آموزش داستان نویسی | قلمرویی برای موجودات دوپا (بخش اول)

  • کد خبر: ۳۸۱۹۲۷
  • ۰۷ دی ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۰
آموزش داستان نویسی | قلمرویی برای موجودات دوپا (بخش اول)
در روزگاری که فیلم‌های ابرقهرمانی سالن‌های سینما را تسخیر کرده‌اند، وسوسه خلق «قهرمان بزرگ» در ذهن نویسندگان طبیعی است.

در روزگاری که فیلم‌های ابرقهرمانی سالن‌های سینما را تسخیر کرده‌اند، وسوسه خلق «قهرمان بزرگ» در ذهن نویسندگان طبیعی است. اما در داستان، قهرمان الزاما کسی نیست که شنل بپوشد یا جهان را نجات دهد. گاهی قهرمان کسی است که جرئت می‌کند دروغ نگوید، یا از تختش بلند شود و با واقعیت روبه‌رو شود.

قهرمان کیست؟

قهرمان در معنای کلاسیکش، فردی است که برای هدفی والا می‌جنگد و مسیر دشواری را می‌پیماید. اما در ادبیات معاصر، تعریف قهرمان تغییر کرده است. امروز، خواننده از ابرمرد‌ها خسته شده و دنبال آدم‌هایی می‌گردد که بتواند در آنها خودش را ببیند؛ آدم‌هایی با ترس، اشتباه و تردید.

همینگوی در توصیف قهرمانش «سانتیاگو» در پیرمرد و دریا، می‌گفت: «او شکست خورد، اما مغلوب نشد.» این جمله تفاوت میان قهرمان و ابرقهرمان را خلاصه می‌کند: اولی انسانی است که در برابر شکست می‌ایستد، دومی موجودی است که شکست نمی‌خورد.

قهرمان بدون نقص، خسته‌کننده است

یکی از بزرگ‌ترین اشتباه‌های نویسندگان تازه‌کار، ساختن قهرمان‌های کامل است؛ کسانی که همیشه درست تصمیم می‌گیرند، همیشه پیروزند و البته همیشه حوصله‌سربر. خواننده به دنبال کمال نیست، به دنبال «تلاش برای کمال» است. نقص، همان چیزی است که شخصیت را واقعی می‌کند.

قهرمان خوب مثل آینه‌ای است که خواننده خودش را در آن می‌بیند؛ با تمام ترس‌ها و اشتباه‌هایش. اگر قهرمانت هیچ اشتباهی نمی‌کند، نه انسانی است و نه قهرمان؛ فقط یک بیانیه تبلیغاتی است!

قوس تحول؛ قلب قهرمانی

در جهان کلاسیک، هر قهرمان، برای قهرمان‌شدن، باید مسیر تغییر را طی می‌کرد. داستان به معنای تغییر بود. قهرمان ممکن بود در آغاز ترسو، مغرور یا بی‌هدف باشد، اما در پایان باید چیزی را در خود یا جهانش تغییر می‌داد. در جهان کلاسیک اعتقاد بر این بود که «اگر قهرمان در پایان، همان آدم ابتدای داستان باشد، پس چه نیازی به داستان است؟»، اما در دنیای مدرن، شخصیت می‌تواند تغییر کند و این تغییر خیلی وقت‌ها تغییری کوچک و حتی نامحسوس است. گاهی این تغییر درونی است: درک یک حقیقت ساده، بخشیدن کسی، یا پذیرفتن خودش. در عین حال شخصیت ممکن است از ابتدای داستان تا انتها اصلا تغییری نکند. شاید نمادی باشد از اینکه تغییر آدم‌ها گاهی ناممکن است.

انسان معمولی، قهرمان پنهان

در جهان امروز، شاید واقعی‌ترین قهرمان کسی است که با ناامیدی دست‌وپنجه نرم می‌کند و هنوز ادامه می‌دهد. مادری که در سکوت می‌جنگد، کارمندی که وجدانش را نمی‌فروشد، یا نوجوانی که در برابر فشار جمع مقاومت می‌کند؛ اینها همان قهرمانان مدرن هستند. نویسنده باید جسارت دیدن این قهرمانان خاموش را داشته باشد. چون حقیقت داستان در زندگی روزمره پنهان است، نه در صحنه‌های حماسی.

بعضی نویسندگان آن‌قدر غرق ساختن قهرمان می‌شوند که یادشان می‌رود بقیه شخصیت‌ها هم حق نفس کشیدن دارند! در نتیجه داستانشان شبیه مهمانی‌ای می‌شود که یک نفر تمام وقت دارد حرف می‌زند و بقیه فقط لبخند می‌زنند. قهرمان خوب باید جا برای دیگران هم بگذارد؛ حتی برای اشتباه‌هایش.

داستایفسکی می‌گفت: «قهرمان کسی است که مسئولیت رنج را می‌پذیرد.» این جمله برای داستان‌نویس حکم نقشه راه دارد. قهرمان واقعی از درد فرار نمی‌کند، بلکه آن را می‌فهمد و به دوش می‌کشد. اگر شخصیتت رنج را نمی‌پذیرد، هنوز آماده قهرمان‌شدن نیست.

جمع‌بندی

قهرمان، آن‌گونه که ما دوست داریم، همیشه پرزرق‌وبرق نیست. گاهی شکست‌خورده، خاموش و حتی گمنام است. اما در سکوتش، معنا و امیدی پنهان دارد که جهان داستان را نجات می‌دهد.

با احترام عمیق به محمد قاضی مترجم برجسته و به قول خودش زوربای ایرانی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.