امیرمنصوررحیمیان/شهرآرانیوز؛ ساعت تقریبا ۵ صبح روز ۲۹ می ۱۹۵۳ است. آسمان اینقدر کبود است که انگار یکنفر گلویش را گرفته و هرلحظه امکان دارد خفه شود. «ادموند» یک جوان و لاغراندام با قد بلند و بادگیر آبیرنگش جلو جانپناه کوچکی، پشت صخرههای ایستاده بر شیب تند کوه نشسته است. دستانش را مداوم و هماهنگ روی شعله رقصان و ضعیف «پریموس والور» تکان میدهد و پوتین سنگینی را در چنگش نگه داشته است.
انگشتانش از زور سرما کرخت شدهاند. نمیتواند دوام بیاورد. پوتین را زمین میگذارد و دستانش را گرم میکند. صورتش، دستانش، پهلوهایش و پوتینهایش یخ زدهاند! پوتینهایی که برای این کار طراحی و از چرم یکتکه کلفتی دوخته شدهاند، حالا دقیقا مثل یک تکه چوب خشکیده جلویش هستند و پاهایش را که در لفاف ضخیمی از چربی و پشم پوشانده است، در آنها جا نمیشوند. سرما کشنده و استخوانسوز است.
تنزینگ، شرپا و رفیقش در چادر کوچک و برزنتیشان در حال آماده کردن وسایل حمله نهایی هستند. باد سردی از قله به پایین میدود و تهمانده رمق ۲ کوهنورد را با خود میبرد. فکر کرد اگر خودش هم از چیزی باشد که روح نداشته باشد، مثل پوتینهایش یخ میزند. همینکه دقیقا میدانست کجاست و چه میخواهد، خودش انگیزه بلندی میداد به او، بلندتر از قد این کوه. ولی صورت «جورج مالوری» یک لحظه هم از جلو چشمانش گم نمیشد.
در عمق وجودش ترسی از دچار شدن به سرنوشتی مشابه او دوید. کابوس میدید که فقط چند متر دیگر تا قله دارد. روی بلندای یال کوه، در تیغه شرقی ایستاده و یکهو زیر پایش خالی و خودش گموگور میشود. برف از تمام روزنهای لباسش تو میرود و در عمق یخچالها حل میشود. در تمام این سالها دربارهاش مطلب میخواند. الان یقین داشت که او لابد آدم بزرگی بوده است. چون ۲۹ سال قبلتر از این رؤیای به این بلندی داشته است.
۲۹ سال پیش را در نظر آورد که ۲ نفر با تجهیزات آنموقع، دقیقا در ارتفاعی بودهاند که الان او در آن است. فقط فرقش این است که او در جبهه جنوبی است و آنها در جبهه شرقی بودهاند. نگاهی به بلندای قله کرد. در گرگ و میش سر صبح، هنوز انگار خاکستری و محو در فاصلهای دور، در حال چرخیدن روی سرشان بود. مثل عقابی که انتظار شکارش را میکشد. یادش آمد از سال گذشته که صعودشان را ناتمام رها کرده بود.
همانطور که گروه سوئیسی در ۲۶۰ متری قله ناامید شده بودند. ولی امسال فرق داشت. بعد از دوبار شکست خوردن از این توده سنگی غولآسا، اینبار را باید پیروز برمیگشت. نه به دلیل میهندوستی یا هر چیز دیگری، به دلیل روح سرکش خودش. نمیخواست تا ابد در خوابهای پریشانش این قله او را ریشخند کند. آمده بود تا فاتح برگردد. کاری که میدانست سخت است و تا الان هیچکس نتوانسته است انجامش دهد.
تنزینگ با کولهپشتی و کلاه و عینک مخصوص از چادر بیرون آمد. ساقهای قوی و ستبرش را لای پوتینی پارچهای پیچیده بود و آماده حرکت بود. نگاهی به ادموند انداخت و خندان با انگلیسی دستوپاشکستهای به او فهماند که اگر میخواهد یک جفت پوتین دیگر هم در وسایلش دارد و حاضر است به او قرض بدهد.
آفتاب کمکم سینه کوه را روشن میکرد. قبل این، ۲ همنوردشان «تام بوردیلون» و «چارلز اوانس» از صدمتری قله برگشته بودند. کلنل «هانت»، ولی نمیخواست شکستخورده برگردد. برای همین به ادموند دستور داده بود تا قله را هرطور شده فتح کنند و او آمده بود تا فاتح باشد. پشت عینکهای آفتابی چسبیده به چشمانش و زیر سفیدی برف، راه را خوب نمیدید. کورمال کورمال در ابتدای مسیری که به قله ختم میشد، حرکت کردند.
تنزینگ با فاصله یک یارد عقبتر از خودش راه میآمد. طناب بینشان گاهی کشیده و سفت و گاهی شل میشد. نگاهش به قله بود که در پس پستی و بلندیهایی که بالا و پایین میرفتند گم و دوباره پیدا میشد. آن جلو، ولی کوهی از یخ جلوشان سبز میشد. هیچ راهی برای دور زدنش نداشتند. آخرین تلاش قله برای دستنیافتنی بودن. دیواری از یخ و سپس قله مغرور. به سینهکش دیواره نرسیده، ایستاد. بلندای دیواره یخ بسته بود و بالا رفتن از آن مشکل بود. نگاهی به ثرپای نپالی انداخت. مثل همیشه نیشش باز بود و انگار نه انگار که بار ۲ نفر را حمل میکند. به دیواره نگاه کرد و با تبرش اولین ضربه را به برف سفت شده زد. ضربهای که صدای پیروزی میداد و در تاریخ ثبت شد.
مرتفعترین قله دنیا اورست خوانده میشود، اما تبتیها به این قله «قومولانگما» میگویند. این نام به معنی «زندگی الهه مادر» میباشد. اما اورست فقط این دو نام را ندارد. بهطور مثال، در نپال «ساگارماتا» به معنی «پیشانی آسمان» نام دارد که این نام پارک ملی نپال است که اورست در آن واقع شده. اما «اورست» نام خود را از اولین کاشف خود که مردی بریتانیایی به نام «جرج اورست» بود گرفته است.
کلنل سر جرج اورست (۴ ژوئیه ۱۷۹۰ — ۱ دسامبر ۱۸۶۶) نقشهبردار و جغرافیدان اهل ولز بود که مدیریت نقشه برداری کل هند را از سال ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۳ برعهده داشت. انجمن سلطنتی جغرافیا در سال ۱۸۶۵ کوه اورست را در زبان انگلیسی به نام و افتخار او نامگذاری کرد. هرچند او مخالف این امر بود.
۱- ادموند هیلاری، کوهنورد نیوزلندی، تولد ۱۹۱۹ – وفات ۲۰۰۸.
۲- وسیلهای گرماتاب با شعلهای که در مقابل باد مقاوم است.
۳- تنزینگ نورگای، راهبلد نپالی، تولد ۱۹۱۴ – وفات ۱۹۸۶.
۴- در اصطلاح کوهنوردی به افرادی گفته میشود که در ازای مبلغی در حمل بار کوهنوردان مشارکت میکنند.
۵- جورج مالوری، کوهنورد انگلیسی، تولد ۱۸۸۶ – وفات ۱۹۲۴ در اورست.