به گزارش شهرآرانیوز، مادر محمد میگوید که مدیر مدرسه میگفت میخواهد به محمد و ۲ دانش آموز دیگر گوشی تلفن همراه بدهد، اما این وعده عملی نشده بود. وقتی خبر خودکشی محمد موسوی زاده در بندر دیر بوشهر میپیچد، بوی فاجعه زیر پوست جامعه میخزد.
شنبه ظهر بود که مادر محمد برای خرید نان از خانه بیرون رفته بود. پدر مریض محمد و برادر معلولش و دو برادر خردسالش در اتاق محقرشان منتظر مادر بودند و لابد با خودشان فکر میکردند که محمد گوشهای از آشپزخانه نشسته و دارد درس میخواند.
اما ماجرا چیز دیگری بود. پسرک داشت مراسم خودکشی واعدام خود را مهیا میکرد. مادر که از راه رسید، چندین بار بر در کوفت، اما کسی در را باز نمیکرد. پدر از داخل خانه و مادر بیرون در منتظر بودند که محمد به سمت در بدود و تصویر لبخندش در قاب در رو به مادرش پدیدار شود.
انتظار که طولانی شد، پدر از بستر بیماری بلند شد و دوان دوان راه حیاط کوچک را طی کرد. در را که به روی مادر باز کرد، نگاه متحیر و نگران هر دو در حیاط دنبال محمد میگشت، اما خبری نبود که نبود.
مادر به داخل آشپزخانه سرک کشید. صدای فریادهایش محله را پر کرد و نان از دستش به زمین ریخت. تصویر جسد بی جان پسرک که کبود کف آشپزخانه افتاده بود، کمر او را خم کرد.
پسرم گوشی میخواست
صدای مادر محمد موسوی زاده گرفته است. انگار گلولهای از غم راه گلویش را بسته است. با همان صدای غم زده میگوید: «محمد دانش آموز کلاس پنجم بود. او بچه درسخوان و دانش آموز زرنگی بود. دلش میخواست گوشی هوشمند داشته باشد و بتواند برای معلمش عکس و فیلمهایی را که خواسته میشد بفرستد. اما ما در خانه مان فقط یک گوشی خراب داشتیم که نه فیلمبرداری میکرد و نه میشد با آن وویس فرستاد. همین باعث غم و غصه پسرم شده بود.»
او در ادامه گفت: «همسر من مریض است و یک فرزند معلول هم دارم. در خانههای مردم کار میکنم و زندگی مان را به سختی و با کمک اقوام و مردم شهر میگذرانیم. میخواستم کار کنم و برای محمد گوشی بخرم. او به من میگفت خودم بزرگ میشوم و کار میکنم. اما الان نیاز به یک گوشی یا تبلت داشت که از بقیه بچهها در درس هایش عقب نیفتد که ما هم توان مالی برای خرید آن نداشتیم.»
آخرین شب محمد دلش رنگینک میخواستمادر محمد با همان بغضی که در گلو دارد میگوید: «فکرش را هم نمیکردم که محمد چنین بلایی سر خودش بیاورد. او آخرین شب به من گفت هوس رنکینگ کرده است. بعد گفت دلش میخواهد آن شب را در آغوش من بخوابد. نمیدانستم چه در سر دارد و فکر نمیکردم فرزندم با من بی وفایی کند و به خاطر غصه نداشتن گوشی خودش را از بین ببرد.»
آموزش و پرورش دروغ میگوید!
در حالی که آموزش و پرورش تکذیبیهای در مورد علت خودکشی محمد صادر کرده و ادعا کرده است مدیر مدرسه محمد به او گوشی داده بوده است، از مادر میپرسیم که آیا مدیر مدرسه محمد به او گوشی داده بوده است؟
او با تعجب نه غلیظی میگوید و ادامه میدهد: «مدیر مدرسه محمد چند بار گفته بود که میخواهد به سه دانش آموز گوشی بدهد، اما این اتفاق نیفتاد. هیچ گوشیای در کار نبود و تنها دلیل غصه پسرم که باعث شد این بلا را سر خودش بیاورد همین نداشتن گوشی بود. مدرسه تا به حال هیچ کمک مالیای هم به ما نکرده بود.»
غمنامه معلم محمد
در فضای مجازی، متنی منتشر شده که منتسب به غم نامه معلم محمد شده است. در این متن آمده است: «خسته بودم. خسته بودم، به خودم گفتم دیگه از تدریس غیر حضوری بدترم داریم؟ روزگار ازین سخت ترم هست؟
داشتم عکسای فعالیتای بچهها رو توی گروه (شاد)، از بین پیامها و وویسها جدا میکردم که باهاشون کلیپ بسازم.
همینطور که گروه رو زیر و رو میکردم، جا به جا پیام سید محمد بود که اجازه گوشی من خرابه، اجازه گوشی من عکس نمیگیره، فیلم ارسال نمیکنه...
دیروز آقای مدیر بهم زنگ زد و گفت سید محمد از دنیا رفته؛ و من الان نشستم پای گروه بدون تدریس، بدون تکلیف...
از این به بعد کی وسط تدریس ریاضی بپره و بگه من گوشیم خرابه
کی بعد از وویسای روخوانی فارسی بچهها بگه من نمیتونم وویس بذارم
کی بعد از کنفرانسای مطالعات بچهها بگه خانم معلم عزیزم من چطوری فیلم ارسال کنم
الان کی و چطوری منو آروم کنه
الان میفهمم که روزگار ازین سخت ترم هست
سختتر از نداشتن گوشی، نداشتن صاحب گوشیه.»
منبع: رکنا
بیشتر بخوانید: