روایت تلخ جوان ۲۲ ساله از قتلی که هرگز نمی‌خواست رقم بزند!

  • کد خبر: ۳۷۷۲۹۸
  • ۱۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۰:۲۱
روایت تلخ جوان ۲۲ ساله از قتلی که هرگز نمی‌خواست رقم بزند!
یک برخورد تصادفی در رختکن کارخانه، غرور جوانی را شعله‌ور کرد و زندگی دو جوان را نابود ساخت. عیسی ۲۲ ساله که با یک «هل» همکارش را به کام مرگ فرستاد، حالا اعتراف می‌کند: «اگر زمان برمی‌گشت، سکوت می‌کردم.» این، روایت تلخ قتلی است که پای یک خانواده را به دادگاه کشاند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ جوانی که متهم است در یک نزاع تحریک آمیز، یکی از همکارانش را در کارخانه تولیدی شهرک صنعتی مشهد به قتل رسانده است، پس از آن که به سوالات تخصصی قضایی و پلیسی پاسخ داد، سرگذشت خود و ماجرای نزاع مرگبار را نیز تشریح کرد.

نامت چیست؟ عیسی.

چند ساله هستی؟ ۲۲ ساله.

اهل کجایی؟ آبادان.

چرا به مشهد مهاجرت کردید؟ من ۱۱ ساله بودم که پدرم بر اثر بیماری کلیوی از دنیا رفت و مادرم تصمیم گرفت برای آن که از بستگان و خانواده پدری دور باشیم، به مشهد مهاجرت کنیم؛ چرا که دو خواهرم نیز با همسرانشان در مشهد زندگی می‌کردند.

چند خواهر و برادر داری؟ ۳ خواهر و ۳ برادر دارم که یکی از آن‌ها در سن جوانی فوت کرد.

چرا؟ برادرم در شرکت برق کار می‌کرد و زمانی که برای قطع کردن برق غیرمجاز بالای تیر برق رفته بود، به دلیل برق گرفتگی، پایین افتاد و از دنیا رفت.

متاهل بود؟ بله! برادرم ۳۴ ساله بود و ۲ فرزند هم داشت.

از چه زمانی در کارخانه تولیدی مشغول کار شدی؟ از حدود ۴ سال قبل وقتی به مشهد مهاجرت کردیم یکی از همسایه‌ها در آن کارخانه کار می‌کرد که مرا هم سرکار برد.

علت و انگیزه نزاع با همکارت چه بود؟ مهندس یکی را اخراج کرده بود. آن روز ساعت شش و نیم عصر در رختکن مشغول تعویض لباس بودیم. زمانی که من قصد داشتم لباس بپوشم، گوشه کیفم به پایین تنه یکی از همکاران برخورد کرد و فحش داد، چون فکر می‌کرد من کار زشت و ناشایستی انجام داده‌ام. این بود که کل کل و ناسزاگویی به نزاع کشید! می‌خواستم فرار کنم او را با دست هل دادم که روی زمین افتاد و از گوش هایش خون جاری شد. بعد از ۵ دقیقه هم با سرویس به خانه خودشان رفت. ولی بعد فهمیدم که در بیمارستان بستری شده است. بعد از گذشت ۶ ماه از این حادثه، او در بیمارستان به رحمت خدا رفت و من هم توسط کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد دستگیر شدم.

معتادی؟ نه! فقط سیگار می‌کشم.

یعنی مشروبات الکلی هم مصرف نمی‌کنی؟ نه! به خاطر این که کلیه هایم مشکل دارد و درآن روز‌ها لخته خون دیده شده است. قراربود ۲ روز بعد برای چکاپ و آزمایش‌های تخصصی بروم که دستگیر شدم.

پشیمانی؟ خیلی! هیچ وقت حتی به ذهنم خطور نمی‌کرد که روزی پشت میله‌های بازداشتگاه اشک بریزم و پایم به این مکان‌ها باز شود!

برای جوانانی که در شرایط تو قرار می‌گیرند، چه توصیه‌ای داری؟ خشم خودشان را کنترل کنند. سعی کنند آرام باشند و بی خودی تحریک نشوند!

مگر تو را تحریک کردند؟ بله! وقتی دعوا شد برخی از همکارانم می‌گفتند تو خیلی بی غیرتی! یعنی آن قدر روی مخم رفتند و مرا تحریک کردند که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم؛ در واقع غرور جوانی سیاه بختم کرد.

در بازداشتگاه کابوس هم می‌بینی؟ زیاد! طوری که وحشت زده از خواب می‌پرم. کابوس‌های وحشتناکی می‌بینم که حتی بعد از بیداری هم می‌ترسم! ۲ شب است نتوانستم درست بخوابم! کاش خشم خودم را کنترل می‌کردم! عذاب وجدان گرفته‌ام! به همه جوان‌ها التماس می‌کنم هیچ وقت دعوا نکنند! در لحظه خشم از آن جا فرار کنند تا مانند من بدبخت نشوند!

دلیل اختلاف مادرت با خانواده پدرت چه بود؟ سخن چینی! هر کدام پشت سر دیگری حرف می‌زدند و حسادت می‌کردند تا جایی که مجبور شدیم به مشهد بیاییم!

با همه خواهران و برادرانت ارتباط دارید؟ نه! دو خواهرم که در آبادان هستند قهر کرده‌اند به خاطر یک مشاجره کوچک خانوادگی، الان ۶ ماه است که خبری از آن‌ها نداریم!

اگر زمان به گذشته برگردد و دوباره در شرایط همان رختکن قراربگیری، چه می‌کنی؟ فقط سکوت می‌کنم. هرچه ناسزا بشنوم، سرم را بالا نمی‌گیرم! اگر جوان‌ها بدانند یک لحظه غرور چنین ماجرا‌های وحشتناکی را در پی دارد، شیشه غرور را خودشان می‌شکنند! ولی...

منبع: خراسان

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.