سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ کاشان، اصفهان، شیراز، تبریز، بیرجند و خراسان از گذشته تاکنون مهمترین و فعالترین شهرهایی بودهاند که تار و پودشان با قالی و فرش گره خورده است، آنقدر که مردمان فرسنگها دورتر از کشورمان میدانند ایران مهد فرش دنیاست. همیشه در قصه، روایت و تصویر، زنان را بیش از مردان پای دار قالی دیدهایم.
اعلام آمار فعالیت هشتاددرصدی زنان در صنعت فرش از سوی سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس، نیز مهر تأییدی بر این باور است. اینکه هنوز هم در صنعت فرش، حرف از این میشود که باید در این حوزه برای بانوان حق مالکیت قائل شد یعنی بانوان قالیباف راه سختی در پیش دارند تا دسترنج خود را با نام و نشان خود به بازار بدهند و باید به زنانی که با وجود سختیهای این صنعت، قالیبافی را از پستوی خانه به تولید و صادرات میرسانند، دستمریزاد گفت.
کودکی نسرین هم میان دار قالی و تار و پودهایی که مادر به هم گره میزد تا چرخ زندگی لنگ نماند میگذشت. به قول خودش، تا دست چپ و راست خود را تشخیص داد، قالیباف شده بود به گونهای که از یازدهسالگی استادکار کامل بود. نسرین و ۵ خواهر و برادرش در خانوادهای بزرگ شدند که پدر و مادر کارگر بودند، اما بچههایی تحصیلکرده تربیت کردند.
نسرین هم مهندسی شیمی خواند، اما پشتمیزنشینی باب دلش نبود. دلش میخواست مستقل باشد و روی پای خودش بایستد. همین شد که علاقه به حرفه مادری را علیرغم مخالفتهای خانواده دنبال کرد و امروز کارآفرین نمونه روستا در خراسان رضوی و راهبر شغلی کمیته امداد امام خمینی (ره) شده است.
نسرین رضابیگی، متولد سال ۶۷، پدرش اهل رفسنجان و مادرش نیشابوری است. شاید سن و سالش برای اینکه کارآفرین باشد کم باشد، اما حالا شمار زنانی که به آنها قالیبافی آموخته و کمک کرده است روی پای خودشان بایستند از دستش در رفته است. با نسرین درشرکت تعاونی روستایی دهرود گفتگو میکنیم. بشاش و پر انرژیتر از تصوری است که از قالیبافان در ذهن داریم با اینکه سختیهای زیادی در زندگی و کار تحمل کرده است. کارگاه نسبتا بزرگی دارند که یک گوشه آن پر از نخهای رنگارنگ آویزان شده است، همانهایی که قرار است به قالی روح زندگی بدمند.
دارهای بزرگ قالی کنار و روبهروی هم قد علم کردهاند و صدای دفه زدن قالیبافان سکوت کارگاه را میخراشد. نسرین برای پیدا کردن مسیری که حالا در آن قرار دارد به رشتههای دیگری هم ناخنک زد، اما قلاب علاقهاش به آنها گیر نکرد و در نهایت، تصمیم گرفت در بازاری که از فرشهای ماشینی بیروح پر شده است، فرشهای دستباف را احیا کند. «مدتی مدیرفروش یک شرکت بدلیجات بودم.
در تبریز که دانشجو بودم، تدریس خصوصی میکردم و خرج خودم را درمیآوردم. بعد از آن به مشهد برگشتم و درسم را برای لیسانس در دانشگاه آزاد قوچان ادامه دادم. آن موقع صبحها دانشگاه میرفتم و شبها در بخش کنترل کیفی یک شرکت صنایع غذایی کار میکردم. یک مدت طراحی لباس هم میکردم و سال ۹۰ به کار داروسازی مشغول شدم، اما باز هم دوست داشتم کاری مستقل داشته باشم. همان سال یکی از همکاران که البته اکنون همسرم است به من پیشنهاد داد که بازار کار تابلوفرش خوب است و میتوانم وارد این کار شوم. همین شد که عطای داروسازی را به لغایش بخشیدم.»
