به گزارش
شهرآرانیوز، امروز شاهد
استارتاپهای زیادی هستیم که به هزینههای بیرونی و سرمایهگذاران متکی بوده و میلیونها دلار از سرمایهگذار، سرمایهگذاران خطرپذیر، شتابدهندهها و مراکز رشد جمعآوری میکنند تا کسبوکار خود را راهاندازی کنند. در مقابل، بهندرت اتفاق میافتد استارتاپهایی را ببینیم که بدون سرمایه و یا با پول اندک کار خود را آغاز کرده باشند.
برخی از این استارتاپها، کار خود را به عنوان یک پروژه جانبی آغاز کردند و حتی بیشتر آنها در خارج از سیلیکونولی شکل گرفتند. برای این نوع از کسبوکارها که فاز خودگردان دارند و بدون هزینههای بیرونی و از درون مجموعه خود به درآمد میرسند، اصطلاح بوتاسترپ را به کار میبرند. راز موفقیت یک استارتاپ بوتاسترپ این است که در وهله اول، کسبوکاری را راهاندازی کند که مولد درآمد باشد، در گام بعد نیز سود حاصل از درآمد مذکور را در ۲سال اول به استارتاپ خود اختصاص داده و تنها برای رشد کسبوکار از آن استفاده میکند.
استارتاپ MailChimp
بر خدمات مؤثر تمرکز کرد
استارتاپهای حوزه خدمات دیجیتال، اگر بخواهند بدون سرمایه کار خود را آغاز کنند، باید رویکرد عمده خود را بر ارائه خدماتی که دارند، متمرکز کنند؛ یعنی بتوانند با اصلاح فرایند خدماتی خود، نظر مشتریان را جلب کرده و به درآمدزایی برسند.
استارتاپ MailChimp که در قالب یک پروژه جانبی کار خود را در سال ۲۰۰۱ در آتلانتا آغاز کرده بود، بر اساس این ایده شکل گرفت که بتواند برای مشاغل مختلف در زمینه توسعه وب، تأمین سرمایه کند. در حال حاضر این استارتاپ یکی از پلتفرمهای پیشرو در زمینه اتوماسیون بازاریابی در جهان محسوب میشود، به طوری که روزانه بیش از یک میلیارد ایمیل ارسال میکند. کاربرد فناوری در مشاغل کوچک و ایجاد محصولاتی نوآورانه که باعث رشد مشتریان میشود، از جمله مهمترین رویکردهای این استارتاپ است. در واقع این استارتاپ ابزارهای پیشرفتهای را به مشاغل ارائه میدهد تا بتوانند روابط مؤثرتری با مشتریان خود داشته باشند و تجارت خود را توسعه دهند.
ارسال ایمیلهای بازاریابی و پیامهای اتوماتیک، ایجاد کمپینهای هدفمند، تسهیل تهیه گزارش و تجزیهوتحلیل و فروش آنلاین مهمترین خدماتی هستند که این استارتاپ به مشتریان خود ارائه میدهد، به طوری که بیش از ۱۵میلیون مشتری سازمانی و شخصی دارد. مشتریان MailChimp به این استارتاپ اعتماد دارند، چراکه میتواند در زمان مناسب، یک پیام مناسب را به مخاطبان آنها ارسال کرده و یک ارتباط مؤثر را شکل دهد.
استارتاپ مذکور بیش از ۶۰۰ کارمند دارد و مهمترین نکتهای که در فرایند رشد آن وجود دارد، ارائه خدمات مناسب به مشتریان است؛ یعنی کمپانی MailChimp به جای جمعآوری سرمایههای زیاد، بر رویکرد مارکتینگ خود تمرکز کرده و شناخت مخاطبان کسبوکارها و ارسال مناسبترین پیامها را در دستور کار خود قرار داده است.
استارتاپ Kayako
داستان امیدبخش یک کارآفرین ۱۷ساله
داستان استارتاپ Kayako یکی از الهامبخشترین و امیدوارکنندهترین داستانهای استارتاپهای بوتاسترپ است. داستان پسری که در یکی از روستاهای دورافتاده هند، کسبوکار خود را بدون هیچ پشتوانه مالی و سرمایهگذار شکل داده است. داستان این شرکت درس مهمی به نیروهای جوان و بااستعداد میدهد؛ درسی که بر تواناییهای آن تأکید کرده و شکوفایی یک استعداد را مهمتر از بودجههای کلان در راهاندازی یک کسبوکار میداند.
این استارتاپ در سال ۲۰۰۱ توسط Varun Shoor در منطقهای به نام Jalandhar در هند تأسیس شد، اما بعدها موفق شد دفتر خود را به لندن منتقل کند. مؤسس کایاکو، از ۱۳سالگی کدنویسی را یاد گرفت و در ۱۷سالگی توانست این شرکت را راه بیندازد. این مؤسس جوان برای شروع کسبوکار خود از هیچ سرمایهگذاری کمک نخواست. چنین روندی خصوصا برای استارتاپهایی که در حوزه نرمافزار و به عنوان یک سرویس ابری (SaaS) فعالیت میکنند، نادر است.
استارتاپ کایاکو در قالب یک نرمافزار ارتباط با مشتری فعالیت میکند و با داشتن بیش از ۱۳۱هزار مشتری، نشان داده که با داشتن یک ایده کوچک، از یک منطقه دورافتاده و بدون سرمایه میتوان به موفقیت رسید، چراکه یک ایده هر اندازه که کوچک و بدون پشتوانه مالی باشد، اگر کارآمد بوده و بتواند نیازهای مشتریان را تشخیص دهد، بدون سرمایه هم موفق خواهد شد.
استارتاپ Basecamp
توسعه محصول و بازار؛ هدف عمده Basecamp
استارتاپ Basecamp فعالیت خود را در سال ۱۹۹۹ در شیکاگو، به عنوان یک برنامه مبتنی بر وب، آغاز کرده است. این کمپانی که ابتدا با نام ۳۷ signals شناخته میشد، توسط گروهی از بنیانگذاران راهاندازی شد. این گروه بدون هیچ سرمایهای کار خود را آغاز کردند، اما امروز نرمافزار آنها توسط میلیونها مشتری از سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرد.
این استارتاپ یک نرمافزار مدیریت پروژه و ارتباطات تیمی است که خدمات خود را به شرکتهای زیادی ارائه میدهد و اعتماد آنها را به دست آورده است. در سال ۲۰۱۷ یکی از همبنیانگذاران این کمپانی مقالهای را با عنوان «چگونه یک دلار توانست به ما یک ارزش یک میلیارد دلاری بدهد؟»، در لینکدین منتشر کرد که مدعی پیشرفت این استارتاپ بدون هیچگونه سرمایه بیرونی بود. نویسنده این مقاله، کتاب دیگری نیز در زمینه استارتاپها به نام Rework نوشته که در میان کسبوکارهای نوین محبوبیت زیادی کسب کرده است.
آن چیزی که بنیانگذاران Basecamp در روند موفقیت خود تأثیرگذار میدانند، به محصول و بازار آن مربوط میشود، به این معنا که اگر روند توسعه محصول بهدرستی اتفاق بیفتد و مشتریان نیز محصول مورد نظر را دوست داشته باشند، امکان رشد و پیشرفت یک کسبوکار فراهم خواهد شد. بر این اساس، دو عنصر توسعه محصول و پیداکردن بازار مناسب، میتوانند بدون جذب سرمایه، موفقیت یک استارتاپ را تضمین کنند.
