به گزارش شهرآرانیوز؛ دراگان اسکوچیچ در این مصاحبه که بیشتر جنبه سرگرمی داشت، مدعی شد اول فوتبال بازیکردن را یاد گرفته و بعد راه افتاده است!
با رفتن مادرم، همه گل وگیاههای خانهمان خشکید
وقتی دهساله بودم و برادرم سه ساله بود، مادرم در اثر بیماری از دنیا رفت؛ آنهم دقیقا در روز تولد دهسالگی من. بههمینخاطر، همیشه در روز تولدم، بهجای اینکه بیشتر به خودم فکر کنم، به یاد مادرم میافتم. پدرم بعد از این واقعه هرگز ازدواج نکرد و بهمعنای واقعی برای ۲ فرزند کوچک خود جنگید. بااینحال در تمام زندگیام، دلم برای مادرم تنگ بوده و هست و هنوز هم جای خالیاش را حس میکنم. تازمانیکه مادرم زنده بود، هرجای خانهمان را که نگاه میکردیم، پر از گلوگیاه بود؛ ولی بعد از رفتن مادرم، تمام گلوگیاهها نیز خشکید.
جامجهانی از قاب تلویزیونهای سیاهوسفید
سرمربی تیم ملی فوتبال کشورمان درباره خاطراتش از جامجهانی۱۹۷۴ یوگسلاوی گفت: دوران رمانتیکی بود. یک تلویزیون سیاهوسفید که در کنار پدرم، مسابقات را از آن تماشا میکردیم. آنموقع دیدن یک دیدار برایمان اوج رؤیاهایمان بود. وقتی گفته میشد مسابقهای بهصورت زنده پخش میشود، بزرگترین اتفاقی بود که میتوانست رخ دهد. اما اکنون با پیشرفت فناوری، هرچه بخواهیم میتوانیم بهراحتی ببینیم.
بلاژوویچ مثل الکس فرگوسن بود و ایویچ مثل گواردیولا
اسکوچیچ در ادامه به خاطراتش از شهرآوردهای شهر ریهکا اشاره کرد و گفت: یادم میآید یکبار که یکی از دربیها بدون گل تمام شد، پدرم گفت این ایدهآلترین حالت است. هم تو بازی خوبی در میانه میدان کردی و هم بازی برنده نداشت. برادرم که خودش فوتبالیست حرفهای شد و در باشگاه پوماراتس بازی میکرد هم طرفدار ریهکا بود. پدرم هنوز هم در ۸۳سالگی هوادار هایدوک است. فرقی نداشت بازی میکردم یا مربی ریهکا بودم، پدرم باز هم طرفدار تیم محبوبش بود و یک بار در دوران مربیگری من که دربی را (۴بر۰) برنده شدیم و یکی از بهترین بردهای تاریخ ریهکا در دربی را رقم زدیم، او اصلا ازاینبابت خوشحال نبود.
اسکوچیچ در ادامه به نقش بلاژوویج در دوران فعالیتش اشاره کرد و گفت: او یکی از بهترین مربیان تاریخ کرواسی بود. وقتی شما درباره موضوع مربیگری صحبت میکنید، تنها نباید به تمریندادن و ارتباط با بازیکنان فکر کنید. او ارتباط بسیار قدرتمندی با رسانهها داشت. مثلا اگر بخواهم ایویچ و بلاژوویچ را با هم مقایسه کنم، باید بگویم که ایویچ خیلی به ذات فوتبال و تاکتیک توجه داشت و بیش از آنکه مربی باشد، یک معلم بود؛ اما بلاژ بیشتر یک مدیر بزرگ بود. اگر بخواهم آنها را در سطح جهانی با مربیان نامدار مقایسه کنم، بلاژوویچ مثل الکس فرگوسن بود و ایویچ مثل گواردیولا.
وی در ادامه به اولین حضورش در ایران اشاره کرد و گفت: در بازی با استقلال وقتی پرویز مظلومی سرمربی بود، برای اولینبار به ایران آمدم. ۸۵هزار تماشاگر به استادیوم آمده بودند. در اوقاتفراغتمان سری زدیم به بام تهران و در آنجا گفتم: «تهران؛ من دوباره به اینجا برمیگردم!» چند سال بعد هم برگشتم. در تهران کیروش را در هتل المپیک ملاقات کردم و مدتی با سرمربی وقت تیم ملی صحبت کردم که مقدر بود بعدها جانشینش شوم.
