تصور کن در سـالن سینما نشستهای، پرده کنار میرود و پروژکتورها به کار میافتند. فیلم شروع میشود: در خیابانی شلوغ زنی قدم میزند، موسیقی آرام در پس زمینه جریان دارد و کلماتی مرموز روی صفحه چشمک میزنند.
همچنان که فیلم پیش میرود، تو مجذوب قصه میشوی، با شخصیتهای فیلم احساس هم ذات پنداری میکنی و در پایان، با عزمی جدی که فردا با دوست سینمادوستت برای دیدن دوباره فیلم برخواهی گشت، از سالن پا به خیابان میگذاری. وقتی فردا با دوستت به سینما برمی گردی تا همان فیلم را ببینی، قصه فرق کرده: حالا زن در شهری بارانی است و موسیقی تندتر شده، تصاویر و صداها جابه جا شدهاند و داستانی کاملا متفاوت پیش رویتان باز میشود. این سالن سینما معمولی نیست، اینجا «سینمای نَرم» (Soft Cinema) است، جایی که یک نرم افزار قصه گو از دل دادهها هر بار روایتی تازه میسازد.
بیایید به سال ۲۰۰۲ سفر کنیم، یعنی سالی که لئو مانوویچ و آندریاس کراتکی این اثر دیجیتال را خلق کردند تا نشان دهند قصه گویی در عصر فناوری چگونه متحول شده است: «سینمای نرم» یک پروژه رسانهای تعاملی بود که از پایگاه دادهای از کلیپهای ویدئویی، موسیقی و متنهای کوتاه تشکیل شده بود.
در این پروژه، هر کلیپ شبیه به یک تکه از پازل عمل میکند: مستقل، پراکنده، اما پر از امکان. نرم افزارْ این تکهها را به صورت خودکار کنار هم میچیند و هر بار فیلمی جدید با روایتی متفاوت خلق میکند. تو، به عنوان بیننده، کنترلی روی ترتیب این تکهها نداری، اما انگار خودت بخشی از قصه گویی هستی، چون هر بار که فیلم را میبینی داستان تغییر میکند. یک بار قصهای از تنهایی در کلان شهری شلوغ میبینی، بار دیگر روایتی از سفری خیالی.
مانوویچ، در مقاله معروفش، «پایگاه داده به عنوان شکل فرهنگی»، میگوید: «در عصر دیجیتال، پایگاه داده، نه صرفا محتوای خام، که فرم فرهنگی جدیدی است که روایت در دل آن بازتعریف میشود.» این نشان میدهد که پایگاه داده و روایت در عصر دیجیتال دشمن هم نیستند، بلکه میتوانند با هم کار کنند. پایگاه داده منطق فرهنگی عصر ماست، اما روایت -هرچند بازتعریف شده- همچنان قلب داستان سرایی است.
جادوی سینمای نرم در این است که نقش نویسنده را به یک الگوریتم میسپارد. دیگر خبر از کارگردانی نیست که داستان را از ابتدا تا انتها تعریف کند؛ درعوض، نرم افزار، مثل یک قصه گوی دیجیتال، از میان انبوه دادهها -تصاویر، صداها و متن ها- انتخاب میکند و روایتی غیرخطی میسازد، روایتی که نه ثابت است و نه قابل پیش بینی. تو، به عنوان بیننده، هر بار که به سالن سینما برمی گردی، انگار وارد دنیایی جدید میشوی. دادههای پراکنده در پایگاه داده، مثل کلمات شاعری که هر بار شعری تازه میسراید، به شکلی نو کنار هم قرار میگیرند.
پروژه سینمای نرم نشان داد که پایگاه داده فقط برای ذخیره اطلاعات نیست، بلکه میتواند بستری برای خلق داستان باشد. مانوویچ این را «سینمای پایگاه داده» مینامد، جایی که فناوری و قصه گویی دست به دست هم میدهند تا تجربهای بی مانند خلق کنند.
بسیاری از آثار ادبیات الکترونیک نیز، به جای روایتهای خطی و از پیش نوشته شده، ساختارهایی طراحی میکنند که در آن متن هر بار از نو شکل میگیرد. روایت ها، نه در سطرهای ثابت، که در تعامل میان داده، الگوریتم و مخاطب زاده میشوند. ادبیات الکترونیک نیز -از داستانهای فرامتنی گرفته تا شعرهای مولد و رمانهای تعاملی- همچون سینمای نرم راهی یافته تا پایگاه داده را، نه صرفا انباری از اطلاعات، بلکه سرچشمهای برای روایت گری بداند.
شاید شگفت انگیزترین بخش ماجرا این باشد که دیگر قصه گو نه نویسنده است، نه کارگردان، بلکه خود سامانه است، سامانهای که نمینویسد، بلکه ترکیب میکند، روایت نمیکند، بلکه مونتاژ میکند. در سینمای پایگاه داده، داستان، نه تنها در آغاز، که در هر بار نمایش زاده میشود، مثل خوابی که هر شب، با عناصر مشابه، اما روایتی تازه، سراغمان میآید؛ و مگر نه اینکه حافظه ما نیز چیزی نیست جز پایگاه دادهای زنده که هر بار، بسته به لحظه، و میل و نیاز ما، تکهای از گذشته را به شکلی دیگر پیش چشممان میگذارد؟