استارتاپ Braintree
تجربه و ارتباطات به جای سرمایه
در سال ۲۰۰۷ استارتاپ Braintree، در قالب یک پلتفرم پرداختی، کار خود را آغاز کرد. برایان جانسون، بنیانگذار این کسبوکار، قبل از راهاندازی آن در زمینه فروش خدمات کارت اعتباری به مشاغل، به صورت پارهوقت، فعالیت میکرد. او در سال۲۰۰۳ برای شغل کمیسیون فروش کارتهای اعتباری به دیگر مشاغل استخدام شد و توانست موفقیت زیادی را در زمینه فروش کارتهای اعتباری به کسبوکارها رقم بزند. سرانجام در سال ۲۰۰۷ جانسون از کار کردن برای یک شرکت بزرگ خسته شد و تصمیم گرفت کسبوکار خودش را داشته باشد؛ چراکه بهزعم او، تلاشهایش در یک شرکت بزرگ به چشم نمیآمد. جانسون با وجود پیشرفتی که در کار خود داشت و حتی به سمت مدیریت هم رسیده بود، Braintree را راهاندازی کرد.
مؤسس این کسبوکار به دلیل تجاربی که داشت و ارتباطهایی که با شرکتهای بزرگ فناوری ایجاد کرده بود، موفق شد رشد سریعی را برای استارتاپ خود رقم بزند، به طوری که کمپانیهای بزرگی مانند اوبر و دراپباکس مشتری آن شدند. اگرچه جانسون استارتاپ خود را در قالب یک کسبوکار بوتاسترپ راهاندازی کرد، اما بعد از پیروزی در یک برنامه رقابتی در دانشگاه شیکاگو، ۲۵ هزار دلار دریافت کرد. به طور کلی، تجربه و ارتباطاتی که بنیانگذار Braintree در طول فعالیت خود کسب کرده بود، در شکلگیری استارتاپی بدون سرمایه تأثیر زیادی گذاشت، البته در سال۲۰۱۱ این شرکت موفق شد در سری A سرمایهگذاری خود ۳۴ میلیون دلار سرمایه جذب کند. سرانجام این استارتاپ با ایجاد پردازشهای قابل توجه در زمینه کارتهای اعتباری، تراکنشهای قابلتوجهی را ایجاد کرد و در راستای موفقیتهایی که کسب کرده بود، توسط کمپانی PayPal به مبلغ ۸۰۰میلیون دلار خریداری شد.
استارتاپ ClickFunnels
ClickFunnels: درآمد خود را تبدیل به سرمایه کرد
داستان ClickFunnels، داستان استارتاپی است که بنیانگذار آن توانست از طریق تأمین بودجه خود، یک کسبوکار ۳۶۰ میلیون دلاری را در حوزه سرویس ابری SaaS ایجاد کند. این کمپانی خدمات نرمافزاری خود را به کارآفرینان و کسبوکارهای آنلاین ارائه میدهد تا بتوانند صفحات فرود و قیفهای بازاریابی خود را بسازند.
این استارتاپ که در سال۲۰۱۴ توسط راسل برونسون، در ایالت آیداهو آمریکا راهاندازی شده است، بر پایه تلاش مؤسس خود و همچنین ارتباطاتی که با شرکتهای آنلاین داشت، موفق شد بدون جذب سرمایه به موفقیتهای قابل توجهی برسد، به طوری که میتوانیم بگوییم تلاش و پشتکار این گروه، بزرگترین سرمایه آنها به شمار میرود. جالب است بدانید این استارتاپ در سال ۲۰۱۶ موفق به کسب ۳۰ میلیون دلار درآمد شد و این مقدار در سال۲۰۱۷ یعنی یک سال بعد، بین ۷۰ تا ۹۰ میلیون دلار افزایش پیدا کرد که نشان میدهد این کمپانی به رشد قابل قبولی دست یافته و جایگاه مناسبی در میان شرکتهای مشتری خود پیدا کرده است.
