خودمانیم، ما مردم عجیبی هستیم تا وقتی یک چیزی را داریم، اصلا به آن توجه نمیکنیم، اما همین که از دستش میدهیم، جای خالیاش توی ذوق میزند.
یکی از همین آپشنهای لوکس که قدرش را ندانستیم، «وعدههای مسئولان» بود که اگر دقت کنید دیگر وعده هیچی نمیدهند. قبول داریم، کوچکترین احتمالی از اینکه این وعدهها به سرانجام برسد وجود نداشت، اما خودش یک جور توزیع بسته رایگان امید بود.
جامعه امروز ما دچار کمبود شدید شنیدن «وعده» شده است. درستش این است که هرقدر مشکلات بیشتر شوند مسئولان هم وعده بیشتر دهند ولی یک رابطه عکس پدید آمده است که هر چه مشکلات بیشتر، وعده کمتر.
اصلا کاش یک شماره تلفن اضطراری سهرقمی وجود داشت تا به آن زنگ میزدیم و به وعده ندادن مسئولان اعتراض میکردیم.
این روزهابه شنیدن وعدههای زیاد از مسئولان نیاز داریم و اگر هم در گذشته گاهی گفتهایم دیگر نمیخواهیم از این وعدهها بشنویم اشتباه کردهایم.
نیاز داریم یک وزیر بیاید و با همان جدیت همیشگی وعده بدهد این خاموشیها تا آخر تابستان تمام میشود. دلمان لک زده برای شنیدن وعده مهار تورم با یک بسته سیاستی که اسمش آنقدر سخت است که هیچکس حتی روح آدام اسمیت هم نمیفهمد چیست.
دلمان برای شنیدن دوباره وعده «ورود محموله گوشت منجمد برزیلی» هم تنگ شدهاست.
برای اینکه به عمق مسئله پیببرید یادآوری میکنیم که حتی کارشناس هواشناسی هم وعده کاهش دما نمیدهد و مدام از گرمتر شدن هوا در روزهای آینده میگوید.
میترسیم با این روند، در انتخابات بعدی، کاندیداهای مجلس هم برای جذب رأی دیگر وعده ندهند یا نهایت وعدهشان این باشد: «قول میدهم اگر انتخاب شدم، در صحن علنی با صدای بلند خمیازه نکشم.»