تصادف در صالح آباد خراسان رضوی پنج مصدوم برجای گذاشت حریق یک کارخانه در شهرک علم و فناوری مشهد (۱۷ آبان ۱۴۰۳) نزاع دسته جمعی در کاشمر یک کشته و سه مجروح برجا گذاشت (۱۷ آبان ۱۴۰۳) اصلاحیه دفترچه راهنمای ثبت‌نام آزمون کارشناسی ارشد و دکتری سال ۱۴۰۴ منتشر شد سالمندان را ارج بنهیم که این ره که می رویم به ترکستان است درباره وعده‌های غذایی متعادل و باکیفیت | تغذیه سالم، انسان سالم و زمین سالم داروهایی که جانتان را می گیرد اهدای ۵۰ سری جهیزیه به زوج‌های دارای معلولیت در مشهد مصرف کدام مکمل‌ها به پیشگیری از سرطان کمک می‌کند؟ آزمون وکالت ۱۴۰۳ با استقبال بی‌نظیر ۸۷ هزار داوطلب برگزار شد شال‌پیچ‌های زورگیر در دام پلیس مشهد راز قتل مرد گمشده در رامسر | مقتول را کشتند و در بشکه آتش زدند ۵ روایت از  پرستارانی که  روز‌های سخت را صبورانه تحمل می‌کنند | سفیران مهر و ایثار پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳) | تداوم هوای سرد تا اوایل هفته آینده رمزگشایی از صد‌ها پرونده سرقت با یک موتور سیکلت خبر خوب وزیر علوم برای داوطلبان کنکور سراسری (۱۷ آبان ۱۴۰۳) والدین دختر رزمی‌کار که در یک باشگاه غیرمجاز در مشهد به قتل رسیده بود، از خونخواهی گذشتند + عکس خراسان رضوی در انتظار جمعه بارانی | بارش‌ها تا شنبه ادامه دارد (۱۷ آبان ۱۴۰۳) رونمایی از تولید داروی ایرانی که عمر بیماران سرطانی را افزایش می‌دهد انزوای اجتماعی برای سالمندان مبتلا به انسداد مزمن ریه عوارض مرگبار دارد سازش بیش از ۸ هزار زوج در آستانه طلاق، طی ۲۰ ماه گذشته سرماخوردگی، از رایج‌ترین بیماری‌های ویروسی است نکاتی جهت آماده‌شدن برای کولونوسکوپی آیا سیاست‌های تأثیر سوابق تحصیلی در کنکور اصلاح خواهد شد؟ قول تأمین اجتماعی به بازنشستگان: حقوق آبان‌ماه بازنشستگان با متناسب‌سازی پرداخت می‌شود (۱۷ آبان ۱۴۰۳) + فیلم مهم‌ترین چالش‌ فضای مجازی در کشور نگاه ابزاری است ماجرای فرود اضطراری یک هواپیما در تبریز (۱۶ آبان ۱۴۰۳) آتش‌سوزی خودرو مورانا در بلوار هاشمیه مشهد قتل شوهر و اخراج از کشور دستگیری رئیس شورای شهر پاکدشت به همراه چهار نفر دیگر (۱۶ آبان ۱۴۰۳) قتل خانم وکیل با شلیک گلوله در ستارخان| قاتل خودکشی کرد
سرخط خبرها

گفت‌وگو با محیط بانی که شکارچیان در نیمه‌شب او را نیمه‌جان رها کردند

  • کد خبر: ۴۳۷۳۵
  • ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۴
گفت‌وگو با محیط بانی که شکارچیان در نیمه‌شب او را نیمه‌جان رها کردند
هر ۲ به حیوانات علاقه دارند. حاضرند ساعت‌های طولانی از عمرشان را با دوربین به یک نقطه زل بزنند تا رد پای یک حیوان را بجویند و کیلومتر‌ها راه را پیاده طی کنند تا یک گونه را از فاصله ده متری ببینند. اما این علاقه کجا و آن کجا؟ یکی حاضر است جانش را هم برای نجات حیوانات فدا کند و دیگری به راحتی با فشردن یک ماشه جانشان را می‌گیرد.
شیما سیدی | شهرآرانیوز؛ هر ۲ به حیوانات علاقه دارند. حاضرند ساعت‌های طولانی از عمرشان را با دوربین به یک نقطه زل بزنند تا رد پای یک حیوان را بجویند و کیلومتر‌ها راه را پیاده طی کنند تا یک گونه را از فاصله ده متری ببینند. اما این علاقه کجا و آن کجا؟ یکی حاضر است جانش را هم برای نجات حیوانات فدا کند و دیگری به راحتی با فشردن یک ماشه جانشان را می‌گیرد.
 
