عاطفه همایونی | شهرآرانیوز - لوئیز گلوک، که شانزدهمین زن برنده نوبل ادبیات لقب گرفت، اولین زن آمریکایی است که پس از ۲۷ سال جایزه نوبل ادبیات را میبرد. پیش از او تونی موریسون در سال ۱۹۹۳ این جایزه را از آن خود کرده بود. به اعتقاد برخی از کارشناسان، اهدای نوبل ادبیات به گلوک همانقدر غافلگیرکننده بود که اعطای نوبل به باب دیلن، خواننده و آهنگساز آمریکایی در سال ۲۰۱۶. رئیس کمیته جایزه نوبل، آندرس اولسون، گلوک را با این توصیف، شایسته دریافت این جایزه دانست: «صدای صریح و محکمی که سرشار از شوخطبعی و زبان نیشدار است.»
گلوک سال ۱۹۴۳ در شهر نیویورک به دنیا آمد و در لانگآیلند بزرگ شد. او که در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرده، در بسیاری از دانشگاهها شعر درس داده و اکنون استاد کمکی زبان انگلیسی در دانشگاه ییل است. گلوک مجموعهشعرهای فراوانی دارد که آخرین آن، «شب پاکدامن و وفادار»، سال ۲۰۱۴ برنده «جایزه شعر کتاب ملی» شد. دو مجموعهشعر او، یعنی «هفتسالگی» (۲۰۰۱) و «ویتانوا» (۱۹۹۹)، جایزه شعر بینگهام نشریه کتاب بوستون و جایزه شعر کتاب نیویورکر را بردهاند. کتابهای دیگر گلوک، «مرغزارها» (۱۹۹۶) و «زنبق وحشی» (۱۹۹۲)، جایزه پولیتزر و جایزه «ویلیام کارلوس ویلیامز» را دریافت کرد.
گلوک در اولین گفتوگوی خود بعد از دریافت جایزه نوبل، در پاسخ به این سؤال که خوانندگانِ مشتاق برای آشنایی با آثار او باید از کجا شروع کنند گفت: «پیشنهاد میکنم اولین کتاب من را نخوانند، چون ممکن است احساس کنند به آنها توهین شده است. اما آثار بعد از آن، ممکن است موردتوجه عدهای قرار بگیرد. من کارهای اخیرم را دوست دارم؛ «آوِرنو» یا آخرین کتابم، «شب پاکدامن و وفادار» انتخاب خوبی برای شروع است.»
در ادامه نقلقولهایی از لوئیز گلوک درباره فرآیند نوشتن شعر را میخوانیم.
درباب تفاوت خلق شعر و نوشتن شعر
به نظرم در شعرگفتن از دو شیوه استفاده میکنم. یکی روش هنرمندانهای است که در آن کلمات با زحمت انتخاب میشوند؛ به نظرم حالا که مدتهاست به این شیوه ننوشتهام، این روش بسیار برایم ارزشمند است. در این شیوه، احساسی پویا و فعالانه وجود دارد؛ در واقع شما احساس میکنید که شعر را خلق میکنید. در روش دیگر که خیلی سریع شعر مینویسم، اصلا حس نمیکنم که شعر از آن من است؛ نمیتوانم بفهمم که از کجا آمده است. اما در این شیوه، معمولا شعر خیلی سریع نوشته میشود و تغییرات کمی روی آن صورت میگیرد.
درباب زوال و قلمروهای کشفنشده بیان شاعرانه
داشتم درباره گمکردن کلمات و بدترشدن واژگانم، به خواهرم گله میکردم. به او گفتم: «وقتی کلماتم را گم میکنم، چطور میتوانم بنویسم؟» او گفت: «درباره خودِ گمشدن کلمات خواهی نوشت.» با خودم فکر کردم «وای، چه خوب! درباره «حرفی برای گفتننداشتن»، درباره «زوال» مینویسم.» پس از آن همهچیز هیجانانگیزتر بود، انبوهی از ایدهها و کلمات- هرآنچه از آن ابراز تأسف میکردم در واقع قلمرویی کشفنشده بود.
شعری از لوئیز گلوک
میدانی من چه بودم؟
چطور زندگی کردم؟
میدانی ناامیدی چیست؟ حالا،
زمستان باید برایت معنی پیدا کرده باشد.
انتظار نداشتم زنده بمانم، زمین مرا سرکوب میکرد.
انتظار نداشتم دوباره برخیزم، انتظار نداشتم بدنم دوباره در نمناکی زمین متولد شود،
چطور پس از زمانی طولانی در روشنایی خنک بهاری زودرس دوباره آغاز کند…
هراسان، آری، دوباره در میان شما،
گریان آری، اما لذت خطر کردن
در خنکای جهانی تازه.