آمده وعدهای را دستگیر کرده و سکونت و آرامی در شهر برقرار شد. باوجوداینکه نبش قبر در اسلام جایز نیست برحسب اصرار قوامالسلطنه رئیس الوزرای وقت یک کلاهشرعی برای این اقدام درست نموده و در لیله سیزدهم عقرب ۱۳۰۰ شبانه قبر آن مرحوم را نبش و جنازه را از مقبره نادرشاه خارج و در یکی از قبرستانهای معمولی موسوم به سراب بدون هیچ آثاری مدفون نمودند.»
گویا نبش قبر توسط رفعت نظام انجام میشود که از سوی حسینآقا خزاعی مأمور شده است.
دیگر منابع:
تاریخ لشکر خراسان، رامین رامیننژاد
روزشمار تاریخ معاصر ایران، حسن فراهانی، جلد۲
ارتش و حکومت پهلوی، استفانی کرونین، ترجمه غلامرضا علیبابایی
اخبار خراسان در مطبوعات، جلد ۱۲ دوره قاجاریه، سید مهدی سید قطبی