به گزارش شهرآرانیوز، هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم.
توی عالم هشت سالگیِ خودش، دارد لیلیکنان طول خیابان بینالحرمین را قدم میزند. بینالحرمینِ پنجاه سال پیش، این خیابان نخل آذینِ سنگفرش شده امروز که نبود. یک راسته بازار و مغازه و خانه بود. این سر بازار حرم عباسبنعلی (ع) و آن سر بازار، حرم اباعبدا... الحسین (ع) به چشم میخورد. باسم، یک کودک کربلایی کم سن و سال است که در میان شلوغیهای وسط روز، لای جمعیت عربهای تنومند، به زحمت راهش را باز میکند. یک جایی اواسط بازار، جمعیت دور منبر یک مداح حلقه زدهاند. جلوتر که میرود، چشمش میافتد به حاج حمزه صغیر. ایستاده بالای منبر. پاهایش را گذاشته روی دستههای منبر و در بلندترین نقطه ممکن از جمعیت دارد مدح حسین (ع) میگوید. حاج حمزه به چشم باسم هشت ساله، باشکوهترین تصویری است که تا آن روز در دستگاه امام حسین (ع) دیده است. خادمی که عرقریزان و پرحرارت قصیدهای میخواند و این پایین، جماعت بر سر و سینه میکوبند. باسم سرش را بالا گرفته و دارد زیر تیغ آفتاب بینالحرمین به دوراهی ورزش و مداحی فکر میکند. یک دلش با توپ چهلتکه فوتبال است و دل دیگرش با لذت مداحی و خدمت به آلا.... قصیده دارد به بیتهای پایانیاش میرسد که دل یک دله میکند. توی سرش آخرین ضربه را به توپ چهلتکه فوتبال میزند و برمیگردد سمت مداحی. رو میچرخاند سمت حرم حسینبنعلی (ع) و با چشمهای مشتاق و معصوم کودکیاش از او میخواهد تا توفیق دهد در راه خاندانش قدم بردارد.
سال۱۳۹۴ است. اربعین هنوز به وسعت این سالهای اخیر، همهگیر نشده. مردم عموما دستهجمعی و در قالب کاروانها به عراق سفر میکنند. از لحظهای که پا به خاک عراق میگذاری، نوحههای پرحرارت عربی از همان بدو ورود به گوش میرسد. میان آن همه روضهخوان و مداح و مرثیهخوان، یک قصیده جوری میان زوار گل انداخته که انگار یک بار دیگر حاج حمزه بر بلندترین نقطه بینالحرمین ایستاده و مردم محو نوای پرسوزوگداز او شدهاند. از باندهای بزرگ موکبها و ضبطهای بلند ونها و سواریهای بین جادهای، همه و همه یکصدا میخوانند: تزورونی یا زوار، تزورونی.. صدا آشناست. لحن سوز دارد. شعر، از سمت دیگر عاشورا آمده. آنقدر مضمونِ سوزناک و مصوری دارد که وقتی با زیرنویس فارسی راهش را در میان ایرانیها باز میکند، تبدیل به نوای لاینفک پیادهرویهای پس از آن سال میشود. شعری از زبان امام حسین (ع) خطاب به زائرانش که در آن وعده شفاعت تکتک زواری را میدهد که با پای پیاده در گرما و سرما به زیارت او میشتابند. صدا، صدای باسم است. کودک مردد دیروز و مداح سرشناس امروز. مردی که پس از آن هشتسالگی سردرگم، در مسیر پرفراز و نشیب روزگار، چند سالی هم میهمان ایرانیها میشود و با سقوط صدام به کشور خود برمیگردد. آن سالهای زندگی در قم و اصفهان او را تبدیل به یک مداح دوزبانه کرده است. آنچنان که قطعه دلنشین «روحی» او در میان ایرانیان بارها زمزمه شده: «یا رب بیت ولا ویران شده یا رب/ دلها همه نالان شده یا رب/ خونین دل قرآن شده یا رب// روحی مشتاقة و بعید الدرب روحی.» حالا او در شمار خوشنامترین مداحان عراق در سرتاسر خلیج از عمان و کویت و بحرین تا سوریه و ایران و لبنان، محبوب شیعیان عرب زبان و فارسی زبان است و هر بار با انتشار قطعهای تازه، از منظری نو اشعار متفاوتی را سوار بر لحنهای عاشورایی تقدیم عزاداران اباعبدا... میکند. مردی که دیگر نامش با احوالات اربعین و اربعین رفتهها گره خورده و هرساله با طنین خاطرهانگیز خود به شور و حال موکبهای اربعینی، رونقی دوچندان میبخشد.