لیلا کوچکزاده | شهرآرانیوز - شاهکلیدِ فعالیتهای انقلاب در مشهد با نام مسجد کرامت گره خورده است. مسجدی که به دلیل پیشنمازی و روشنگری آیتا... خامنهای در دهه ۵۰ در آن، به نام ایشان هم معروف است. محال است قدیمیهای مشهد، درباره تظاهرات انقلابی در چهارراه شهدا و بالاخیابان سخن بگویند و نام این مسجد را که در همین حوالی واقع شده، نبرند؛ از دوستی بین متدینان روشنفکر مشهدی و فعالیتهای اجتماعی آنان در مسجد چیزی نگویند و رحمتی به روح مرحوم حاج سید محمود کرامت، واقف این مسجد نفرستند.
کتاب «مسجد رهبر» (تاریخ شفاهی مسجد کرامت) که بهتازگی از سوی نشر راهیار، منتشر شده، روایتگر سوابق و فعالیتهای بانیان مسجد کرامت و بهویژه رهبر انقلاب به عنوان پیشنماز آن است. این کتاب در ۵۴۴ صفحه به نویسندگی مرتضی انصاریزاده و پژوهشگری حسن سلطانی، سیدمحمد امیر احمدی طباطبایی و احمد عسگری در گفتگو با بیش از ۱۰۰ تن تهیه شده است و از اسناد مکتوب و شنیداری آستان قدس رضوی و مرکز اسناد انقلاب اسلامی در تهیه روایتها بهره برده است.
در ادامه گفتوگوی ما با احمد عسگری، کارشناس ارشد رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی و از پژوهشگران «مسجد رهبر»، درباره این کتاب پیش روی شماست.
مسیر رشد انقلاب در مشهد از مسجد کرامت
کتاب «مسجد رهبر»، نه تنها بیانگر نقش آیتا... خامنهای در شکلگیری آموزههای انقلابی در مشهد و از طریق پایگاه مسجد کرامت است بلکه به نقش رهبری مسجدی با فعالیتهای اجتماعی میپردازد که به نوعی، مسیر رشد انقلاب را در مشهد، چند دهه پیش از انقلاب اسلامی روشن میکند. پژوهشگر کتاب «مسجد رهبر»، به این موضوع اشاره میکند و درباره سیر تاریخی کتاب میگوید: روایت کتاب از دهه ۱۳۲۰ و پایان حکومت پهلوی اول شروع میشود و روایتگر یک دهه فعالیت تشکیلات اسلامیمردمی همچون انجمن پیروان قرآن مرحوم حاجی عابدزاده و همچنین فعالیتهای مرحوم حاج عبدالرضا غنیان و حاج حیدر رحیمپور ازغدی در کانون نشر حقایق اسلامی است.
گرچه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ و بعدتر شهادت شهید نواب صفوی، خیلی از متدینان، سرخورده از اوضاع سیاسی، تصمیم میگیرند به فعالیتهای اجتماعی بپردازند. آنها معتقدند «مبارزه شکست دارد، اما پایان قصه نیست». همینجاست که حاج آقای غنیان، از نزدیکترین افراد به مرحوم عابدزاده، به دنبال خیرانی با علقه دینی است و در دهه ۴۰ با حاج سید محمود کرامت ارتباط میگیرد.
به گفته عسگری مرحوم حاجی کرامت، بازاری لوطیمنشی رسته از قید مال و منال دنیاست که سالها در منزلش، مراسم مذهبی و به ویژه دعای ندبه برگزار میشود و بعد از این آشنایی، خانه او پاتوق و پایگاه روشنفکران متدین مشهدی میشود و معروف به «بنای کرامت». آن مرحوم، تصمیم میگیرد بنای کرامت را وقف مسجد کند و در مهر سال ۱۳۵۲، آیتا... خامنهای امام جماعت این مسجد را به عهده میگیرد. البته امامت ایشان چند ماه و تا اسفند بیشتر ادامه نمییابد و ساواک ایشان را دستگیر و بعد هم تبعید میکند. اما دوباره در سال ۱۳۵۷ و پس از بازگشت از تبعید، پیشنماز مسجد کرامت میشوند و به ایراد جلسات تفسیر اجتماعی و سیاسی از قرآن و حدیث و تحلیل سیره معصومین (ع) میپردازند.
این پژوهشگر اشاره میکند که پایان کتاب، با پیروزی انقلاب اسلامی رقم میخورد و شیوه تنظیم کتاب بر اساس همین سیر تاریخی است. او همچنین مطرح میکند: کتاب در چهارفصل تهیه شده است و نویسنده به عنوان دانای کل، قصه را شروع میکند و به تناسب هر موضوع، روایت مصاحبهشوندگان با فونتی متفاوت میآید. نام و فامیل راوی هم در پاورقی یا خود متن گنجانده شده است. در این بین، سعی شده عین صحبتهای راویان عنوان و استنادهای تاریخی حفظ شود. او این را هم یادآوری میکند که در کتابهای تاریخ شفاهی بعد از انتشار، راویان جدیدی کتاب را میبینند که ممکن است از همان موضوع خاطره داشته باشند و حتی ممکن است روایتها را به چالش بکشند که این تغییرات، در چاپهای بعدی اعمال خواهد شد.
