سید محمد عطائی | شهرآرانیوز؛ شاید میلهای کورههای آجرپزی قدیمی مشهد توجه شما را هم جلبکرده باشد.
ستونهای بلندو عظیمی که یادگار دوران نه چندان دور هستند، ولی بیشتر ما اطلاعی از آنها نداریم. میل کوره آجرپزی حاشیه بزرگراه بابانظر و انتهای مفتح ۴۵ رفتم که با ۶۳ متر ارتفاع بین میلهای مشهد بلندترین است.
در حین جستوجو مطلع شدم یکی از بنّاهای آن در آستانه نود سالگی است. امیدوارم هزار و صد سال زندگی کند، اما وظیفه ماست که پای صحبت این تاریخ زنده بنشینیم و حرفهایش را به گوش شما برسانیم.
میرزا رجب قاسمی همان پیرمرد ۸۹ ساله است که میگوید صاحب این کوره آن را کارخانه چاپ اسکناس میدانسته، چراکه این کوره در دوران فعالیت خود روزی ۵۰ هزار آجر تولید میکرده و الحق که سهم زیادی در ساختن مشهد امروزی دارد. مشهد در آن دوران رو به پیشرفت بود و خاک این منطقه از سوی ۵ کوره، بدل به خشت خشت ساختمانهای قدکشیده شهرمان شدهاست.
حالا یادگاری که از آن سالها باقی مانده است، چند عدد میل آجرپزی و گودالهای ناشی از خاکبرداری است که مشکلات بسیاری دارند و هیچ چیز جای خالی خاک آن را پر نمیکند.
اصل این میلها مال شوروی است
میرزا رجب قاسمی متولد ۱۳۱۰ است. به خانهاش در محله حسینآباد آمدهام و بنده خدا در رختخوابش نیمخیز میشود تا با ما حرف بزند. هوش و حواسش بهجاست، اما درک حرفهایش برای ما کم سن و سالها سخت است. از همه چیز مثل همان زمان صحبت میکند و اسامی افراد و مکانهایی را میگوید که دیگر هیچکدام وجود ندارند. گوشهایش سنگین است و پسرش محمد قاسمی حرفهای ما را با صدای بلند و به بیان خاص خودش، به او میرساند.
از میل آجرپزی میپرسیم، میگوید: «اوستا رضایی بود که به او اوستا رضا اصفهانی میگفتند. او ۱۲ سال رفته بود شوروی و کارگری کرده بود تا ساخت این میلها را یاد گرفته بود. اصل این میلها و کورههای پایینش مال شوروی است. همه میلهای مشهد را او درست میکرد و واقعا کار بلد بود. اوستا مهدی شاگرد اوستا رضا بود و یک بار خواسته بود تنهایی میل درست کند. چند سانت کم کرده بود و چند متر بالاتر میل جمع شد و مجبور شدند خراب کنند و دوباره بسازند.»
اصلاح انحراف میل آجری با چوب و روغن
بعد بدون مقدمه خاطرهای یادش میآید و میگوید: «(اوستا رضا) صبح آمد و گفت «بچهها، میفهمید میل کج شده یا نه؟ همه گفتند نه، گفت «صبح مصالح نگیرید (آماده نکنید)، رو کرد به رجب اوغون (افغانی) که سر عمله (سرکارگر) بود.» گفت «دایی رجب، صبح یک نجار و فلان قدر چوب «گِرِز» و مقداری روغن «مندو» بیار تا ببینیم چکار میتوانیم بکنیم.»
میرزا رجب تعریف میکند که ته شفته، میل سنگ سفید مرمری بوده و روی آن به فاصله چند وجب از هم بدنه میل را سوراخ میکنند و چوبهای روغن خورده را در آنها فرو میکنند. به چوبهای یک سمت ضربه میزنند و به تکنیکی که حتی قابل بیان نیست، موفق میشوند ۷۵ سانتی متر انحراف میل به آن عظمت را اصلاح کنند و دوباره کاملا راست شود، سپس مشغول ادامه ساخت آن میشوند. وقتی به خود کوره و میل مراجعه کردم هنوز آن چوبهای روغن خورده داخل پایه میل دیده میشدند. بنا هم بناهای قدیم.