بدون حمایت خانواده کار را شروع کردم
آخرین حقوق نسرین در داروسازی ۲۰۰ هزار تومان بود که بعد از اینکه تصمیمش را گرفت، ۱۷۰ هزار تومان آن را برای کار گذاشت. «با همان پول ۴ دستگاه برای بافت تابلوفرش خریدم و در یک فضایی ۱۰ متری کار را شروع کردیم. از ۶ صبح تا ۱۲ شب کلاسهای آموزشی رایگان برای بانوان میگذاشتم. ۶ ماه سفارشها را انجام میدادیم و تنها ۶۰۰ هزار تومان درآمد داشتیم، اما همان را ادامه دادیم. شروع کار برایم سخت بود. به قالیبافی علاقه داشتم، اما سرمایه چندانی نداشتم.
از طرف دیگر، خانوادهام مخالف بودند و توقع داشتند بعد از چند سال درسخواندن، در ادارهای استخدام شوم، اما من میخواستم مستقل باشم. بدون حمایت خانواده این کار را شروع کردم. حتی بعد از شروع کار هم میگفتند این کار بزرگترین اشتباه زندگیام است. ۲ سال دائم در گوشم میخواندند که این شغل را ادامه ندهم، اما مصممتر میشدم تا اینکه سال ۹۳ توانستم در روستای فارمد (انتهای جاده سیمان) یک کارگاه بزنم.»
پیادهرویهای طولانی از سر بیپولی
به قول خودش، خیلیها در این سالها به او گفتهاند ظاهرش شبیه بافندههای فرش نیست، زیرا اغلب قالیبافها قوز و کمردرد و گردندرد دارند. نسرین در جواب همه اینها میگوید: با اینکه از کودکی قالیبافی میکردم، شاید دلیل اینکه دچار این مشکلات نشدم، پیادهرویهای طولانی به دلیل بیپولی بود. باید صرفهجویی میکردم، چون درآمدی نداشتم.
برای نمونه، یک بار برای گرفتن یک جواز، از خیام تا میدان شهدا پیاده رفتم به این دلیل که فقط به اندازه یک بلیت اتوبوس پول داشتم که از میدان شهدا به خانهمان بروم یا به یاد دارم عید غدیر بود و به این دلیل که سید هستیم، پدر و مادر عیدی تهیه میکردند تا به مهمانها بدهیم. من پول برای کرایه تاکسی نداشتم که بتوانم قالی را تحویل بدهم و دور از چشم بقیه، از سکههای دویست تومانی عیدی برداشتم و رفتم.
درآمد قالیبافی برکت داشت
نسرین سختیهای زیادی را در شروع این کار پشت سر گذاشته است که حالا برایش خاطره شدهاند. «پدرم بر اثر یک تصادف، تقریبا ازکارافتاده شد. میشود گفت مادرم سرپرست خانوار بود و با پول قالیبافی ما را بزرگ کرد. زمانی که وارد بازار کار شدم، با اینکه درآمدی آنچنانی نداشتم، از برکت کارم کمکخرج خانواده شدم. برای نمونه، خواهر و برادرم برای شهریه دانشگاه از من کمک میخواستند.» نسرین همه تمرکزش را روی کاری گذاشته بود که دیگران در آن حتی کورسویی از موفقیت هم نمیدیدند. روزگار سختی را میگذراند. به قول خودش، چندین سال هیچ خرجی برای خودش نمیکرد و هرچه درآمد داشت به کار تزریق میکرد. «نه وامی گرفته بودم و نه حمایتی از من میشد.
خیلی از اوقات با مشکل روبهرو میشدم. یعنی کارها خسارت برمیداشت یا اینکه بافنده تعهد کاری نداشت. برای اینکه بافندهها دلسرد نشوند، همیشه خسارت کارها را از جیبم پرداخت میکردم به این دلیل که پابهپای مادرم قالیبافی کرده بودم و به چشمم دیده بودم تا چه اندازه از قالیبافان سوءاستفاده میشود، زیرا هیچ مزایایی نداشتند و با دستمزدهای کم مجبور بودند کار کنند. همین مسئله باعث میشد خیلیها این کار را رها کنند. اینطور بگویم که از سال ۹۳ تا ۹۶ هیچ سودی در این کار نداشتیم.
آن زمان تصمیم گرفتم کار تابلوفرش را کنار بگذارم و وارد قالیبافی شوم. مادرم دیگر تقریبا پذیرفته بود قالیبافی شغل من است و به عنوان استادکار کنارم بود. پیشنهاد داد در روستای دیگری هم این کار را راه بیندازم. از اداره صنعت و معدن جواز گرفتم و بعد از روستای فارمد، در روستای دهرود مشغول به این کار شدیم. در این روستا هم دوباره همان آموزش رایگان را به راه انداختم. با این کار آشنا شده بودم و سفارش میگرفتم.»
