یک جنتلمن واقعی با دوستان مروت، با دشمنان مدارا تولیت آستان قدس رضوی: خطبا باید پرچمدار نشر پیام‌های رهبری باشند نگفته حل کرد مشکلم را (یادداشت دوم) گاهی فقط زیارت، گاهی فقط تماشا روایتی از پیوند حضرت محمد (ص) و حضرت خدیجه (س) | عشق و ایمان در قلب مکه تأملی در باب بازنمایی فرهنگ رضوی در هنرهای نمایشی | فرصت های دراماتیک فراموش شده روایت دلدادگی یک دانشمند آلمانی به امام رضا(ع) و مشهد وقتی یک عالم شیعه، ۳ سال در پوشش یک یهودی مسئله‌ای را حل کرد بازخوانی شخصیت شهید محمود کاوه در آینه نسل امروز | الگوی جوان انقلابی و مسئولیت‌پذیر تسکین روز‌های پرالتهاب بود | یادی از آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی درس‌هایی از امام حسن عسکری(ع) برای شیعیان آمادگی برای فرج از دعا مهم‌تر است | بررسی آداب انتظار به مناسبت آغاز امامت ولی عصر(عج) برافراشته شدن پرچم ایران در مسجد جمکران + تصاویر آیت‌الله وحید خراسانی در دسته عزاداری حضور پیدا کرد + عکس امام حسن عسکری (ع) چگونه در حصار عباسیان برای عصر غیبت زمینه‌سازی کرد؟ وقتی صاحب‌خانه بهترین بهانه برای گریستن است معاون فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی: همه باید برای مشهد احساس مسئولیت کنیم
سرخط خبرها

روایت یک سوگ دسته‌جمعی

  • کد خبر: ۳۳۳۷۷۱
  • ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۵
روایت یک سوگ دسته‌جمعی
ریاست جمهوری خیلی کار سختی است، آدم با آن همه اختیارات مجبور است، کار‌هایی را که اصلا حوصله‌شان را ندارد، کار‌هایی که به نظرش اضافه است، انجام دهد.

سوز گداکش فرودگاه سمنان خیلی تند بود و رئیسی به همه می‌گفت راضی به زحمت نبوده و تعارف می‌کرد که چرا آمدید. واضح بود خیلی حال و حوصله پروتکل‌ها را ندارد، انگار که از روی اجبار یک کار‌هایی را انجام می‌داد.

ریاست جمهوری خیلی کار سختی است، آدم با آن همه اختیارات مجبور است، کار‌هایی را که اصلا حوصله‌شان را ندارد، کار‌هایی که به نظرش اضافه است، انجام دهد. آدم هرقدر بیشتر اختیار داشته باشد محدودتر است، رئیس‌جمهور بودن آدم را از همه چیز خسته می‌کند، حتی از زندگی!

راستش را بخواهید من اصلا «رئیسی فن» نبودم، اصلا رئیس‌جمهور مورد علاقه من شکل او نبود، اما حالا بعد از مدت‌ها می‌دانم که اگر دوباره در آن چادر عشایری جلوی او بنشینم از او چه درخواستی بکنم، سرش داد می‌کشم که سوار آن هلی‌کوپتر نشو ابراهیم! آتش گلستان نمی‌شود! همه‌مان می‌سوزیم!

اما دست من نیست! من فقط واقعیت را می‌نویسم! می‌نویسم خبر که رسید، تلویزیون که از شوک بیرون آمد ناگهان مردی را دیدم که دوباره به مشهد رفت و خادم حرم شد! وقتی توی حرم دیدمش چیزی در من شکست.

توی خلوت خودم فکر کردم ول کردن و رفتن چقدر سخت است.

حوالی ظهر که خوابیدم توی هلی‌کوپتر بودم، حال عجیبی داشت، ترسیده بودم، هلی‌کوپتر به‌سرعت دور خودش می‌چرخید و من تلاش می‌کردم جایی برای گرفتن پیدا کنم و سفت بچسبم، همه با خونسردی نشسته بودند و می‌خندیدند!

آخرین ثانیه‌ها رئیسی را دیدم، کمی دورتر در میان آتش جنگل ایستاده بود و به ما نگاه می‌کرد! چند لحظه بعد همه با هم سقوط کردیم. یک بار روز‌های بعد از آن را به یاد بیاورید! آیا واقعا سقوط نکردیم؟ اصلا فرق مهم روایت و واقعیت همین است، که واقعیت بی‌رحم است.

توی روایت مواظب مخاطب هستیم، توی واقعیت، اما کسی حواسش به ما نیست! مثل آن شب که سقوط کردیم و به سوگ نشستیم و گفتند فقط یک فرود سخت بود!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->