صاحب کوره کِنِس راضی شد به کارگرها ناهار بدهد
میرزا رجب یکی یکی خاطرات را به یاد میآورد و زیاد درگیر زمانبندی آنها نیست، میگوید: «اوایل کار کوره مزد کارگر روزی دو تومن بود. صاحب کوره آدم کِنِسی بود و لقبش حاج احمد جهود بود، چون خسیس بود و پول جمع کن. حاج احمد به سر عمله (رجب اوغون) گفت «دایی رجب برای بنّاها آبگوشت درست کن.» رجب درست کرد و به صاحب کوره صورت داد (فاکتورداد). صاحب کوره گفت «اوه دایی روزی ۱۵ قران پول غذا میشه و ساخت کوره هم ۲ ماه طول میکشه، نمیخواد غذا درست کنی.»
صبح روز بعد اوستا رضا آمد و رجب اوغون گفت «ناهار نداریم.» اوستا رضا هم گفت «من از اینجا باید با دوچرخه پا بزنم برم خانهام در پل سراب (خیابان خاکی یا همان آخوند خراسانی) و برگردم، اشکال نداره، قرار بوده ۱۳ رج آجر بچینم که میشه ۱۱ رج.» روز بعد صاحب کوره گفت «دایی رجب آبگوشت درست کن که نروند و برگردند.» این را که تعریف کرد همه خندیدند، خودش، پسرش، حسن سلیمانی و من که نشسته بودیم.
میل، چاپخانه اسکناس بود
طبق صحبت میرزا رجب، صاحب میل، حاج احمد، پسر حاج محمد قراب بوده (معروف به حاج محمد ته خیابون) که در گذشته صاحب گودال خشتمالها در محل فعلی بوستان وحدت نیز بوده است. بین حاج احمد (صاحب کوره) و آقای امامی (صاحب زمین) قراری بوده که کوره را در زمینش دائر کنند و تا چهار متر برای ساخت آجر خاک برداری کنند و سپس دوباره زمین در اختیار مالک آن یعنی امامی قرار گیرد. میرزا رجب میگوید: «کمره میل بودیم (نیمه ساخت) که حاج احمد رو کرد به میرزابنویسش علی آقا و گفت «من رو چکار به میل آجرپزی، باید میرفتم عسگریه و کوره دستی میزدم.» علی آقا گفت «این چاپخانه اسکناسه، کوره دستی زحمت داره و چیزی تهش در نمیاد، روزی چند هزار بچین و چند هزار دربیار.»
میرزا رجب سپس خاطرات شکسته و بهم ریختهای میگوید که قابل بیان نیست و در آخر میگوید که در چیدن رجهای بالای کوره، خودش وردست اوستا بنا بوده است و از نسیم خنکی میگوید که از میل بالا میآمد و در حین کار لذتبخش بوده است.
الماسی بر بالای بلند میل
بعد از پایان ساخت کوره، میرزا رجب با همان دوری دو تومن در آنجا مشغول به کار میشود، میرزا رجب قبل از این مقنی بوده و در قنات و کاریز کار میکرده است. آب کم میشود و تغییر و تحول شهر هم باعث میشود دیگر مقنیگری رونق گذشته را نداشته باشد پس به ناچار در همان کورهها کارگری میکند. میرزا رجب خاطرات بسیاری از میرزای ناظر یا همان عبدا... رضوی (شه دوست)، اسدی، قریشی، حاج حسن خان نقل میکند که خود یک کتاب تاریخ است. از قناتها و کاریزها میگوید، از کوی دکترا، پل قره خان، سینما دیاموند، بیمارستان شاه رضا (امام رضا (ع)) و... در آخر هم چاه زیر بنای میل را میکند. از قرار معلوم قبل ساختن میل زمین را میکندند تا به آب برسند، یک سر سیم مسی قطوری را داخل آب میگذاشتند و آن سر سیم را بالای میل به صفحهای مسی و چدنی بزرگ متصل میکردند که الماسی هم روی آن قرارداشته است. چیزی شبیه به صاعقه گیر و چاه اِرت الان. حسن آقا میگوید که اگر این صاعقه گیر نبود، رعد و برق بالای میل را تکه تکه میکرد.
جذامیها کمتر حقوق میگرفتند
روزی دوتومن کمتر از مزد دیگر کورههای آجرپزی بود، ولی صاحب کوره به رجب اوغون میگوید گرچه مزد کارگران کم است، ولی در زمستان که کار کم میشود هم همین مزد را میدهند و کمتر نمیشود، کارگران قبول میکنند، ولی در زمستان حقوقها کم میشود. صاحب کوره کارگرهای ارزان قیمتی از آسایشگاه جذامیها استخدام میکند و به بقیه میگوید به اندازه همینها حقوق میدهم. میرزا رجب در ادامه ماجرای کشمکشهای کارگران با صاحب کِنِس کوره را روایت میکند که در نهایت به پیروزی کارگران ختم میشود.
همه خندیدند حتی حسن آقا
خاطره دیگر مربوط به خرابکاری میرزا رجب است که از زیر آن در رفته است. زمین اطراف کوره، باختره بود و گاری خشت که سنگین میشد در آن فرو میرفت. برای زحمت کمتر گاری را بیشتر بار میکنند و چرخش میشکند، میگوید: «همیشه ۱۲۰ خشت بار میزدیم و آن بار ۲۰۰ خشت، هفت تا کم بار زدیم، خر را هی دادم و زور زد و چرخ فرو رفت. در زمین صدای خِرِچ داد، فهمیدم شکست، دستم را به چرخ گرفتم و بی صدا گاری را در گوشهای گذاشتم.» بعد به حسن آقای سلیمانی اشاره میکند و میگوید: «بابای ایشون از همه جا بیخبر گاری را حرکت داد و چرخ کنده شد، سر عمله آمد و به او کلی بد دهنی کرد، زد توی گوش بارگیر گاری و گفت بیشتر از ۱۲۰ بار نکنی.»
همه خندیدند حتی حسن آقا.
بابای حسن خیلی قلچماق بود
حسن آقا از میرزا رجب میپرسد که در مراحل ساخت میل چند نفر بالای کوره کار میکردند، میگوید: «اوستا رضا، یک بند کش و ۲ بنّا و من که مجموعه ۵ نفر بودیم، بالاتر که رفتیم بنّاها کم شدند. یک روز سر عمله آمد و گفت چرا از میل بالا نرفتی؟ گفتم اوستا بد دهنه و حرف نامربوط میزنه و ما خواهر مادرمان را احترام داریم. رجب اوغون صبر کرد اوستا رضا که آمد گفت: اوستا، میرزا رجب ننهاش سیده، سادات شوخی بردار نیست. اوستا گفت روی حرف من، با او نیست، برو بالا سریع» حسن آقا میگوید که پدرش گفته ساخت کوره ۶۳ روز طول کشیده و بلندای آن هم ۶۳ متر است. اوستا رضا روزی ده تومن و پدر آقای سلیمانی که قرقره را بالا میکشیده و ملات و آجر را به بالا میرسانده روزی ۲۵ قران یا ۳ تومن حقوق میگرفتهاند، بقیه هم روزی دو تومن. میرزا رجب میگوید: «بابای این حسن خیلی قلچماق بود و اسمش را گذاشته بودند علی غول، بدن تنومندی داشت، به میل که ضربه میزد میلرزید.»
از بالا داد زدم ا... اکبر و آمدم پایین
از ابتدای گزارش هر سه بزرگوار همزمان صحبت میکنند و روی حرف هم خاطره میگویند، هرچه تلاش میکنم یکی یکی صحبت کنند فایده ندارد. مضطرب میشوم که پیاده کردن این صحبتها چطور ممکن است؟ دوباره میپرسم کوره از کی تا کی فعال بود تا حواسها کمی جمع شود. حسن آقا میگوید که کوره از سال ۱۳۳۴ شروع به کار میکند و حدود سال ۱۳۵۴ خاموش میشود. محمد آقا میگوید که پدرش چند سال پیش با همین سن و سال بالا باز هم سر ادعا و در اصطلاح کَلکَل، تا بالای میل میرود. میرزا رجب میگوید: «آتش میلههای آهنی را پوک کرده بود و دستت را که میگرفتی دولا میشدند، اما میلههای بالا محکمتر بود، ولی دودهها زد توی صورتم و چشمم هیچجا را نمیدید. آن بالا که رسیدم داد زدم: ا... اکبر و آمدم پایین.
این کوره ۲۸ قِمیر داشته است
میرزا رجب که نمیتواند راه بیاید، پس همراه پسرش حاج محمد و حسن آقای سلیمانی به سر کوره و پای میل میرویم. از لابهلای زمین کشاورزی شخم خورده اطراف کوره عبور میکنیم. در جای جای این زمین بزرگ باقی مانده آتشها، لباسهای پاره پوره، زبالههای زیاد و سرنگ و سیم و سنجاق استعمال مواد مخدر دیده میشود. از ورودی جنوبی کوره به زحمت وارد میشویم، چون خاک بالا آمده و تنها نیم متر از ارتفاع آن باقی مانده است. همین که وارد میشویم تعداد زیادی از معتادان کارتنخواب از کنار و گوشه فرار میکنند. قسمتهای زیادی از سقف کوره فرو ریخته و بسیار نا امن به نظر میآید. آقای سلیمانی درباره قِمیرها توضیح میدهد. قِمیر واحد مساحت پخت آجر بوده و این کوره ۲۸ قِمیر داشته است.