نسرین فقط به کاری که انجام میداد فکر نمیکرد بلکه به دنبال توسعه و گسترش کار بود. به همین دلیل، به فکر راهاندازی یک تعاونی افتاد تا ضمن معافیت از مالیات، بتواند برای قالیبافانی که در مجموعهاش کار میکردند حمایت دریافت کند. بالأخره در سال ۹۸ بعد از پیگیریهای مداوم توانست شرکتش را به تعاونی تبدیل کند و این موضوع روزنهای به اتفاقات خوب از جمله آشنایی با مجمع خیران کارآفرین بود.
کار با این مجمع از این نظر خوب است که در مواقع لزوم و تنگنا، کمکهایمالی نیکوکاران راهگشاست و از طرف دیگر، اگر خانمی به هر دلیلی نتواند قالیباف شود یا به این کار علاقه نداشته باشد، به مجموعه دیگری برای کار معرفی میشود. او از کارهای جدید هم استقبال میکند و به قول معروف، تنها دنبالهرو بقیه نیست. «بعد از سفرهایی که داشتم و مشورتهایی که از همکاران این رشته در شهرهای دیگر گرفتم، دار قالی بیستوچهارمتری را راه انداختیم. در بین بانوانی که در حوزه کارگاهی در مشهد مشغول قالیبافی هستند، کسی نیست که دستگاه بیستوچهارمتری سرهمی کار کند، چون قلقهای خاص خودش را دارد.»
مخالفان گذشته و حامیان امروز
کمکم خانواده که روزی با شروع این کار مخالف بودند، با او همکار شدند. پدر نظارت فیزیکی بر مجموعه را برعهده میگیرد. مادر به عنوان استادکار همکار میشود و برادر کارهای تأسیساتی مجموعه را انجام میدهد. همه به او به عنوان مدیر شرکت و کارآفرین افتخار میکنند و از سال ۹۶ به بعد، بخت با او یار میشود و دیگر لنگ سفارش نیست. «هر خانمی که برای آموزش میآید، برایم مهم است که اهل کار باشد. اگر تنها برای سرگرمی آمده باشد، او را به جای دیگری معرفی میکنم. اما خانمهایی را که بخواهند از این کار درآمد داشته باشند، بعد از آموزش، کنار استادکار مینشانم و در ماه سوم کامل مستقل میشوند.
این خانمها در مجموعه ما کار میکنند و باید مطمئن باشم که ماهانه حقوق قابل قبولی دارند. البته خیلیهایشان بعد از مدتی میخواهند این کار را به طور مستقل در روستای خودشان انجام بدهند. بعضی از خانمها هم از سوی کمیته امداد به ما معرفی میشوند تا با این کار بتوانند برای خود درآمد داشته باشند. بعد از اینکه کار در روستای دهرود پیش رفت، در روستاهای سیج، کلاتهعربها، کارده و ایدلیک نیز آموزش قالیبافی و تولید آن را شروع کردیم. هریک از کارگاهها در این روستاها سرپرست دارند و خودم هفتهدرمیان به این روستاها میروم و به خانمها آموزش میدهم. حالا از فرش یکدریکونیم تا فرش بیستوچهارمتری میبافیم و گلیمفرش، تابلوفرش، چهرهبافی، فرش دورو و گبهبافی را آموزش میدهیم.»
به مرز ورشکستگی رسیدم
نسرین هم مانند هر کارآفرین دیگری مشکلاتی سر راه داشته و بارها شده است که در مسیرش کم بیاورد. «سال ۹۶ به مرز ورشکستگی رسیدم به این دلیل که خسارت کارهایمان به دلیل بافندههایی که در خانه کار میکردند زیاد شده بود، اما طبق روال سابق، خسارتها را که حدود ۱۳ میلیون تومان بود خودم پرداخت کردم. همان سال حدود ۲۰ میلیون تومان فرش تولید کردیم که پولش را ندادند. همه اینها باعث شد زیر بار بدهی بروم. برای بدهیها قرض میگرفتم و خودم هم پابهپای بچهها کار میکردم تا زودتر سفارشها را آماده کنیم و پولی دستمان را بگیرد. کمکم کارها روی روال افتاد.