بین این۲ طرز تفکر که یکی را «محیط بان» می‌کند و دیگری را «شکارچی» دست کم نیم قرن فاصله است. حوالی سال ۱۳۵۰ خورشیدی بود که جهان پی برد دوره شکار به سر آمده است و دیگر شکار کردن نشانه و معیار مردانگی نیست. همان زمان هم اداره شکاربانی در ایران به محیط زیست تغییر نام داد و حفاظت از گونه‌های حیوانی جای نظارت بر شکار آن‌ها را گرفت. اما متأسفانه هنوز برخی می‌پندارند اینکه یک گوشه کمین کنند و با یک تفنگ پیشرفته حیوان بی زبانی را از پا درآورند یعنی خیلی مردند! این طرز تفکر را مردان ۵۰ سال پیش هم نداشتند و ضعیف کشی در مرام قیصر‌ها و داش آکل‌ها هم نبود.
 
متأسفانه این روز‌ها دور و برمان پر شده از اخبار شهادت و جراحت محیط بانان. عظیم دانشور، محیط بان درگزی، یکی از آن‌هایی است که مرداد امسال مقابل کار خطای شکارچیان ایستاد، اما در سیاهی شب گرفتار نامردانی شد که با ضربات چوب و سنگ از پای درش آوردند و نیمه جان رهایش کردند. لطف خدا شامل حال دانشور شد و نجات یافت، اما بسیارند محیط بانانی، چون علی افضلی، حسن نژاد و ... که دیگر میان ما نیستند. بله، نامشان محیط بان است و وظیفه شان حفاظت از محیط زیست، اما حالا وقت آن رسیده است که قدری هم قانون از این حافظان طبیعت حفاظت کند.
 
گفت وگوی زیر حاصل گپ تلفنی ما با عظیم دانشور است. او که از سال ۸۱ حافظ طبیعت پارک ملی تندوره شده است، قلبی، چون پرنده دارد و دائم از کسانی که در این مدت حالش را پرسیدند و تنهایش نگذاشتند تشکر می‌کند و پوستی، چون شیر دارد و می‌گوید با آگاهی از چنین خطر‌هایی شغل محیط بانی را انتخاب کرده است. حالا هم پشیمان نیست و از اول مهر دوباره با قدرت سر کارش برمی گردد.
 
 

تعداد محیط بانانی که تاکنون به شهادت رسیده اند سه رقمی شده است. این به جز آمار محیط بانانی است که از صخره پرتاب شده و یا در تعقیب و گریز تصادف کرده اند. شما با آگاهی از این مشکلات، باز هم شغل محیط بانی را برگزیدید یا بیشتر به ندای قلبتان گوش کردید؟

من محیط بانی را دوست داشتم و با اینکه همان زمان یک کار به نسبت ساده‌تر هم در آموزش و پرورش برایم پیدا شده بود، ترجیح دادم محیط بان شوم؛ بنابراین علاقه قلبی ام بوده و با اینکه از مشکلاتش اطلاع داشتم آن را پذیرفتم. الان پسرم هشت ساله است و دارم به او آموزش می‌دهم. دوست دارم بعد از من پسرم شغلم را ادامه دهد. او هم علاقه دارد.
 
 

کلمه محیط بان را که در اینترنت جست و جو کنید تصاویر محیط بانان را در حالی می‌بینید که حیوانی را در آغوش کشیده اند. واقعا همین طور است و محیط بانان در ارتباط دائمی و این قدر نزدیک با حیوانات هستند؟

حیوانات جزئی از خانواده محیط بانان هستند. پاسگاهی که من در آن خدمت می‌کنم سر صبح مثل باغ وحش است. اطراف پاسگاه پر است از حیوانات مختلف. ما گوشت و پوستمان با حیوانات عجین شده است.
 