گفتگو با قدیمیهای مشهد
کتاب چند راوی اصلی دارد که بیشتر این افراد، قدیمیهای شهر مشهد و فعالان سیاسی، اجتماعی و مذهبی دوران انقلاب بودهاند که با بخشی از آنها که در قید حیات بوده، وارد مصاحبه شده و در بخشی نیز، از مصاحبهها و اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی بهره بردهاند. عسگری با بیان این موضوع میگوید: ما از صحبتهای مرحوم غنیان و سررشتهدار که مرکز اسناد انقلاب اسلامی در دهه ۶۰ با آنها گفتگو کرده بودند، بهره بردهایم.
همچنین پای صحبتهای حاج آقای علیزاده که در دهه ۴۰ در مشهد کتابفروشی داشتهاند، نشستهایم. با حاج حیدر رحیمپور ازغدی خودمان گفتگو کردهایم. حاج احمد اکبرزاده (مداح و نویسنده انقلابی) و دیگرانی همچون حاج احمد امیدفر (رئیس صنف چلوکبابیهای مشهد)، رضا توکلی توتونچی (خواربار فروش مشهدی) و حاجیه خانم کبری ثابتی و سید اقدس حسینیان (زنان خانهدار و انقلابی مشهدی) هم گفتگو کردهایم. تیم پژوهشگر کتاب «مسجد رهبر»، روایتهای رهبری را هم از سخنرانیهای ایشان یا کتابهای مختلفشان، برداشت کرده و در کتاب گرد آوردهاند.
تنها ره رهایی راه امام خمینی (ره)
عسگری در ادامه به بیان یکی از روایتهای شنیده نشده راویان کتاب درباره روشنگریهای رهبری در مسجد کرامت میپردازد. روایتی از آبان ۱۳۵۷ و زمانی که دانشجوی مشهدی از سوی رژیم پهلوی کشته میشود. او نقل میکند: دانشجویان عصبانی، تحتتأثیر منافقان به صورت مسلحانه به سمت حرم راهپیمایی میکنند و شعار میدهند: «تنها ره رهایی جنگ مسلحانه است».
حضرت آقا در منبر خود با توجه به این راهپیمایی و شعارشان، میگویند وقتی ما رهبر داریم، باید براساس دیدگاه ایشان مبارزه را ادامه بدهیم و نباید احساساتی شویم. رژیم کار اشتباهی انجام داده، اما تصمیمگیری با رهبر انقلاب است و باید اینگونه شعار داد: «تنها ره رهایی، راه امام خمینی است.» مردم هم در خیابان همین شعار را اعلام میکنند و فضا و جو بهطورکل تغییر میکند.
نهضت تجربهنگاری مساجد
در مقدمه کتاب «مسجد رهبری» در توضیح نسبت مسجد و انقلاب اسلامی آمده است که مسجد در انقلاب ایران هم رسانه است، هم مرکز تربیت نیرو، هم نهاد سازماندهنده اجتماعی. هم محل اخذ رأی در انتخابات و هم پاتوق اعزام به جبهه جنگ. پژوهشگر این کتاب، با اشاره به همین موضوع، مطالعات صورت گرفته درباره نهاد مسجد در ایران و به ویژه در دوران انقلاب اسلامی را بسیار کمتر از آن چیزی که ضرورت و ظرفیت داشته، میداند و میگوید: در مشهد یک هزار و ۲۰۰ مسجد داریم که هنوز کاری برای جمعآوری خاطرات شفاهی آنها انجام نشده است. خاطراتی که اگر ثبت و ضبط نشوند از تاریخ هم حذف میشوند. چنانکه تاکنون پژوهشی قوی حتی درباره مسجدی متعلق به فعالیتهای رهبری نداشتهایم.
به گفته عسگری پژوهش «مسجد رهبر» با حمایت دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و با نگاه مسجدنگاری انجام شده است و به دنبال این است که با آموزش جوانان مسجدی در زمینه جمعآوری تاریخ شفاهی مساجد، نهضت تجربهنگاری مساجد به راه بیندازد. فعالیتی که البته به تازگی شروع شده است.
روایتی از رهبری، از متن کتاب «مسجد رهبر»
«آن روز مسجد کرامت، بزرگترین مسجد شبستانی مشهد بود. یعنی توی مساجد مشهد، مسجدی بزرگتر از مسجد کرامت نبود. آن چنان جمعیت پر میشد توی این مسجد که جای یک نفر آدم هم واقعاً نبود. بعد از نماز مغرب شروع میکردم به درس. سخنرانی نبود. درس بود. حالا میگویم چه کار میکردیم. آن قدر جمعیت زیاد میشد که قبل از آنی که من شروع بکنم - وسط نماز درِ مسجد را میبستند که دیگر نمیشد کسی وارد بشود. جمعیت متراکمی جمع میشد برای اینکه درس را گوش کنند، حالا درس چی بود؟
بنده آنجا هم حدیث، هم اعتقادات و هم نهجالبلاغه تدریس میکردم؛ با تخته سیاه. خود شیوه کار هم برای مردم جذاب بود. حالا یک عده البته میآمدند تماشا کنند از این چند هزار آدم مثلاً. اما یقیناً درصدی هم میآمدند واقعاً یاد بگیرند و آموزش ببینند و یادداشت میکردند. توجه کردید؟ من امتحان کردم دیدم که شیوه درسگفتن اگر چنانچه با ابتکار، با نوعآوری، با انگیزش، با بیان خوب و مهمتر از همه، با «محتوا» همراه باشد، توی آن یک چیزی باشد، همینجور لفاظی نباشد، جاذبه پیدا خواهد کرد.»