در اینکه وضعیت عمومی اقتصادی مردم ناخوشایند است، تردیدی وجود ندارد و حتی مهمتر از ناخوشایندی این است که چشمانداز چندان روشنی درباره بهبودی اقتصادی در آینده کوتاهمدت و میانمدت وجود ندارد. این ناامیدی و نداشتن چشمانداز ناراحتکنندهتر از اصل وضعیت است؛ بنابراین طبیعی است که مردم و کارآفرینان و تولیدکنندگان انتظار داشته باشند که اتفاقی رخ دهد و تصمیمی گرفته شود تا دستکم از شدت بدی ماجرا کم کند. شاید دولت به همین دلیل اعلام کرد که طرحهایی را برای گشایش اقتصادی مردم در دست دارد و آنچنان به این طرحهای خود اطمینان داشتند که پیشاپیش به مردم توصیه کردند که اگر خریدی دارند، بهتر است چند روزی دست نگه دارند. هرچند پس از گذشتن این چند روز معلوم شد که حداقل هنوز خبری نیست.
کلیاتی از این طرح و بهصورت شایعه و خبر منتشر شده است، ولی ارائه چنین طرحهایی نیازمند پیشزمینههایی است که بهظاهر هنوز فراهم نشده است. بدون فراهمکردن این پیشزمینهها، معمولا طرحهای اقتصادی به شکست میانجامد. سعی میکنم که این زمینهسازیها و پیششرطها را توضیح دهم. اول و پیش از هر چیز مردم باید تصویری دقیق از وضع عمومی اقتصاد داشته باشند. البته مردم با آثار این وضع که تورم و بیکاری و فساد است، آشنا هستند و آنها را درک میکنند، ولی اینها در اصل ناشی از عواملی ریشهایتر است که بهطور معمول مورد توجه عموم نیست، درحالیکه کارشناسان اقتصادی به آنها توجه میکنند؛ بنابراین اولین گام برای اتخاذ هر نوع سیاستی، توصیف وضع موجود این متغیرهای مهم است.
کارشناسان و مردم باید بدانند وضعیت متغیرهای اصلی اقتصاد کشور چگونه است. اکنون مهمترین متغیری که با آن درگیر هستند، کمبود شدید بودجه دولت است که کسری بزرگی را ایجاد کرده است. در مرحله بعد هم باید بدانیم که چرا این وضع پیش آمده است. نمیتوان از کنار این مسئله گذشت. اگر ریشه اصلی آن تحریم است، آیا امکان حل و جایگزینی آن وجود دارد؟ یا احتمال میدهیم که تا چه مدت دیگری این ماجرا ادامه پیدا کند؟ اگر واقعا تحریم در زمان زیادی ادامه پیدا کند، چه راهکاری برای حل کسری بودجه وجود خواهد داشت؟
برای یکیدو سال میتوان با قرض از مردم و فروش اوراق قرضه یا استقراض از بانک مرکزی یا فروش اموال دولت کسری بودجه را تا حدی تأمین کرد، ولی اگر قرار باشد این تحریمها سالهای متمادی طول بکشد، حتما باید منابع درآمدی را بالا برد و این در درجه اول نیازمند افزایش تولید ناخالص داخلی است و با وجود شاخصهای کسبوکار موجود، بعید است که تحولی جدی در این حوزه رخ دهد. نکته دوم این است که هر سیاستی حتما تبعات و عوارضی دارد. اینطور نیست که سیاستها بدون عوارض باشند؛ بنابراین اتخاذ هر سیاست با ارزیابی سود و زیان آن باید انجام شود. از این رو تصمیم به اجرای طرحهای بزرگ نیازمند اطلاعرسانی عمومی و مشارکت صاحبنظران در نقد آن است. اینکه دولت یا هر نهادی بنشیند در اتاقهای کارشناسی و سیاسی و تصمیمی بزرگ بگیرد، دردی را دوا نخواهد کرد، وظیفه مهمتر دولت جلب مشارکت عمومی برای اتخاذ یک تصمیم بزرگ است.
متأسفانه طرح گشایش اقتصادی تاکنون بهعرصه عمومی وارد نشده است. ممکن است پس از عرضه به افکار عمومی باز هم نتیجه همین شود، ولی هرچه هست دولت پس از شنیدن نظرهای مثبت و منفی و نقدهای مفید است که میتواند تصمیم نهایی خود را بگیرد. هنگامی که بدون پیشاطلاع تصمیمی گرفته شود، همه بارهای آن که معمولا منفی هم هست، به دوش دولت سنگینی خواهد کرد، درحالیکه پس از بحث عمومی درباره طرح پیشنهادی، مردم در برابر عوارض طبیعی اینگونه طرحها احساس مسئولیت خواهند کرد و فشار آن بر دولت کمتر خواهد شد. بدون رعایت این ۲ شرط بعید است که هر طرحی برای گشایش اقتصادی مؤثر باشد یا رضایت و همدلی و همراهی مردم را جلب کند.