الآن که قصد کردهام این یادداشت را بنویسم، اخباری از حالوروز استاد شجریان به گوش میرسد که اصلا خوشایند نیست و تا زمان انتشار این یادداشت معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. دستودلم به نوشتن نمیرود، اما هر اتفاقی بیفتد و دست تقدیر هر سرنوشتی را برای آن صدای آسمانی رقم بزند، در جایگاه و پایگاه او تغییری حاصل نخواهد شد. چه از میان آنهمه تیر دعایی که برای سلامتی او روانه آسمان شده است، یکی کارگر شود و چه پیمانه عمر عزیزش بهسر آمده باشد، بازهم شجریان، شجریان است و نام و یادش مادام که کاخ بلند زبانفارسی برجای مانده باشد، زنده خواهد ماند.
چنین جایگاهی برای هرکسی که دل در گرو فرهنگ و هنر این سرزمین دارد، رشکبرانگیز است. یادش بهخیر، استاد علی جهاندار که در زمره شاگردان ممتاز و زبده استاد بود، سالها پیش آلبومی روانه بازار کرد با آهنگسازی زندهیاد پرویز مشکاتیان؛ آلبومی که اگرچه نخستین اثر رسمی علی جهاندار بهشمار میرود، در شمار بهترین آثار اوست و از پس اینهمه سال هنوز شنیدنی است. در آن آلبوم بهرسم ادب و احترام، آقای جهاندار نامهای را که استادش خطاب به او نوشته بود و در حکم اجازهنامه رسمی استاد برای آغاز فعالیت هنری شاگرد محسوب میشد، منتشر کرد؛ نامهای که در آن نکات خواندنی فراوان بود، اما از میان آنهمه، چند جمله طنین و بانگ دیگری داشت و میتوانست و هنوز هم میتواند سرمشقی برای اهل هنر باشد.
استاد شاگردش را به سختگیری دعوت میکرد و به او یادآور میشد که از میان انبوه شاعران این سرزمین فقط چهارپنج نفر آوازهای دیگرگونه یافتند و از همین نکته نتیجه میگرفت که مردم این سرزمین معیارهای سختگیرانهای برای رد و قبول یک اثر هنری دارند و اندکی سهلانگاری میتواند تو را در شمار هزاران هزار هنرمندی بنشاند که فقط نامی از آنها در دانشنامهها و تواریخ ثبت شده است. استاد به شاگردش یادآور میشد که اگر قرار باشد در شمار سرآمدان فرهنگ و هنر این سرزمین قرار بگیری و به بخشی از خاطره فردی و جمعی مردم این سرزمین بدل شوی، بیش از همه باید به خودت سخت بگیری. استاد این نامه را خطاب به دیگری نوشته بود، اما از آنجایی که هیچوقت عالم بیعمل نبود، خود بیش از هرکس دیگری به آن نصایح گوش سپرد و تا جایی که در توانش بود، بر خودش سخت گرفت تا بشود آنچه باید بشود. حالا مدتهاست که شجریان زندهتر از آدمهایی است که در ظاهر زندهاند، اما حیاتومماتشان هیچ فرقی بهحال هیچکس ندارد.
بهقول محمدعلی بهمنی: «زندهتر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم؟» اگر کسی سزاوار سوگ باشد، بسیاری از ماییم که عمر به بیحاصلی و بوالهوسی گذراندهایم، وگرنه آنکه خلوت عاشقانه کثیری از مردم این سرزمین را رقم زده است و رنگ رخ خوب او گواهی است بر آنکه در حرم لطف خدا بوده است، چه جای سوگ و مصیبت دارد؟
شمع وجود عاشقان شعلهور است تا ابد
رنگ عدم گرفته را مرگ اثر نمیکند