محمد ناصر حق خواه | شهرآرانیوز - قصه جوانان و گاهی نوجوانانی که یکشبه از آدمی عادی به کسی تبدیل میشوند که یک کشور آنان را میشناسند و بعد از این یکبارهمعروفشدن، راهی را که باید، نمیروند، قصه جدیدی نیست. نمیشود کامل و مطمئن آنان را قضاوت کرد. چون ما هیچوقت نوزده یا بیستسالههایی نبودهایم که در خیابان با دست نشانمان دهند و حساب بانکیمان سرشار باشد و با آدمهایی که تا دیروز از آنان امضا میگرفتهایم، همکار شویم! اما ما همانقدر که جای آنان نبودهایم، آدمهای شبیه این جوانان را که یکباره معروف شدهاند، دیدهایم که ناگهان به همهچیز رسیدهاند، اما پا روی چیزهای دیگر ازجمله شخصیت و آبرویشان نگذاشتهاند. قصه پرغصه نبود آکادمی پرورش بازیگر و فوتبالیست و خواننده و ناگهان روی صحنه و پرده و میانه میدان رفتن جوانانی از همهجابیخبر هم دیگر آنقدر تکراری شده است که ارزش پرداختن ندارد. این را هم بگوییم که همه این حرکات از بازیگرانی درجه ۲ و فوتبالیستهایی درجه ۳ و خوانندههایی بیدرجه، آدمهایی میسازد که نقل محافل هستند. این مسئله تازهای نیست و قطعا هیچکس این همه بیابرویی را به جان نمیخرد برای به دست آوردن هیچ. اما سؤال اینجاست که کسانی مثل مهراد جم و ریحانه پارسا چه چیزی بزرگتر از شهرت و پول خوب را در آن سوی مرزها میبینند که چنین میکنند؟
ریحانه پارسا پس از به شهرت رسیدن با سریال «پدر»، راهش را پیش از هر چیز دیگر با پاک کردن همه عکسهای اینستاگرامش و گذاشتن مجموعه عکسهایی جدید با پوششی عجیبوغریب نشان داد که به دلخور شدن سازندگان سریال پدر از سویی و بالا رفتن تعداد فالوئرهای پارسا از سوی دیگر منجر شد! بعد هم یکییکی حاشیههای او از حرکات عجیبش در جشنواره فجر تا زندگی مشترکش با مهدی کوشکی و توئیتهای عجیبوغریبش، همه و همه در دنیای مجازی بود. مهراد جم هم پیش از اینکه آهنگ بهاصطلاح هیت داشته باشد و به سیاق همه خوانندگان ناگهان بهشهرترسیده این روزها با یک آهنگ پرطرفدار بارش را ببندد، با کلیپی کوتاه معروف شد که در آن با همراهی یکیدو تن از دوستانش داشت آهنگی از خودش را میخواند و همزمان با این کلیپ ساده، اما بسیار دیدهشده، آهنگ او هم بهشدت شنیده شد و محسن سعیدیکیا، مهراد جم شد. بعد هم استفاده او از اینستاگرام که البته در مدیریت شرکتی بود که با آن قرارداد داشت، شهرت او را روزبهروز بیشتر کرد تا روزی که این پسر جوان در کمال ناباوری به صحنه کنسرت برج میلاد رسید. این مقدمه درباره اینستاگرام و ریحانه پارسا و مهراد جم با تقبیحهای همیشگی اینستاگرام نبود، بلکه به یکی از علتهای اصلی مهاجرتهای اینچنینی ربط دارد.
این روزها نه فقط در ایران که در بسیاری از کشورها سایتهای شرطبندی با سرعتی عجیب و با شبکهبندیهایی قارچگونه در حال رشد هستند. اگر نگاهی به تابلوهای تبلیغاتی اطراف بازیهای فوتبال بیندازید، تبلیغات سایتهای مختلف شرطبندی را میبینید. سایتهای شرطبندی، اما نه فقط فوتبال و نه فقط رقابتهای ورزشی، که بسیاری از اشکال قمار را پوشش میدهند که پیش از این بهصورت حضوری و در کازینوها انجام میشد و حتی برای مسائل سیاسی مثل نتیجه انتخابات آمریکا هم ضریب تعیین میکنند و از این راه درآمدزایی دارند. دولتها هم بهدلیل گردش مالی عجیبوغریب این سایتها، خواست یا شاید هم توان مبارزه با این سایتها و جلوگیری از چرخش پول در این سایتها را ندارند. در کشور ما علاوه بر همه این موارد، یک نکته دیگر هم درباره سایتهای شرطبندی مهم است که شاید خیلی چیزها را درباره اتفاقات اخیر روشن کند.
ترکیه این روزها مأوا و پناهگاه آدمهایی شده است که یا با ابتذال اینستاگرامی معروف شدهاند، یا هم بازیگر و خواننده و فوتبالیستهای بریده داخلی هستند که اینستاگرامی درستوحسابی دارند و از ایران خارج شدهاند و از راه تبلیغ سایتهای شرطبندی پول درمیآورند. بین این آدمها روابط حسنه و گاهی پر از تنش وجود دارد و نمایشهای تقلبی و قهر و آشتیهای مبتذل آنان، نتیجهای جز بالا رفتن فالوئر این شاخهای اینستاگرام و بالا رفتن فالوئر آنان نتیجهای جز بالا رفتن بازدید تبلیغات و استقبال از سایتهای شرطبندی ندارد. مجموعه به هم پیوستهای که همه با مدیریت یک مجموعه مافیایی اداره میشود که چندماه پیش جزئیات کار و نحوه مدیریت آن برملا شد. گسترش این ماجرا و پول خوبی که سایتهای شرطبندی از سادگی جوانان ایرانی درمیآورند، کار را به جایی کشانده که مافیای سایتهای شرطبندی به جذب نیرو از داخل کشور رسیده است. افرادی که با سروصدا و جنجال زیاد از کشور خارج و وارد ترکیه میشوند و در عرض چند روز کلی فالوئر روی فالوئر میگذارند و بعد هم شروع میکنند به تبلیغ آنچه را که مافیای سایتهای قمار به آنان سپرده است. حالا شاید با وصل کردن همه آنچه خواندیم، به نتایجی رسیده باشید. شاید قصههای جذابی که دنبالشان میکنیم، در یک کلانروایت دیگر تعریف شوند؛ کلانروایت بختآزمایی جوانان و باخت مدام!