امید حسینینژاد | شهرآرانیوز؛ میراث حدیثی شیعه از زمان حضور معصومین(ع) تا به امروز فرازونشیبهای بسیاری را پشتسر گذارده است. در قرن نخست و در سالهای اولیه پس از رحلت پیامبر(ص) جریان منع تدوین حدیث، رخدادی عجیب درمیان مسلمانان بود. باوجود تأکیدهای شفاف ایشان بر ثبت و ضبط احادیث، گروهی این مسیر را منحرف کردند و با تکیه بر رأی شخصی خود، مانع ثبت احادیث توسط مسلمانان شدند.
اما شیعیان با رهنمودهای امامان(ع) مسیر دیگری را پیش گرفتند. در زمان امیرالمؤمنین(ع) فردی به نام عبیدا...بنرافع، دفتر حدیثی داشت و روایاتی که از امامعلی(ع) میشنید، در آن دفتر ثبت میکرد. دکتر سیدحسین مدرسیطباطبایی در کتاب ارزشمند «میراث مکتوب شیعه»، دفاتر راویان حدیث را با تکیه بر منابع کهن شیعه معرفی کرده است.
در قرن سوم، جوامع حدیثی شیعه بهصورت رسمی شکل گرفت. محمدبنیعقوب کلینی، کتابی مهم در زمینه حدیث شیعه با نام اصول کافی در بغداد منتشر کرد. پس از او نیز شیخصدوق و شیخطوسی آثاری بدین سبک منتشر کردند و عالمان پس از اینان نیز مسیر تدوین حدیث را بدین صورت ادامه دادند.
یکی از مشکلات مهم ادبیات حدیثی درمیان مسلمانان، رواج احادیث جعلی و خرافی درمیان منابع حدیثی بود. اهلسنت بهدلیل دستور منع تدوین حدیث در قرن نخست، بیشتر دچار چنین مشکلی بودند. اما شیعیان نیز بهدلایل مختلف با این مشکل در ادبیات حدیثی روبهرو شدند. عالمان در طول قرنهای متمادی سعی میکردند میراث حدیثی را بهصورتی نقادانه پالایش کنند تا سره از ناسره مشخص شود. اما هنوز هم برخی از این احادیث درمیان سخنان برخی وعاظ به گوش میرسد. در این دوران مهمترین وظیفه حدیثپژوهان، مبارزه با خرافهگرایی و ادبیات جعلی در میراث حدیثی است.
برای واکاوی بیشتر این مسئله، با دکتر حسن انصاری، حدیثپژوه و عضو هیئتعلمی مدرسه مطالعات تاریخی پرینستون، گفتوگو کردهایم. آنچه میخوانید، مشروح این گفتوگوست.
میراث حدیثی مسلمانان در طول قرنها تطورات گوناگونی را پشتسر گذاشته است. به نظر شما این تحولات را چگونه میتوان با توجه به ظرف زمانی خود تقسیمبندی کرد؟
حدیث، سهمی مهم در منظومه اندیشه دینی ما دارد. بدون مواجهه نقادانه با حدیث هیچگونه اصلاح اندیشه دینی ممکن نیست. در اسلام سلفیگرا جریان تدوین حدیث تحتتأثیر دو سازمان سیاسی و دینی رسمی و نهادی بوده است: یکی در آغاز اسلام که بنیان حدیث در پیوند با نهاد قدرت و برای مشروعیت در عصر اموی و البته تا اندازهای نیز در آغاز عصر عباسی پایهریزی شد. بیشتر این نوع احادیث که بخش مهمی از میراث حدیثی اهلسنت را شکل میدهد، ساخته دوران اموی و آغاز عباسی است. این احادیث درپی مشروعیت دادن به دستگاه خلافت است و میخواهد رفتار و اعمال آنان را در آیینه سنت پیامبر(ص) ببیند. دسته دیگری از احادیث نبوی، ساخته دورانهای بعدی است؛ دورهای که در آن محدثان، نمایندگان تفکر ضدمعتزلی و جهمی بودند و تفسیر قشری و ظاهرگرا و لفظگرا از قرآن را تنها تفسیر ممکن از آموزههای دینی و گزارههای الهیاتی قرآن کریم میدانستند. آنان در فاصله سدههای دوم و سوم قمری انبوهی حدیث در دفاع از آرای خود و در رد فرقه معتزله و جهمیه ساختند. این احادیث و احادیث گروه اول در کتابهای حدیثی متنوعی بهتدریج تدوین شد. بخشی از احادیث ادبیات حدیثی و سیرهای اهلسنت، جعل تمام بود و بخشی هم با تحریفات و اضافات یا خارج کردن محتوای حدیث از کانتکست تاریخی خود همراه بود.
با توجه به تصویری که ارائه کردید، شیعیان در این میان چگونه ادبیات حدیثی خود را حفظ کردند؟
ائمه و اهلبیت(ع) از نیمه سده دوم، جریانی را برای نقد حدیث آغاز کردند و درمقابل روایت خلیفگان از سیره پیامبر، روایت اهلبیت پیامبر(ص) و بهویژه روایت امیرالمؤمنین(ع) را از حدیث و سیره پیامبر اکرم(ص) به شاگردان تعلیم فرمودند. در این چارچوب، حرکت اهلبیت حرکتی اصلاحی در جهت احیای سیره پیامبر دربرابر نظامهای رسمی بود. مجموعه این تعالیم را اصحاب امامان در مجموعههای حدیثی که به اصول شهرت یافت، گردآوردند که بعدها مورد استفاده شیخکلینی قرار گرفت، با اینهمه تشیع از همان آغاز خود در کوفه سده اول قمری، تحتتأثیر جریانهای مختلفی قرار داشت که لزوما همه آنها امامان(ع) را نمایندگی نمیکردند. دستکم امامیه تعالیم متفاوتی از سایر گروههای شیعی عرضه میکردند و در خود امامیه هم گروههایی که به غلات موسوم شدند، عقاید و احادیث متفاوتی را از امامان نسبتبه آنچه گروههای موسوم به معتدل روایت میکردند، روایت و ضبط میکردند. تحولات فکری و مذهبی شیعی هم گاه در ارائه نسخههای تازهای از مأثورات شیعی نقش بازی میکرد و ناچار در مواقعی، متن احادیث بنا بر تحولات فکری، دستخوش تحریفات و حک و اصلاحات قرار میگرفت، بنابراین همواره نقد حدیث برای محدثان مهم بود؛ کمااینکه درمیان اهلسنت هم محدثان و رجالیان برجستهای برای مقابله با جریان جعل و تحریف در حدیث ظهور کردند.
مؤلفههای ادبیات حدیثی شیعه چه تفاوت بارزی با ادبیات حدیثی درمیان اهلسنت داشت؟
تفاوت بارز درمیان دو حدیث شیعی و سنی این بود که در حدیث سنی بهسبب کهنگی و قدمت آن و وجود نهادهای قدرت سیاسی و دینی و تولیت آنها نسبتبه جریان تدوین حدیث از یکسو و نهی از تدوین حدیث در صدر عصر خلافت از دیگرسو، متأسفانه شیوههای نقد حدیث تنها میتوانست جلوی جعل احادیث بعدی را بگیرد، درحالیکه عموما نمیتوانست درباره شرایط جعل حدیث در سدههای اول و دوم نظری داشته باشد. اما در تشیع بهدلیل تأخیر در شکلگیری ادبیات حدیثی و همچنین وجود ادبیات مکتوب درمیان اصحاب امامان، محدثان امامی از همان آغاز، کموبیش راههای مطمئنتری برای حفظ حدیث از جعل و تحریف یافتند. علاوه بر اینکه عملا امامان شیعه، تعالیم خود را درقالب نقد احادیث منسوببه پیامبر در سنت سنی ارائه میدادند. به همه این دلایل، حدیث شیعی کمتر از حدیث اهلسنت در معرض آفت جعل و تحریف بوده است.
یکی از جریانهای بهوجودآمده در تاریخ حدیث شیعه، غلات هستند. آنان نیز با استفاده از ادبیات حدیثی، اعتقادات خود را نشر میدادند. عالمان شیعه چه رویکردی در مقابله با آنان داشتند؟
بهدلیل وجود غلات شیعی که بسیاری از آنها ناچار بودند تعالیم خود را در قالب حدیث ارائه دهند و هم بهدلیل تحولات مذهبی و بحرانهای مختلف فکری و دینی در تشیع امامی در طول سدههای سوم و چهارم، زمینه این مسئله فراهم شد که تشیع امامی با موجی از جعل یا اصلاح حدیث روبهرو شود. حاصل این احادیث درقالب کتابهای حدیثی مکاتب کوفه و قم و بغداد و خراسان بعدها مورد استفاده علامهمجلسی در بحارالانوار قرار گرفت. در طول سدههای ششم و هفتم قمری هم تعدادی کتاب حدیثی با هدف تبلیغات مذهبی و بیشتر با مایههای خرافی و عوامگرایانه، جعل و پیشنهاد شد و مأثورات شیعی را متأثر از خود کرد.
