اسمی به نام طبقهبندی اجتماعی نداریم. کوشیدهایم تا رفتار زشت پیشینیان را از صفحه دفتر پاک کنیم که مردم را طبقهبندی میکردند. براساس همین کاستبندی هم ناگزیر از گام نهادن در یک مسیر از پیش تعیین شده بودند. راه پیشرفت به رویشان بنبست بود با سنگلاخهایی که امکان کنار زدنش نبود. باید فرزندان هم کپی پدران خود میبودند در همان طبقه مشخص. اسمی نداریم، اما با هزار تأسف باید گفت که آن رسم ناپسند، ناخواسته و به شکلی دیگر بازسازی شده است. راه موفقیت از دارندگی پدران میگذرد نه از استعداد فراوان فرزندان.
این خبر را بخوانید؛ «طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، بیشتر دانشجویان قبول شده در دانشگاههای مهم کشور از دهکهای پردرآمد جامعه هستند. این گزارش افزود تنها ۲درصد رتبههای زیر ۳ هزار کنکور از مدارس دولتی آمدهاند! که این موضوع نشاندهنده نابرابریهای اقتصادی در دسترسی به تحصیلات عالی است.» دوباره این خبر را بخوانید. آیا با این قلم همراه نمیشوید در این فهم که کاست تعریف نشده، طبقهبندی مشخصِ اجتماعی نداریم، اما تقسیم درآمد در کاسهها چنان است که از کاستهای زمان ساسانی هم سختتر است.
طبقه برخوردار فرصتها را هم پیشخور میکنند. گزارش مرکز پژوهشها درباره دانشجویان دانشگاههای مهم، گویای همه چیز است. تنها ۲ درصد رتبههای زیر ۳ هزار از مدارس دولتی میآیند. تازه شاید این هم سهم مدارس دولتی مناطق برخوردار باشد. حالا سهم فرزندان دور از مرکز چقدر میشود؟ خدا میداند، اما مگر استعداد فقط در طبقه برخورداران تصاعدی است؟ فقط هرکس پول دارد حق دارد؟ پس سهمِ عدالت کجاست؟ مگر نظام در برابر استعدادهای درخشان فرزندان طبقات فقیر جامعه مسئول نیست؟
نباید برای رشد و شکوفایی آن برنامهریزی کند؟ بدانیم که سرمایههای واقعی آنها هستند. بیش از هر معدن و جایگاهی میتوانند تولیدکننده ثروت و شکوفاکننده فرصت برای کشور باشند. آنها همان بذرهای کاملی هستند که اگر درست در مدار کاشت و داشت قرار بگیرند، کشور را به یک برداشت درست و درشت میرسانند که تا آیندههای دور میتواند موفقیت را نزدیک آورد.
بر اساس تجربه و رصد استعدادها در مناطق محروم میگویم. اگر یک دهم آنچه خانوادههای برخوردار برای موفقیت فرزندان خود هزینه میکنند برای این استعدادهای دورافتاده و غریب مایه بگذاریم، دهچندان برداشت خواهیم کرد. اندک توجهی میتواند ما را با استعدادهای تعجببرانگیز روبهرو کند که میتوانند با موفقیت تعجب جهانیان را برانگیزند. فقط توجه میخواهند.
فکر میکنیم اگر همین استعدادها را پرورش دهیم خود آنها ظرفیتهایی محرومیتزدا ایجاد خواهند کرد که نیاز نباشد دولت برای فقرزدایی این همه هزینه کند. وقتی یک بذر گندم به خوشههای صدها دانه تبدیل میشود، حمایت از یک استعداد انسانی و شکوفا کردن آن میتواند ظرفیت درخشانی ایجاد کند که بسیاری دیگر هم شکوفا شوند. عدالت را هم حکمی چنین است. عادلانه فضا را برای شکوفایی استعدادها فراهم کنیم تا اذان موفقیت از گلدستههای جامعه تا آسمان برسد.