اولین پیشنهادی را که به دستم رسید، قبول کردم
اسکوچیچ به داستان حضورش در ایران هم اشاره کرد و گفت: داستان آمدنم به ایران بسیار جالب است. در النصر که بودم، مشکلات گوارشی شدیدی پیدا کرده بودم و در همان زمان، تیمهای زیادی به من پیشنهاد کار دادند؛ اما لازم بود مدتی وقتم را نزد دکترها بگذرانم و رژیم خاصی را رعایت کنم. یک ماه اول این دوران پر بود از پیشنهادهای کاری، ولی در پایان ۶ ماه دیگر خبری از پیشنهادها نبود و به محض اینکه اولین پیشنهاد را دریافت کردم، آن را قبول کردم.
طبیعتا هر کس رؤیاهایی دارد و من هم دوست داشتم بازیهای بزرگی را مربیگری کنم. همینمسئله و عشق به مربیگری باعث میشود که حاضر باشم در هرجا به حرفهام بپردازم. شاید درست نباشد که بگویم ملوان یک دورخیز بود تا به پستهای بالاتری برسم. به دانش خودم باور داشتم و همه دانش خود را صرف کردم تا آن تیمها به بهترین شرایط خود برسند. همانطور که در مسابقات جیرو ایتالیا و توردوفرانس، دوچرخهسواران باید به شهرهای مختلف سفر کنند، من هم با سفر به انزلی و اهواز و بابل، همین کار را انجام دادم. چالش سختی بود؛ اما اگر جستوجو کنید، شاید مصاحبههای مرا ببینید که همانموقع گفته بودم هدفم مربیگری تیم ملی ایران است.
بعد از ملوان، راهی فولاد شدید که آنموقع مدافع عنوان قهرمانی لیگ کشور بود در ایران پیشنهادهایی از تیم ملی جوانان، تراکتور، استقلال و... داشتم. وقتی به فولاد رفتم، از تراکتور و سپاهان هم پیشنهاد داشتم، ولی فولاد را انتخاب کردم؛ چون قهرمان بود و تیم جوانی هم داشت. اما ناگهان ۸ بازیکن تیم ما را به سربازی بردند. با اینحال به کاری که در فولاد کردم، افتخار میکنم. من به این تیم کمک کردم در دورهای سقوط نکند که واقعا شرایط مناسبی نداشت و در همان حال در لیگ قهرمانان آسیا هم به میدان رفتیم.
من عاشق تاریخم و همسرم عاشق گلوگیاه
من علاقه زیادی به تاریخ دارم و تاریخ در کنار ورزش و فرهنگ، موضوعات موردعلاقه من است. از دیگرعلایقم، پیادهروی است. خانواده همسرم در آلمان ساکن هستند و سال گذشته من با هواپیما از آلمان به فرانسه آمدم تا پیاده رویام را آغاز کنم. در آن سفر ۹۰۰کیلومتر پیاده روی کردم. از فرانسه تا اقیانوس اطلس را در ۲۶ روز طی کردم. پیادهروی طولانی ذهنم را آزاد میکند. تنها به این فکر نمیکنم که ورزش کنم، بلکه دیدن زیباییها برایم لذتبخش است. در سفرم مردمی از همه دنیا را دیدم و علاوه بر آدمهای جدید، غذاهای جدید را کشف کردم.
در هر کشوری دوست دارم قبل از هرچیز به اماکن تاریخی آنجا بروم. ۲ سال پیش عمویم به ایران آمد و من هم ۵ روز آزاد داشتم. در این روزها او را به شیراز و مشهد و تهران بردم. دوست داشتم همه جاهای زیبای ایران را به او نشان بدهم. برای من، میهماننوازترین مردم دنیا، ایرانیها هستند.
همانطور که مادرم خانه را پر از گلوگیاه کرده بود، الان همسرم خانهمان را به یک کتابخانه بزرگ تبدیل کرده است. وقتی برای خرید بیرون میرویم، همسرم حتما چند کتاب میخرد. واقعا دیگر خانهمان جایی برای کتاب ندارد. لطیفهای فوتبالی است درباره سفر انسان به کره ماه. گفته میشود وقتی نیل آرمسترانگ بهعنوان اولین انسان، پایش را روی کره ماه گذاشت، از او پرسیدند روی ماه، خبرنگار فرانسوی هم دیدی؟ او گفت نه؛ ولی مربیان یوگسلاو و مجار را دیدم! راستی چگونه در جامعهای چهارمیلیونی اینهمه مربی و معلم، پرورش مییابد؟