عصمت یوسفزاده | شهرآرانیوز؛ در پرورش فرزندان، خانواده سالم بر پایه آگاهی رفتار میکند، آگاهی از تمام مراحل زندگی انسان که مهمترین آن دوره کودکی و نوجوانی است. در تمام مراحل زندگی شاهد ۲ تحول هستیم: تحول جسمی قابل مشاهده و تحول روانی کمتر آشکار. هردوی این تحولات مداوم در جریان است و بسیاری از موارد آن پیشبینیپذیر، زیرا بر اساس قانون ثابتی پیش میرود. پس پیچیدگی پرورش فرزندانمان از کجاست؟
تجربههای عاطفی و روانی همان احساسات و یادگیری است
پاسخ در تفاوتهای فردی است. تفاوت در روش و سرعت خاص هر کودک، خصوصیات به ارث برده و تربیت خاص والدین است. پس نباید انتظار داشته باشیم همه کودکان رفتار یکسانی داشته باشند. همچنین از تفاوتها و ویژگیهای خاص کودک استقبال کنیم، چون همین ویژگیهای مستقل است که ما را به هم علاقهمند میکند. اگر شبیه هم بودیم، هیچ لذتی در ارتباطات نبود. البته روشهای تربیت حتی در یک خانواده از فرزندی به فرزند دیگر بر اساس زمینه پذیرش خودش باید متفاوت باشد. مثلا روش کنترل قدرتمندانه درباره همه پاسخ مساعد به همراه ندارد. برای ایجاد ارتباط و توانایی سازگاری با محیط و در نتیجه تعادل روانی باید زبان کودکان را یاد بگیرید و با تجربههای عاطفی و روانی رشد تفکر منحصر به هر کدام آشناتر شوید. این تجربههای عاطفی و روانی در محیط رخ میدهد که بیشترین اثر آن توسط والدین منتقل میشود. تجربههای عاطفی و روانی همان احساسات و یادگیری است که در ترکیب خصوصیات ارثی، تربیتی و سرعت خاص او برایش حاصل میشود.
والدین با مدیریت این تجربهها او را قادر میکنند برخوردهای اجتماعی لازم برای زندگی در خانواده یا جامعه را یاد بگیرد و شخصیت مخصوص به خود را داشته باشد. بر اساس این تجربهها روش تفکر او شکل میگیرد و بر اساس روش تفکرش با محیط و مسائل زندگی برخورد میکند.
تجربهها به کودکان دانش میدهند مثلا اگر پدر و مادر به روش درست محبت کنند، دانش عاطفی شکلگرفته در ذهن کودک برای همیشه این خواهد بود که پدر و مادر برای دوست داشتن وجود دارند. این باورها و دانشها یک چهارچوب ذهنی برای کودک ایجاد میکند که کودک همه اطلاعات خود را درباره دنیا در قالب آن سازمان میدهد.
خبر خوب اینجاست که تجربههای جدید میتوانند این چهارچوب را تحت تأثیر قرار دهند، و آگاهیهای قبلی و جدید با هم هماهنگ میشوند. چنین خصوصیتی باعث میشود او بتواند دنیا را به صورت واقعی بشناسد و بپذیرد، یعنی سازگار شود. رشد اصول مشخصی دارد که برای هر ۲ جنس یکسان است. هرچه تجربهها بیشتر با مدیریت و هدفمندتر باشد، توانایی سازگاری دختر و پسر افزایش مییابد. هر ۲ جنس نیازمند تجربههای مدیریتشده هستند و هرچه بخواهیم شخصیتی متعادلتر و سازگارتر داشته باشند، باید تجربههای عاطفی و روانی و اجتماعی بیشتری داشته باشند.
دختران را از تجربه کردن محروم نکنیم
بگذاریم دختران از همان کودکی تجربه کنند و شخصیت و فردیت آنها را تشویق کنیم تا اعتماد به نفس و احساس خاص بودن داشته باشند. این سکوی قدرتمند عاطفی هدیهای بدون جایگزین خواهد بود برای دختران در لحظات تصمیمگیری زندگی تا پذیرای اشتباهاتشان باشند. برای تشویق او از ترکیب «دختر خوب» استفاده نکنید، چون خوب بودن مساوی بدون اشتباه بودن نیست. اشتباهاتشان را بپذیریم و با کودکان تجربه کنیم تا از کارهای کوچک شروع کنند آزمون و خطا کنند و در این فرایند فرصت اشتباه به آنها بدهیم تا از خطاهایشان یاد بگیرند.
تجربههای قابل یادگیری را طبق جنسیت تفکیک نکنیم
برای اینکه دختران ما در اجتماع بزرگ خارج از خانواده اعتماد به نفس داشته باشند اصول زیر را رعایت کنیم:
در رفتار خود به دخترمان بیاموزیم که از ابزار قدرتمند احساسات استفاده کند. احساس عصبانیت و ناراحتی حسی عادی است. پس باید دلیل آن به روش درست شرح داده شود. دربارهاش حرف بزنیم و به حرفهای او گوش دهیم. دختران باید در گروهها جای بگیرند، گروه دوستان، گروه سرگرمی، گروه ورزش و غیره، تا حس استقلال تمام وجودشان را پر کند. آنها در گروه انعطافپذیر خواهند شد. قدرت سازگاری در عین شادی و حل مسائل، توانمندی حاصل از گروههای کوچک ابتدایی است. دختران را بیقیدوشرط دوست بداریم و شفاف باشیم. افکارمان، برداشتهایمان از رفتار و احساسات آنها و هدفهایی را که برایش داریم شفاف شرح دهیم.