 

تا به حال برایتان حادثه‌ای از سوی حیوانات رخ نداده است؟

خیر، فقط یک بار که آن هم اشتباه از سمت من بود. پلنگ اسبی را شکار کرده بود و من نادانسته رفتم جلو. دنبالم چند قدمی حمله کرد که من را بترساند و از شکارش دور کند. من هم وقتی متوجه شدم، رفتم و پلنگ هم دیگر دنبالم نیامد. ولی حادثه‌ای که با حیوانات درگیر بشویم نبوده. حیوان در تندوره زیادند، اما اگر آزاری از طرف انسان نبینند و مجبور نشوند از خودشان دفاع کنند کاری به آدم ندارند.
 
 

با این حساب بیشترین خطری که شما را تهدید می‌کند از جانب انسان‌ها به خصوص شکارچی هاست؟

بله، متأسفانه همین طور است. ما اگر ۱۰ شبانه روز در بیابان بخوابیم، هیچ خطری از سوی حیوانات تهدیدمان نمی‌کند. الان حتی یک مورد به خاطر ندارم که برایتان بگویم. شده شب خوابیده ام و صبح بیدار شده ام دیده ام در یک متری ام یک گربه وحشی بوده است. یا داشتم ظرف می‌شستم، کمی آن طرف‌تر پلنگ آمده بود آب بخورد. همکارم با گوشی تلفن همراهش از این صحنه عکس و فیلم گرفته است. کاری با ما نداشت. آب خورد. بعد هم رفت لا به لای علف‌ها و پشت درخت ارس پنهان شد، ولی متأسفانه ما خطری که همیشه احساس می‌کنیم از سوی انسان هاست، آن هم انسان‌هایی که نمی‌دانند دارند چه می‌کنند و چه چیزی را از بین می‌برند. با کشتن حیوانات، آینده بچه‌های خودمان را از بین می‌بریم و آن‌ها را از دیدن این حیوانات محروم می‌کنیم. الان خیلی از گونه‌های ما منقرض شده اند. ببر و شیر ایرانی منقرض شده است. یوزمان هم در حال انقراض است و گونه‌های دیگر هم اگر بخواهیم به همین رویه ادامه بدهیم، از بین می‌روند. اگر این‌ها را از دست بدهیم دیگر جبران پذیر نیستند.
 
 

قبل از این حادثه اخیر، پیش‌تر هم با شکارچیان درگیر شده بودید؟

بله، ۲ بار دیگر از سمت شکارچی‌ها به من تیراندازی شده است. چون نیرو‌های محیط بان محدود است ما همیشه ۲ نفریم، اما شکارچی‌ها هم سلاحشان از ما بهتر است هم تعدادشان بیشتر. ما همیشه در مقابل آن‌ها ضعیف تریم. معمولا آن‌ها پنج شش نفری هستند و سلاح‌های قوی تری هم دارند که نقطه زن است. یک بار من و همکارم از شکارچیان چند لاش (لاشه حیوان) گرفتیم، اما شکارچیان شروع کردند به تیراندازی. چاره‌ای نداشتیم جز اینکه پشت سنگ پناه بگیریم. ۱۸ تا تیر به اطراف سنگ زدند و اگر یکی از آن‌ها کمانه می‌کرد، ما هم الان نبودیم. نبودن من چندان مهم نیست، چون تنها آرزوی من این است که در همین راه بمیرم، اما این یک خطر همیشگی برای محیط بانان است.
 
 
 

حتما این مشکل را با مسئولان در میان گذاشته اید و آن‌ها از کمبود‌ها اطلاع دارند، اما چرا این مشکل رفع نمی‌شود و ما این قدر شاهد اتفاقات ناگوار برای محیط بانان هستیم؟ استاندارد جهانی حفاظت از محیط زیست هر ۱۰۰۰ هکتار یک محیط بان است، اما در ایران به ازای هر ۶۰۰۰ هکتار و در خراسان رضوی به ازای هر ۱۵۰۰۰ هکتار یک محیط بان داریم. چرا؟

کمبود نیرو و تجهیزات تنها به پارک ملی تندوره محدود نمی‌شود. کل ایران این مشکل وجود دارد. بله، همه مسئولان هم در جریان هستند. نه تنها مدیرکل خراسان رضوی که مسئولان رده بالای کشوری هم در جریان این مشکل هستند و باید چاره‌ای بیندیشند. بار‌ها این مشکلات را گفته ایم. مدیران ما هم انتقال داده اند. حالا یا بودجه نیست یا حفاظت از محیط زیست در رده اهمیت قرار ندارد که کاری نمی‌کنند.
 