ClickFunnels مانند بسیاری از استارتاپهای بوتاسترپ، بودجه خود را از طریق فروش محصولات به دست آورد؛ یعنی در سالهای اولیه فعالیت خود، تمام درآمد خود را صرف پیشبرد اهداف شرکت کرد و با داشتن یک دید بلندمدت، رویکرد جذب سرمایه بیرونی را اتخاذ نکرد.
در نهایت نیز روند تمرکز بر درآمد شرکت، نتایج خوبی در پی داشت، چراکه توانستند بعد از ۲سال به درآمد ۳۰میلیون دلاری برسند و در سال بعد نیز این رقم را تا ۹۰ میلیون دلار افزایش دهند. کسب درآمد بالای این شرکت، بعد از حدود ۳سال از راهاندازی آن، نشان میدهد که بدون سرمایه و تنها با تمرکز بر خدمات و محصولات، میتوان به سوددهی و درآمدهای بالا دست یافت.
استارتاپ bigcommerce
در صورت موفقیت، سرمایهگذارها خواهند آمد
یک استارتاپ بوتاسترپ، میتواند با تمرکز بر خدمات و محصولاتی که ارائه میدهد و همچنین یافتن مشتریان واقعی، از موانعی مانند کمبود سرمایه و مشکلات مالی رهایی پیدا کند و فرایند رشد خود را سرعت بخشد. سرانجام نیز موفقیت بهدستآمده، سرمایهگذاران را به سوی این استارتاپ جذب خواهد کرد. BigCommerce استارتاپی بود که با موفقیتهای خود، در میان سرمایهگذاران دیده شد.
جرقه شکلگیری این استارتاپ به سال ۲۰۰۳ برمیگردد؛ یعنی زمانی که ۲مؤسس استرالیایی این شرکت، در یک چتروم آنلاین با یکدیگر ملاقات داشتند. سرانجام نیز این آشنایی منجر به این شد که میچل هارپر و ادی ماچالانی، کسبوکار خود را در سال ۲۰۰۹ راهاندازی کرده و اولین دفتر خود را در ایالات متحده آمریکا افتتاح کنند. آنها به زودی موفق شدند، بدون سرمایهگذار، خدمات پرداخت و تجارت الکترونیک را برای ۱۰ هزار مشتری فراهم کنند.
استارتاپ BigCommerce نیز از جمله کسبوکارهای نوینی است که فعالیت خود را بدون هیچ کمکهزینه و سرمایه بیرونی آغاز کرد و میتوان گفت، صددرصد، یک استارتاپ بوتاسترپ است. همکاری دقیق و مناسب بین دو بنیانگذار این شرکت که رابطه آنلاین خود را در دنیای واقعی پیگیری کردند، منجر به راهاندازی کسبوکاری شد که خدمات مربوط به تجارت الکترونیک را به شرکتها ارائه داده و در نتیجه توانست بازار محصولات خود را پیدا کند.
البته این استارتاپ در سال۲۰۱۱ سرمایهای معادل ۱۵میلیون دلار جذب کرد. در واقع استارتاپهای بوتاسترپ بعد از کسب موفقیتهای چشمگیر، نظر سرمایهگذاران را به سوی خود جلب خواهند کرد؛ بنابراین در وهله اول باید تمرکز خود را روی خدمات بهینهتر و کاربردیتر قرار بدهند، چراکه بعد از موفقیت و پیشرفت قابل توجه، این خود سرمایهگذاران هستند که به سوی آنها جذب خواهند شد. استارتاپ BigCommerce نیز موفقیتهای قابل توجهی را کسب کرد، به طوری که در سال ۲۰۱۱ توانست در میان لیست ۵ هزار شرکت، رتبه چهاردهم را به عنوان یک شرکت نرمافزاری با سریعترین میزان رشد از آن خود کرد.