در دوران صفویه و بعد قاجار و با افول تفکر خردگرایی دینی و رشد اخباریگری و با قدرت گرفتن نهادهای مختلف دینی عوامگرا، راه برای برجسته شدن ادبیات حدیثی غالیگرایانه یا خرافیگرایانه بیشتر از پیش هموار شد و متنهایی در حدیث، اقبال اهالی وعظ و منبر و مرثیهسرایی و مدحگویی را بهدنبال داشت که صرفا «با انگیزه تبلیغات مذهبی و متقاعد کردن مخاطب عام»؛ یا کاملا جعل شده بودند یا نسخههایی تغییرشکلیافته از احادیث اصیل بودند.
آیا متکلمان متقدم، رویکرد محکمتری در نقد حدیث و پالایش ادبیات حدیثی داشتند؟
بله؛ جریان قدیم متکلمان در عصر شریف مرتضی با کنار گذاشتن اخبار آحاد و عدم باور به حجیت خبر واحد از یکسو و از دیگرسو با دنبال کردن نقد رجالی و تاریخی حدیث، گامی مهم در مقابله با احادیث غیراصیل برداشت. درمیان اهلسنت خبر واحد حجیت دارد و بنابراین تنها راه ممکن برای نقد حدیث از نظر اهلسنت نقد رجالی حدیث است. به همین دلیل امامیه درکنار معتزله، راهی آسانتر در نقد احادیث اهلسنت در موضوعات مختلف اعتقادی داشتند، با این همه با رشد گرایش به حجیت خبر واحد درمیان امامیه از سده پنجم به بعد از یکسو و بعدها با شکلگیری جریان اخباریگری، توجه دوباره به احادیث آحاد در میان امامیه قوت بیشتری گرفت و نقد حدیث بهویژه از سوی اخباریان کنار گذاشته شد.
جریان اصولی متأخر در مقام مقابله با جریان اخباریگری درست است که بر نقد حدیث پای میفشرد اما در چارچوب تلاش برای توسعه فقه اجتهادی، راهی جز قبول خبر آحاد و تداوم مکتب حله در قبول حجیت خبر واحد نداشت. درست است که اصل نقد حدیث مورد قبول اصولیان و برخلاف اخباریان بود، اما قبول اجتهاد، راه را برای تئوریزه کردن قبول حجیت خبر واحد باز میکرد. اجتهاد در کانتکستی که فقیهان اصولی مکتب وحید بهبهانی میفهمیدند، به معنی قبول و توسعه دایره حجیت ظن بود و در این میان، خبر واحد و ظنون خاص حجیتش مورد قبول قرار گرفت و یکی از پایههای اصل قبول اجتهاد در فقه شد.
با پذیرش چنین اصلی و از آنجا که نظامسازی برای فقه حداکثری نیازمند وجود حدیث حداکثری است، از عصر وحید بهبهانی به این طرف، راههای تازهای برای گسترده کردن دایره احادیث صحیح و حسان در فقه شیعی ایجاد شد. بدین ترتیب درکنار آنچه قبلا بهعنوان توسعه تبلیغات مذهبی در عصر قاجار از آن سخن گفتیم، درمیان فقیهان اصولی هم نوعی گشادهدستی در قبول اخبار آحاد و حجیت احادیث شکل گرفت و نقد حدیث با وجود گستردگی تدوین آثار رجالی در سدههای نوزدهم و بیستم به حاشیه رفت. درواقع عمدتا ادبیات رجالی در این
دوران برای توسعه دادن به دایره احادیث صحیح نوشته میشد تا برای نقد و تنگ کردن دایره احادیث.
خوشبختانه نقد حدیث در دوران جدید و آشنایی با شیوههای نقد آکادمیک و تاریخی متنهای مقدس، راه را برای نقد حدیث و سیره باز کرد. امروز روشنتر شده است که فرایند شکلگیری ادبیات حدیثی چگونه بوده است. البته در سده نوزدهم و بخشی از سده بیستم در نقد حدیث درمیان مستشرقان، نوعی زیادهروی بدبینانه درباره اصالت حدیث نبوی دیده شد اما در دو سه دهه اخیر، روند نقد و بحث از اصالت احادیث، شیوهای علمیتر به خود گرفت. با این وصف، همچنان وضعیت حدیث بهویژه در سده اول قمری در هالهای از ابهام است.