به گزارش شهرآرانیوز، خداوند در سوره مبارکه طه، ماجرای گوسالهپرستی بنیاسرائیل پس از نجات از چنگال فرعون و غیبت حضرت موسی (ع) را بازگو میکند. داستانی که نه تنها یک واقعه تاریخی است، بلکه تصویری عمیق از ماهیت جهل، انحراف فکری و دشمنی نهفته در دل کسانی است که بارها شاهد نشانههای آشکار الهی بودهاند، اما دل به گمراهی سپردند.
آیات با اشاره به کار سامری آغاز میشود؛ کسی که از زیورهای قوم، گوسالهای ساخت که صدایی شبیه به گاو از آن برمیخاست. او این بت را «خدای بنیاسرائیل» معرفی کرد و گفت: «این خدای شما و خدای موسی است، اما موسی فراموش کرده است.» حیرتآور است که مردمی که به تازگی از دریا گذشتند و معجزات الهی را با چشمان خود دیدند، بهسرعت به پرستش یک گوساله زرین روی آوردند. این نشان میدهد که نجات جسمی بدون نجات فکری و ایمانی، نتیجهای جز بازگشت به جهل ندارد.
بنیاسرائیل در ظاهر از فرعون رهایی یافتند، اما ذهن و قلبشان هنوز در بند شرک و خرافه بود. این آیات تأکیدی است بر اینکه دشمنی حقیقی، گاه درونیتر از آن است که تصور شود؛ دشمن اصلی، جهل و انحراف درون انسان است که زمینه نفوذ شیاطین بیرونی را فراهم میکند.
سامری تنها یک فرد گمراه نبود، بلکه نماد کسانی است که با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم، آنان را از مسیر حق منحرف میکنند. او در ظاهر نشانهای از خدا ساخت، اما در واقع مردم را به پرستش ماده و طلا کشاند.
در تفاسیر آمده است که سامری ادعا کرد رد پای فرشتهای را دیده و از خاک آن در ساخت گوساله استفاده کرده است؛ ادعایی که برای عوامالناس جلوهای از تقدس داشت.
این رفتار نمونهای از همان جهل و سادهانگاری است که یهود و بنیاسرائیل در طول تاریخ از خود نشان دادهاند: ظاهربینی، دلبستگی به محسوسات و ناتوانی در درک معنای توحید.
در نگاه قرآن، این انحراف فکری فقط یک خطای فردی نیست، بلکه ریشه در روحیه لجاجت و دشمنی با حقیقت دارد. قومی که بارها پیامبران را آزردند و معجزات را انکار کردند، همان کسانی بودند که گوسالهای طلایی را «خدای موسی» نامیدند.
در غیبت موسی، هارون وظیفه داشت قوم را هدایت کند. او آنان را از گوسالهپرستی برحذر داشت، اما گروهی از سر عصیان به هشدار او گوش ندادند. هنگامی که موسی بازگشت و دید قومش به بتپرستی افتادهاند، خشمگین شد و با تندی با برادرش سخن گفت.
اما هارون با آرامش پاسخ داد که قوم میخواستند او را بکشند و اختلاف شدید میانشان پدید آمده بود. این بخش از آیات نشان میدهد که حتی در جامعهای که پیامبران در میان آن حضور دارند، جهل و تعصب میتواند وحدت را بشکند و حقیقت را در حاشیه قرار دهد.
درسی که از این روایت گرفته میشود آن است که دشمنی با دین همیشه در چهره شمشیر و زور ظاهر نمیشود، بلکه گاهی در قالب تحریف عقیده و شبههافکنی رخ میدهد؛ همانگونه که سامری با زبان دین مردم را از دین دور کرد.
در ادامه آیات، سرنوشت سامری بیان میشود، موسی به او گفت: برو، در زندگی تو این است که بگویی لمس نکن. یعنی او به نوعی از جامعه طرد شد و تا پایان عمر در تنهایی و خفت زیست.
موسی گوساله را سوزاند و خاکسترش را در دریا پراکند تا اثری از آن باقی نماند.
سپس با صدای بلند اعلام کرد که معبود شما تنها خداوند است و جز او خدایی وجود ندارد.
این پایان نمادین، در حقیقت پایان یک دوره از تاریخ بنیاسرائیل بود؛ دورهای که در آن عقل و ایمان در برابر طلا و بت مغلوب شد. اما قرآن با بازگویی این ماجرا هشدار میدهد که چنین جهلی میتواند در هر جامعهای تکرار شود؛ هرگاه مردم از بصیرت و آگاهی دینی فاصله بگیرند، گوسالههای جدید با چهرههای مدرن پدید میآیند.
تفسیر این آیات، نگاهی فراتر از تاریخ دارد. قرآن با روایت گوسالهپرستی، پرده از یک بیماری مزمن در روح بشر برمیدارد: وابستگی به ظاهر، فراموشی حقیقت و پذیرش دروغهایی که رنگ تقدس گرفتهاند. قوم یهود که بارها پیامبران را تکذیب کردند، در واقع گرفتار دشمنی درونی بودند؛ دشمنی با حقیقت الهی که از جهل سرچشمه میگیرد.
امروز نیز نشانههای همان جهل را در جوامع مختلف میتوان دید؛ هنگامی که انسان به جای ایمان، ثروت و قدرت را میپرستد، در واقع همان راه سامری را میرود. این بخش از سوره طه، دعوتی است به هوشیاری در برابر دشمنیهایی که از درون آغاز میشوند و به انحراف جمعی منتهی میگردند.
آیات ۸۸ تا ۹۸ سوره طه تصویری گویا از جهل و دشمنی تاریخی بنیاسرائیل است؛ قومی که در برابر حقیقت، لجاجت ورزیدند و حتی پس از دیدن معجزات الهی، دل به گوسالهای زرین سپردند. سامری در این میان چهرهای از فریبکاران تاریخ را نشان میدهد؛ کسانی که با تزویر دینی، ایمان مردم را میربایند. در نهایت، قرآن یادآور میشود که دشمن واقعی، جهل است؛ جهلی که اگر مهار نشود، انسان را از پرستش خدا به پرستش طلا و نفس میکشاند.