استارتاپ گیت هاب/Github
GitHub بر مبنای یک ضرورت شکل گرفت
استارتاپ GitHub یک سرویس میزبانی مبتنی بر وب است که از طریق نرمافزار گیت (git) امکان کنترل نسخه را برای توسعهدهندگان نرمافزار فراهم میکند و بیشتر برای کدهای کامپیوتری استفاده میشود. ایده شکلگیری این استارتاپ در سال ۲۰۰۷ و به عنوان یک پروژه آخر هفتهای شکل گرفت، به این صورت که بنیانگذاران این کسبوکار تصمیم گرفتند یک سایت میزبانی مبتنی بر گیت را ایجاد کنند تا برنامهنویسان بتوانند بهراحتی کد منبع را به اشتراک گذاشته و هزینهای برای آن نپردازند. بر همین اساس پلتفرمی ایجاد شد که امکان به اشتراکگذاری کد را به آسانی فراهم میکرد. در حقیقت این استارتاپ یک مرکز git به شمار میرفت که برنامهنویسان و توسعهدهندگان میتوانستند اطلاعات لازم را درباره آن به دست بیاورند.
استارتاپ GitHub بیش از هر چیزی بر مبنای یک ضرورت ایجاد شد و به همین دلیل نیز توانست در مقام یک کسبوکار بوتاسترپ فعالیت خود را گسترش دهد، چراکه نیاز برنامهنویسان و توسعهدهندگان را در زمینه نرمافزار git برطرف میکرد. لازم به ذکر است که این شرکت در سال ۲۰۰۸ برنده بهترین استارتاپ بوتاسترپ از سوی تککرانچ شد و ۴سال را بدون جذب سرمایه دوام آورد. در حال حاضر بیش از ۱۲میلیون نفر از این پلتفرم برای به اشتراکگذاشتن کد استفاده کرده و چیزهای شگفتانگیزی را با کمک دوستان و همکاران خود ایجاد میکنند.
بنیانگذاری که خوابآلودگی و بیهودگی را در دفتر کار خود رها کرد و توانست یک کسبوکار ۵۰ میلیون دلاری راهاندازی کند، درس مهمی را در حوزه تجارتهای نوین به ما میدهد. استارتاپ iContact در قالب یک نرمافزار، خدمات ایمیل مارکتینگ و بازاریابی رسانههای اجتماعی را به کمپانیهای کوچک و متوسط ارائه میدهد. رایان آلیس، همبنیانگذار و مدیرعامل این استارتاپ، ارائه نرمافزارهای بازاریابی از طریق پست الکترونیکی را در دستور کار خود قرار داده است.
شروع کسبوکارهای نوین نیاز به ریسک بالایی دارد و ما میتوانیم این ریسک را در روند کاری رایان آلیس مشاهده کنیم، چراکه با جرأت قابل توجهی توانست دانشگاه کارولینای شمالی و محیط کاری روزمره خود را رها کند و با کمک دیگر همبنیانگذار خود، این استارتاپ را در سال ۲۰۰۳ راهاندازی کند. این کسبوکار در حال حاضر با داشتن بیش از ۳۰۰ کارمند و ۷۰۰هزار کاربر، به درآمد سالانه بالغ بر ۵۰میلیون دلار دست یافته است. رویکرد نوآورانه و ریسکپذیر استارتاپ iContact ناشی از جسارت بالای بنیانگذار و مدیرعامل آن است.
رایان آلیس به عنوان یک کارآفرین برتر شناخته میشود که در زمینه کسبوکارهای نوین تجربه زیادی دارد و خصوصا با نوشتن کتاب «از صفر تا یک میلیون» شهرت قابل توجهی به دست آورده است. آلیس در راهاندازی استارتاپ خود، هیچ سرمایه بیرونی را قبول نکرد و به عنوان یک کسبوکار بوتاسترپ کار خود را آغاز کرد و تا زمانی که iContact به قیمت ۱۶۹ میلیون دلار به Vocus فروخته شود، این شرایط را حفظ کرد.
