چندی پیش در برنامه رادیویی «شب چراغ» رادیو خراسان رضوی فرصتی داشتم تا درباره نسبت مکتب هنری اصفهان با هنر و معماری رضوی سخن بگویم. آن گفتوگو مرا بر آن داشت تا در قالب این یادداشت، نکات اصلی بحث را بازنویسی کرده و به مخاطبان تقدیم کنم. هنر در ایران هیچ گاه صرفا زینتی یا سرگرمی نبوده، بلکه زبان ایمان، زیبایی و هویت مردم این سرزمین است.
از گنبدهای دوپوسته و کاشیهای گوناگون تا ظرافت خوش نویسی و نگارگری، هر اثر هنری حامل معنایی قدسی است که روح انسان را به جهان معنا پیوند میدهد. در حقیقت، هنر در تمدن اسلامی ایرانی بخشی از دین داری بوده است؛ همان گونه که معمار، نقاش یا خوش نویس، کار خود را نوعی عبادت و خدمت به حقیقت میدانست.
اصفهان را نمیتوان تنها با میدان نقش جهان یا مسجد شیخ لطف ا... تعریف کرد. این شهر، به ویژه از روزگار سلجوقیان تا اوج صفویه، بستری برای شکل گیری مکتبی مهم و هنری بود؛ مکتبی که نباید آن را به یک سبک هنری تقلیل داد، بلکه باید در چارچوب نظامی فکری و زیباشناختی بررسی اش کرد.
یکی از رازهای شکل گیری مکتب اصفهان، هماهنگی میان اجزای گوناگون آن است. معماری در کنار کاشی کاری، کتیبهها در کنار نقاشی، و صنایع دستی در کنار طراحی فضاها قرار میگیرند تا تجربهای قدسی برای مخاطب فراهم آورند. از این منظر، مکتب اصفهان نه تنها زیبایی چشم را مخاطب قرار میدهد، بلکه روح را نیز به حرکت درمی آورد.
ردپای هنر اصفهان را میتوان در جای جای حرم مطهر امام رضا (ع) مشاهده کرد. از گنبدهای مستحکم تا کتیبههای خوش نویسی بی بدیل، از کنشهای هنری اصفهان تأثیر پذیرفتهاند. بااین حال، آنچه در مشهد شکل گرفت، تقلید صرف نبود؛ بلکه بازآفرینی و تکاملی تازه بود. در واقع مکتب اصفهان در مشهد زمینهای برای شکل گرفتن مکتب هنر رضوی شد.
مکتبی که چهار شاخص اصلی هر مکتب هنری یعنی اندیشه بنیادین و جامع، اصول زیبایی شناسی خاص، نوآوری فنی و پشتوانه ایدئولوژیک را دارد و بر خلاف مکاتب سلف خویش، پیوسته و مستمر نقش آفرینی کرده و همیشه زنده است. هنر اصفهان وقتی در جوار بارگاه رضوی قرار گرفت، رنگ و بوی خاصی یافت. معماران و هنرمندان در مشهد تلاش کردند روح اثر را با معنویت زیارت هماهنگ کنند. بنابراین، هنر اصفهانی در مشهد به تکامل رسید.
رنگ ها، نقوش، روابط هندسی و امثال اینها نمونههایی از بروز و ظهور غیرمستقیم معنا در قالب فرم هستند. رمزگان رنگها تنها یک نمونه است؛ رنگهایی که نه تنها جنبه زیبایی صرف ندارند، بلکه حامل پیامهای معنویاند. نقوش اسلیمی و ختایی در کنار گرههای ۸ و ۱۲ پر، هندسهای مقدس را شکل دادهاند. هم نشینی نظاممند هنرها در مدار معنای یکتای توحیدی و رضوی، به مثابه زبان هنر رضوی بروز یافته است.
تاریخ مکتب اصفهان بر شانههای هنرمندانی ایستاده که آثارشان مرز زمان و مکان را درنوردیده است. از خوش نویسان و کاشی کاران عصر صفوی تا نگارگران معاصر مانند استاد محمود فرشچیان، همه در استمرار این سنت نقش داشتهاند. فرشچیان با نگارههای شورانگیز خود نمونهای روشن است از چگونگی امتداد روح مکتب اصفهان در زبان تصویری امروز؛ هنری که هم به ریشهها وفادار است و هم با مخاطب جهانی معاصر گفتوگو میکند. اینجاست که اهمیت آموزش و نهادسازی فرهنگی نیز آشکار میشود.
اگر درگذشته کارگاههای هنری در اصفهان یا مشهد به عنوان پایگاههای تربیت شاگردان و انتقال سنت عمل میکردند، امروز هم میتوان چنین کارکردی را در قالب مراکز هنری و دانشگاهی دنبال کرد. مکتب هنر رضوی برای بقا و تداوم در عصر رسانه نیازمند همین بازآفرینی نهادی است.
نقش مکتب هنری اصفهان و آمیختنش با مکتب هنر رضوی، تنها یادگار تاریخ نیست، بلکه ریشهای زنده است که هنوز میتواند الهام بخش باشد. حرم مطهر رضوی با زبان هنر زمینهای برای تجربه قدسی و معنوی است. هنری که از شهرهایی، چون اصفهان سرچشمه گرفته، اما در مشهد به بلوغ رسیده است.
بازاندیشی در این میراث، ما را به سمت هنری معاصر رهنمون میکند که هم زیبایی بصری دارد و هم معنای قدسی را در جان مخاطب مینشاند. اگر هنر در گذشته توانست به عنوان زبان ایمان، جان نسلها را تسخیر کند، امروز نیز میتواند در میدان فرهنگ و رسانه همین نقش را ایفا کند؛ مشروط به آنکه به جای تقلید سطحی، ریشههای اصیل مکتب هنر رضوی را بازخوانی و بازآفرینی کنیم.