تاکنون پیش آمده است که مانند سال ۹۶، خسته شوم و کم بیاورم، اما سالهاست دیگر تنها علاقه و انرژی خودم در قالیبافی من را سرپا نگه نداشته است و انرژی و مسئولیتپذیریای که خانمها در این کار نشان میدهند من را به ادامه این کار تشویق میکند. حتی به واسطه یکی از دوستانم در زمینه کار قالیبافی میتوانستم به اوکراین بروم و با شرایط خوبی با یک شرکت کار کنم. چند موقعیت کاری خوب دیگر هم داشتم، اما هم به دلیل پایبندی به خانواده و هم به دلیل امید و تلاش خانمهایی که قالیبافی یاد گرفته و از نظر مالی مستقل شدهاند، حاضر نشدم این کار را رها کنم.»
نبود سرمایه و فروش محدود فرشها
هماکنون مجموعهشان مشکلی در حوزه سفارش کار ندارد. برای نمونه، تنها در شهریور سال جاری ۱۲۰ مترمربع سفارش گرفتهاند. حتی با آستان قدس نیز برای بافت فرشها و صادرات تعامل دارند. واسطهها را حذف کردهاند و مستقیم با بازرگانان ارتباط دارند. با وجود این، نسرین قبول دارد که در حوزه فروش هنوز جای کار دارد. به گفته او، ایراد کار به نبود سرمایه برمیگردد که فروش آنها به سفارشات دریافتی محدود است و نمیتوانند فرشهایی را تولید کنند و برای خود نگه دارند.
«اینکه بر اساس سفارشها فرش میبافیم، از یک باب خوب است. آن هم این است که فرش روی دستمان نمیماند. از طرف دیگر، خوب نیست به این دلیل که برخی مشتریان دوست دارند به اینجا بیایند، فرشها را ورق بزنند و انتخاب کنند، اما هنوز نتوانستهایم فرشهایی را تولید کنیم و نگه داریم تا در فصل موردنظر مانند بهار و تابستان بفروشیم. مشتریهایمان مشخصاند. البته به غیر از آن هم در شبکههای اجتماعی برای معرفی محصولات گروههایی داریم و برخی از آن طریق به ما سفارش میدهند. سال گذشته ۳۰۰ متر مربع فرش تولید کردیم و در سال جاری با وجود کرونا تاکنون ۱۳۰ متر مربع تولید کردهایم.»
میخواهم نمایشگاه فرش داشته باشم
مشکل دیگر این است که او هنوز نتوانسته است برند خود را در این کار به ثبت برساند. «اکنون با تاجرانی کار میکنیم که فرشهای ما را به قطر، عراق و ترکیه میفرستند. در داخل کشور هم با تهران، تبریز و مشهد کار میکنیم. قدم بعدی ثبت برند و فعالتر بودن در حوزه تبلیغات و فروش است. میخواهم در همین مکانی که در اختیار داریم نمایشگاه فرش داشته باشیم، اما فعلا به دلیل نبود سرمایه، نتوانستهایم این کار را عملی کنیم.»
کوچ از سنتی به کلاسیک به دلیل نبود سرمایه
او در نظر دارد سال آینده روستاهای بیشتری را به چرخه آموزش و تولید فرش نزدیک کند. یکی از هدفهایش بازگشت مردم در روستاها به حرفه قالیبافی است، زیرا چرخه تولید فرش یک صنعت قدیمی و برای کشور سودآور است. «میخواهیم تمرکزمان را روی بافت فرشهای درشت با سبک کلاسیک و مدرن بگذاریم، زیرا در این صورت، هزینههای تولید کاهش مییابد و تعداد فرشها افزایش پیدا میکند. تاکنون طرحهایمان سنتی بوده است، اما با توجه به اینکه سرمایه چندانی نداریم، نمیشود اینطور پیش رفت مگر اینکه حمایت شویم.
در طول این سالها، حمایت چندانی دریافت نکردهام. سال ۹۷، کمیته امداد وامی بیستمیلیونتومانی به من داد که آن موقع ۳۵ نیروی کار داشتم. بعد از آن هم سازمان صنعت و معدن یک وام هفتادمیلیونی به من داد که تمام و کمال در کار گذاشتم. از همان ابتدا که شروع کردم تا به حال فقط میخواستم چرخه قالیبافی از کار نیفتد و چه پرقدرت چه آهسته ادامه دادم. حالا بعد از حدود ۱۰ سال تلاش و همت در این کار، راضی هستم.»