 

درباره روز حادثه برایمان بگویید.

در اصل شب حادثه بود. ما روزش مأموریت بودیم. دم غروب برگشتیم پاسگاه. یکی از همیاران محیط زیست (کسانی که از میان مردم محلی داوطلبانه و بدون مزدی به حفظ محیط زیست کمک می‌کنند) تماس گرفت و گفت شب قبل یک موتور با ۲ سرنشین وارد پارک شده است. من رئیس اداره را در جریان گذاشتم و به اتفاق همکارم رفتیم به محلی که نشانی اش را داده بودند. تا ساعت ۱۲:۳۰ شب ایستادیم، اما کسی نیامد. از آنجایی که از صبحش در مأموریت از مسیر‌های صعب العبوری گذشته بودیم، خسته بودیم. همکارم گفت برویم. گفت شاید آن کسی که اطلاع داده اشتباه کرده است. همکارم ماشین داشت و من موتور. او حرکت کرد و قرار شد من هم پشت سرش بروم. داشتم وسایلم را جمع می‌کردم که دیدم شکارچی‌ها زیر نور مهتاب چراغ خاموش آمدند. تا آمدم بروم سمت موتورم، ۲ نفر با موتور هندا ۱۲۵ جلو راهم را بستند. اسلحه و همه تجهیزات ما هم در ماشین همکارم بود که او هم رفته بود. دیدم کاری از دستم برنمی آید. سعی کردم با زبانم شکارچی‌ها را نرم کنم، چون می‌شناختمشان. از شکارچیان معروف منطقه بودند و چندین بار دیگر با همین شکارچی‌ها درگیر شده بودیم. سال گذشته هم از ایشان لاش گرفته بودیم. یکی شان را به اسم صدا کردم و گفتم فلانی، خجالت بکش.
 
همین طور که داشتم صحبت می‌کردم یکی از جلو با چراغ قوه زد توی سرم. من دستم را آوردم بالا که جلو چراغ قوه را بگیرم، یکی از پشت با چوب باتوم زد و ۲ تا انگشتم شکست و افتاد کف دستم. یک دستم ناقص شده بود و آن‌ها شروع کردند به سنگ پرت کردن به سمت من. شدت سنگ‌ها آن قدر دردناک بود که فکر کردم از پشت چاقو خورده ام. دست زدم و دیدم خونی نیست، اما ۲ تا از دنده هایم شکست و افتادم زمین. نفسم بالا نمی‌آمد. خورجینشان پر از لاشه بود و اسلحه هم در دست داشتند.
 
 

فکر می‌کنید به قصد کشت می‌زدند یا فقط می‌خواستند شما زخمی شوید و بتوانند فرار کنند؟

به قصد کشت می‌زدند، چون وقت رفتن یکی از آن‌ها سنگی چهارکیلویی به سمت سرم پرتاب کرد. من هم افتاده بودم و آن‌ها می‌دانستند دیگر توان بلند شدن یا جا خالی دادن ندارم. خدا احتمالا رحمش به بچه‌های کوچک و همسرم آمد که سنگ ده سانتی متر آن طرف‌تر افتاد. چون شب بود آن‌ها فکر می‌کردند خورد به سرم. بعد هم سوار موتورشان شدند و رفتند.
 
 

چطور به بقیه اطلاع دادید؟

تلفنم از دستم افتاده بود. بعد از نیم ساعت گشتن در تاریکی توانستم پیدایش کنم. به رئیس و همکارم اطلاع دادم. همکارم، چون اطلاع داشت من کجا هستم با همراهی بقیه بالای سرم آمد. پلیس آگاهی و دادستانی آمدند و من را بردند بیمارستان درگز. فردای آن روز، چون شدت جراحات زیاد بود من را آوردند مشهد بیمارستان رضوی. دست همه درد نکند: مدیرکل، فرمانده یگان، دادستانی، نیروی انتظامی، امام جمعه، فرماندار و .... تشکر ویژه هم دارم از همسرم که یک ماه تمام از من مراقبت کرد.
 