استارتاپ RightNow
RightNow به مشتریان بیش از سرمایهگذاران اعتقاد دارد
بنیانگذار استارتاپ RightNow اعتقادی به جمعآوری پول از سوی سرمایهگذاران برای ساختن کسبوکار خود ندارد. به اعتقاد او، بهترین پول از طریق مشتریان حاصل میشود نه سرمایهگذاران. شرکت RightNow با توجه به دیدگاه بنیانگذار خود، جرج جیانفورت، در سال ۱۹۹۷ و بدون هیچ سرمایه بیرونی در ایالت مونتانای آمریکا راهاندازی شد. محصول اصلی این استارتاپ نرمافزاری است که تمرکز عمده آن بر ارائه خدمات به مشتریان خلاصه میشود.
به مرور و با بزرگترشدن شرکت، خدمات دیگری نیز مانند عملکرد بازاریابی و فروش، اتوماسیون صوتی، مدیریت بازخورد مشتری، تجزیهوتحلیل و پلتفرمهای اجتماعی نیز به آن اضافه شدند. به طور کلی رویکرد اصلی این شرکت، ایجاد یک مجموعه کامل از تجربیات مشتری است و میتوانیم بگوییم عدم جذب سرمایه نیز در راستای همین رویکرد انتخاب شده است، به این معنا که بررسی نظرات مشتریان و رسیدن به نقطه رضایت آنها، آن چیزی است که میتواند منجر به رشد و پیشرفت یک کسبوکار شود؛ بنابراین این استارتاپ به جای تمرکز بر جذب سرمایه، تلاش خود را بر رضایت مشتریان متمرکز کرد و طبیعتا نتایج قابل قبولی را نیز به دست آورد.
استارتاپ RightNow از سال ۲۰۱۱ بیش از هزار نیرو استخدام کرده و بنیانگذار این شرکت نیز به عنوان یک کارآفرین موفق شناخته شده است. رشد این کسبوکار به اندازهای بود که به مبلغ ۱.۸میلیارد دلار به شرکت اوراکل فروخته شد.
استارتاپ FusionCharts
استارتاپی که سیاستمداران نیز از آن استفاده میکنند
داستان استارتاپ FusionCharts یک نمونه دیگر از کسبوکارهای بوتاسترپ به شمار میرود. این استارتاپ در سال۲۰۰۲، توسط Pallav Nadhani ۱۷ساله در هندوستان راهاندازی شده و بر اساس ایده نمودارهای انیمیشنی و تعاملی شکل گرفته است. اگرچه این استارتاپ در آغاز به عنوان راهی برای کسب درآمد بیشتر شکل گرفت، اما بعدها به تجارت عظیمی تبدیل شد که به بیش از ۲۱هزار مشتری در ۱۸۸کشور جهان خدمترسانی میکند. محبوبیت نمودارهای این استارتاپ آنقدر فراگیر شده که حتی باراک اوباما، رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا نیز از آن استفاده میکرد.
نکته مهمی که در رابطه با این کسبوکار وجود دارد، عدم جذب سرمایه است. در واقع FusionCharts نیز مانند بسیاری از استارتاپهای بوتاسترپ، تمرکز خود را بر محصول قرار داد و سعی در ارائه محصولی داشت که بتواند به بهترین شکل نیازهای مخاطبان را پاسخ دهد. شاید بتوانیم بگوییم گل سرسبد محصولات این شرکت، XT است که بیش از ۸۰درصد از شرکتهای فورچون۵۰۰ از آن استفاده میکنند.
نکتهای که درباره استارتاپهای بوتاسترپ میتوانیم بگوییم این است که اکثر این کسبوکارها، بنیانگذاران کارآفرین و خطرپذیری دارند که کسب درآمد، توسعه محصول و به دست آوردن بازار را بسیار مهمتر از جذب سرمایه میدانند، بیشتر این بنیانگذاران صاحب نظر بوده و در زمینه فعالیت خود تألیف داشتهاند که این امر نشاندهنده تسلط آنها بر رویکردهای کسبوکار است.
منبع: شنبه