ماجرای خوانندگی سفیر کره جنوبی در ایران مهران مدیری به دیدار اکبر زنجان‌پور رفت (۱۵ آبان ۱۴۰۳) ساخت بزرگ‌ترین استودیوی تولید مجازی آسیا در ایران سید محمدرضا طاهری، شاگرد استاد شهریار، درگذشت (۱۵ آبان ۱۴۰۳) + علت بازگشت «سیدبشیر حسینی» به تلویزیون با «داستان شد» جایزه ادبی گنکور به «کمال داوود» نویسنده فرانسوی ـ الجزایری رسید تصاویر نعیمه نظام‌دوست در سریال «لالایی» در باب اهمیت شناسنامه هویتی خراسان رضوی صحبت‌های مدیر شبکه نسیم درباره بازدید میلیونی «بگو بخند» پخش فصل جدید «پانتولیگ» با اجرای محمدرضا گلزار اعلام زمان خاک‌سپاری «محمدحسین عطارچیان»، خوش‌نویس پیشکسوت بازیگران «گلادیاتور ۲» در ژاپن پژمان بازغی با «ترانه‌ای عاشقانه برایم بخوان» در موزه سینما دلیل خداحافظی جشنواره برلین از رسانه اجتماعی ایکس چیست؟ سرپرست معاونت فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی: نفوذ فرهنگ بیگانه با ارتقای آگاهی‌های عمومی و ترویج اخلاق ایرانی‌اسلامی تدبیر می‌شود نبرد یک «سیاه‌ماهی» در دل میراثی کهن | درباره فیلم کوتاه مشهدی که به سومین جشنواره میراث فرهنگی شیراز راه یافته است
سرخط خبرها

نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | گردآفرید و رزم با سهراب

  • کد خبر: ۴۹۸۶۹
  • ۲۶ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۶
نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | گردآفرید و رزم با سهراب
رستم را فرزندی بود سهراب‌نام که نزد مادرش، تهمینه، بزرگ شده بود و هیچ نشانی از پدر نداشت. روزی از مادر جویای پدر شد و بعد از آنکه از پهلوانی پدر آگاه شد، به قصد پیدا کردن او و تلاش برای به پادشاهی رساندن پدر، عازم ایران شد. به خاک ایران که پای نهاد، هر آبادی‌ای را پشت سر گذاشت تا به دژ سپید رسید.
نفیسه زمانی | شهرآرانیوز - 

دژی بود کش خواندنی سپید
بدان دژ بد ایرانیان را امید

دختری در دژ زندگی می‌کرد که پدرش را گُژدهم نام بود و به دلاوری دخترش می‌بالید.

کجا نام او بود گُردآفرید/ زمانه ز مادر چنین ناورید

نگهبان دژ هُجیر نام داشت، چون چشمش به سهراب افتاد مانع از ورود او شد و فرجام نبردی تن‌به‌تن میان آن ۲ شد. سهراب بر هجیر چیره شد و خواست سر از تن دشمنش جدا کند که هجیر امان خواست و سهراب او را بخشید و به اسارت گرفت. چون خبر اسارت هجیر در دژ پیچید، گردآفرید از کار هجیر ننگش آمد و از دژ پایین آمد و گیسو پنهان کرد و، چون شیری آماده نبرد شد.
 
 
نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | شیرین و وفاداری به همسر
 

سهراب، چون حریف را بدید، او نیز آماده جنگ شد. گردآفرید که در تیراندازی هنرمند بود، شروع به تیرانداختن سوی سهراب کرد. سهراب را حس حقارت و ننگ فراگرفت و سپر بر سر نهاد و با نیزه بر کمربند گردآفرید زد و زره بر تن او پاره شد. گردآفرید نیز نیزه سهراب را شکست. چون حریف را زورمند دید، پشت به میدان کرد و سوی دژ راهی شد. سهراب هم سوار بر اسب به دنبال او رفت. سهراب به گرآفرید نزدیک شد و نیزه را چنان سمت او هدف گرفت که کلاه‌خود از سرش افتاد.

رها شد ز بند زره موی او/ درفشان چو خورشید شد روی او
راز گردآفرید برملا، و دختر بودن حریف بر سهراب هویدا شد.

شگفت آمدش گفت از ایران سپاه
چنین دختر آید به آوردگاه
 

سهراب محو زیبایی گردآفرید شده بود و از او خواست دور شود، زیرا نمی‌خواست با او بجنگد. گردآفرید دانست که نتواند از دست وی رهایی یابد جز با درایت و چاره‌اندیشی. به‌ناچار گردآفرید لب به سخن گشود: ۲ لشکر نظاره‌گر نبرد ما بودند و چشمشان به ماست و حال که روی و موی من گشاده‌است، حرف و گفتگو بسیار خواهد بود. بهتر است خرد خویش را به کار بندیم. حال ۲ لشکر از آن تو است، اما بگذار این آشتی در نهان باشد و من از میان ۲ سپاه به دژ بازگردم که تو، خود، صاحب دژ هستی. گردآفرید این‌چنین دل سهراب را نرم کرد که او گمان به سازش برد. چون گردآفرید به داخل دژ رفت، در دژ را بستند. آنگاه او به بالاترین نقطه دیوار دژ رفت. رو به سهراب، بلند گفت: چرا بیهوده اینجا ایستاده‌ای؟ برو. سهراب از شنیدن سخن او غمگین شد و پاسخ داد: مرا توان شکست دژ و به دست آوردن ستمگری، چون تو هست. گردآفرید با خنده به سهراب گفت: بیهوده دل خود را امیدوار نکن که مرا سازشی با تو نیست. سپس سهراب از دژ دور شد.
 
 
 
نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | شیرین و وفاداری به همسر
 
 
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->