فقط به اندازه یک کف دست آبخوره میدادند
توضیحش سخت است که این کوره چطور بوده و چطور کار میکرده است و باید آنجا باشید تا متوجه بشوید، اما اینطور بگویم که کوره زیر میل یک راهروی بیضی بزرگ است که سقف ضربی دارد و حدود ۳۰ ورودی یا بیشتر دارد. در سقف این راهروی بزرگ هر یک یا دو متر ۴ حفره وجود دارد که نامشان چشمه است و محلی بوده که زغال سنگ را میریختند. این کوره همیشه روشن بود و هر روز آتش در این محیط بیضی شکل میچرخیده است.
امروز یک قِمیر و فردا قِمیر بعدی پخت داشته است. زیرِ بنای میل که در وسط این بیضی واقع شده است کانالهایی وجود دارد که هوا از طریق آن مکیده میشد و آقای سلیمانی به آنها آب رود میگوید. درباره کارکرد این میل هم توضیح میدهم تا اگر کسی متوجه نشده، درک کند.
در بعضی کافه قلیانیها لوله دودکش بخاری را وسط کپه زغال میگذارند و آن لوله باعث میشود زغال جرق بماند، هوای گرم از وسط لوله بالا میآید و باعث میشود از پایین لوله هوا کشیده شود. کارکرد این میل آجرپزی هم دقیقا همان است، هوای گرم مسیر ۶۰ متری میل را طی و از بالا خارج میشده و پایین میل هوا به شدت به داخل کوره کشیده میشده و زغال سنگها را داغ داغ میکرده است. میل این کوره به قدری بلند و قوی بود که آقای سلیمانی میگوید فقط به اندازه یک کف دست آبخوره میدادند (باز میگذاشتند) و همان برای آتش کل کوره کفایت میکرده است. در کوره که حرکت میکنیم آقای سلیمانی سقف را نشانمان میدهد که آجرها از حرارت بالای کوره آب شده و شُره کرده بودند. محمد قاسمی هم از خاطرات پدرش نقل میکند و میگوید آجرهای پخته شده بینهایت داغ بودند و با اینکه گاریهای حمل را خیس آب میکردند، اما بازهم گاهی آجرها باعث آتش گرفتن گاری چوبی خیس میشدند.
کسی به فکرش نیست تا زمانی که سقوط کند
قدم میزنیم و به سمت دیگر کوره میرویم، این سمت معتادان جَری دارد و اصلا توجهی به حضور ما نمیکنند و کماکان در حال مصرف کنار شعلههای آتش هستند. از محلی که سقف کوره ریخته بالا میرویم و میرسیم به پای میل. آقای سلیمانی میگوید که در گذشته هم تعدادی بیخانمان و لاتها به اینجا میآمدند و در گرمای خیلی زیاد کوره لخت میخوابیدند. میگوید: «در زمستانها روی آنها برف میریختیم تا بیدار شوند.» بالای کوره کنار میل میایستیم و همانطور که گفتم با گذشت بیش از ۴۰ سال هنوز همان چوبهای انحرافگیری میل دیده میشوند. محمد آقا از چشمهها میگوید که مردم روی آنها پاتیل (دیگ) میگذاشتند و با حرارت معمول کوره رُب درست میکردند.
کنار میل برای گزارش عکس میگیریم و فیلم کوتاهی هم از حرفهایشان تهیه میکنیم، اما آقای سلیمانی قصد ندارد اینجا را ترک کند. دائم تکرار میکند که از مسئولان بخواهید اینجا بیایند و کوره را خراب کنند تا پاتوق معتادها نشود، از امنیت کم محله شاکی است و منزل خودش در کنار این زمین سرقت شده است. اشتباه نشود، منظورش خراب کردن کل این مجموعه نیست و اتفاقا میخواهد میل ترمیم و بازسازی شود. این میل را اثر باستانی با ارزشی میداند که حیف است اینطور رها شده است. میگوید: «میل کج شده و کمی ترک خورده، اما درست میشود، میراث فرهنگی، شهرداری یا هرجایی که میتواند بیاید و این را درست کند. حیف است، بلندترین میل مشهد حیف است و کسی به فکرش نیست تا زمانی که سقوط کند.»