 

این اتفاق اواسط مرداد افتاد و حالا حدود یک ماه و نیم از آن روز می‌گذرد. حال امروزتان چطور است؟

هنوز هم، چون ۲ تا از دنده هایم شکسته، سمت چپ بدنم درد و مشکل دارم، ولی نسبت به اول خداراشکر خیلی بهترم. چند روز پیش پلاتین دستم را کشیدم. انگشتم گرفته، ولی هنوز به آن صورت نمی‌توانم با دستم کار کنم. حتی بستن دکمه آستینم مشکل است، ولی با توجه به حمایت‌های مسئولان و دلگرمی‌های مردم و سمن‌های محیط زیستی و اقوام و دوستان و دوستداران طبیعت، از لحاظ روحی حالم خیلی خوب است. در یک هفته اول آن قدر آمدند بازدید به منزلمان که من به خاطر حال همسرم گفتم نیستم و رفته ام مشهد. گفتم ایشان به اندازه کافی در نگهداری از من خسته می‌شود. دیگر مهمانداری اضافه نشود. شبانه روزی مهمان می‌آمد. متشکرم از همه مردم. متوجه شدم حالا اگر یک نفر چنین کاری با من کرده است، بقیه مردم شهرستان درگز من را دوست دارند و قدردان زحماتم هستند.
 
 

اگر قضیه برعکس بود و در این درگیری به صورت ناخواسته از سمت شما برای یکی از شکارچیان چنین اتفاقی می‌افتاد، چه پیش می‌آمد؟

ما هیچ وقت راضی نیستیم به خاطر یک حیوان، خدای ناکرده اتفاقی برای یک انسان بیفتد. سعیمان بر این است که حفاظت و حراست کنیم و وظیفه اجرای عدالت را به دادگاه بسپاریم. ما چوپان مردمیم و وظیفه مان فقط حراست از مال خود مردم است. اگر خدای ناکرده در یک درگیری اتفاقی برای یک شکارچی بیفتد، وجدان من تا سال‌های سال ناراحت خواهد بود که چرا به خاطر خطای من اتفاقی برای انسانی بیفتد و خانواده و اطرافیانش ناراحتی بکشند. تا به حال هم خداراشکر چنین اتفاقی نیفتاده است. من همیشه سعیم این بوده که با صحبت بتوانم تشویقشان کنم. از سالی که وارد محیط زیست شده ام تا الان توانسته ام ۴ تا از شکارچیان را راضی کنم اسلحه هایشان را کنار بگذارند. بهشان گفتم: این راهش نیست. جور دیگری هم می‌توانید از طبیعت لذت ببرید. می‌توانید با دوربین عکاسی لحظه‌ها را شکار کنید تا خانواده تان هم سال‌های سال بتوانند از این تصاویر و تماشای حیوانات لذت ببرند. در همین دادگاه هم وقتی شکارچی‌ها آمدند، قاضی از ایشان پرسید: آیا محیط بان به شما اهانت کرد؟ اول محیط بان به شما حمله کرد؟ گفتند: خیر. بعد قاضی پرسید: پس چرا ایشان را زدید؟ گفتند: یکدفعه پیش آمد.
 
 

حرف آخر

دلگرمی‌های مردم و مسئولان باعث شد من با قوت بیشتری کارم را ادامه دهم. با اینکه هنوز استراحت پزشکی دارم، از اول مهر سر کار برخواهم گشت. امروز هم با رئیس رفتم یک دور زدم. دستشان درد نکند. می‌دانند من در خانه طاقت نمی‌آورم. می‌آیند گاهی من را می‌برند یک دور می‌زنم. امروز گفتم شاید نتوانم دیگر مثل قبل کارایی لازم را برای اداره داشته باشم، اما می‌خواهم برگردم و تا جایی که از دستم برمی آید کار کنم.
 
محیط بانی زیر سنگ بارانمحیط بانی زیر سنگ باران
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->