سیدخلیل حسینی-نویسنده و فعال فرهنگی | شهرآرانیوز -
آن جان جهان دین و آزادی
آن دانش و داد را سمر کرده
مردی که هزار کاروان شوق
زی کعبه علم رهسپر کرده
عمری به هوای دین و آزادی
ننشسته ز پا و ترک سر کرده
آری سخن از استاد محمدتقی شریعتی است. او در شرایطی را آغاز کرد که بهگفته دکتر علی شریعتی، ریشتراشیدن، قرآنتفسیرکردن، به تعدد زوجات کماعتقادبودن، با بلندگو سخنرانیکردن، درس جدید خواندن، برای احکام دینی غایت عقلی بیانکردن، کتوشلوار و کلاه دورهدار بر سر گذاشتن، در مسجد حرف دنیا زدن، در منبر از مردم و از سرنوشت مردم گفتن و... گناه کبیره بود. اما استاد راه خود را برگزیده بود. «مشی پیامبرانه» داشت و بهقول استاد مهدویراد، او تجسم انبیای بنیاسرائیل بود.
افزون بر این بهنظر من، اضطرار و ضرورت تاریخی در زندگی استاد شریعتی یک کلیدواژه مهم است و شگفت آنکه تصمیمهای او در بزنگاه تاریخ، انتخابهایی سنجیده، بجا و بهغایت درست و البته سخت و گاه طاقتفرساست.
وی در بازگشت به قرآن، در پی حقیقت دین بود. دین پیراسته از سنتهای عرفی محلی و منطقهای که گاه با گوهر دین خلط میشود و جامعه را به ورطه انحطاط و سقوط میکشاند. این را نیز از قرآن آموخته بود: «نعمت خداوندی را بر خود یاد کنید، آنگاه که دشمنان همدیگر بودید. سپس او میان دلهای شما الفت داد و به نعمت او باهم دوست شدید و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید و او از آن بازتان رهانید؛ آلعمران۱۰۳.» و سفارش پیامبر گرامی اسلام که فرموده بود «هنگامی که فتنهها مانند پارههای شب تیره به شما روی آورند، به قرآن پناه ببرید» نیز برای او دلیل راه و حجتی تمام بود.
خود میگوید: از سال۱۳۲۰ که اوضاع این کشور مختل شد و بحران اقتصادی روزافزون و توجه مردم به فرهنگ کم شد و مدارس بیرونق شدند، [..]شداید زندگی برای این بنده طاقتفرسا شد. علاوهبر ضیق معاش و دستتنگی فوقالعاده، تبلیغات مسموم بیگانه بهویژه حملات ناروا به اساس مذهب و ملیت و توهین به مقدسات دینی و مفاخر ملی که روزبهروز شدیدتر میشد و رسمیت مذهب محبوب و استقلال میهن عزیزمان را تهدید میکرد، از هر چیز بیشتر مرا ناراحت میکرد. بهویژه بعد از آنکه به حکم ضرورت، از یک مدرسه ملی، به مدارس دولتی منتقل شدم و در این شغل جدید، در اقلیت محض بودم و یکیدو ساعت درس در هر کلاس، نمیتوانست در برابر ۲٨ساعت دروس دیگران، افکار و عقاید دانشآموزان را صیانت کند؛ بنابراین من مجبور شدم برای محصلان علاقهمند به مذهب، جلسات دیگری برگزار کنم تا برای ایفای مطالب مورد احتیاج، مجال وسیعتری از درس باشد.
همین جلسات، مقدمه تشکیل کانون نشر حقایق اسلامی شد.
میبینید! استاد همچنان از اضطرار و ضرورت سخن میگوید و از احساس وظیفه سرشار است، زیرا احیاگری برای او تفنن نیست، وظیفه است. همچنان که بعثت انبیا نیز براساس یک نیاز و ضرورت تاریخی انجام شد، مساعی ارجمند او در نشر حقایق اسلامی و حضور فعال او در نهضت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق و... در همین زمینه درکپذیر است.
استاد شریعتی از آن هنگام که به مدرسه فاضلخان مشهد پا گذارد، بهویژه از آن هنگام که کانون نشر حقایق اسلامی را بنیان نهاد، روح تازهای در کالبد شهری دمید که پیش از آن پایگاه اسلام سنتی بود. آموزههای مترقی استاد که روح اسلامی را در جامعه منتشر میکرد، اکنون مخاطب خود را دریافته بود. کانون بهزودی به پایگاه نوگرایان دینی و متخصصان دانشگاهدیده بدل شد.
استاد شریعتی و شاگردان او همچون قلبی پرتپش، شور تازهای به کالبد جامعه میرسانند.
برگزاری سخنرانیهای متعدد در سالهای آخر منتهی به انقلاب اسلامی بهویژه پس از درگذشت فرزندش، علی، در مناسبتهای مختلف در مشهد و تهران نشانه روشنی از گرایش معنوی و انسانی استاد شریعتی است.
محمدتقی شریعتی یک مؤسس بود
اما ضرورت پرداختن به استاد شریعتی چیست؟ چرا باید او را شناخت؟ شناختن استاد به چه کار امروزمان میآید؟
بهگفته سارا شریعتی، او یک مؤسس بود، در وضعیتی که بهگفته علی شریعتی، جامعه سهقطبی بود: روشنفکران، ماتریالیستها و مذهبیها که استاد شریعتی نیز گشاینده راه سوم بود. آغازگر سنتی نو و ابداعگر جریانی جدید، جریانی که هم سایه فرهنگ قدیم بر سر دارد و هم با اراده و اندیشه جدیدی همراه است. مؤسسان، بیشتر واسطهالعقد ۲ دنیای قدیم و جدیدند؛ پرورده فرهنگ قدیم و پیشگام راهی جدید. بعدها با گذشت زمان وقتی راهی را که گشودند، کوبیده و هموار شد و رهروان بسیاری یافت، نامشان میماند، اما بیشتر میراثشان به سایه میرود.
دشواری کار و شرایط اجتماعیشان فراموش میشود و با نسلها و دستاوردهای نسل بعد مقایسه میشوند. آیندگان با ارزشها و وضعیت خود به قضاوتشان مینشینند. با رفتن آخرین همنسلانشان، حافظهها خاموش میشوند و در نتیجه نامشان میماند و میراثشان به فراموشی سپرده میشود.
بیاییم در این زمانهای که برای پیشرفت، به عبور از میراث دعوتمان میکنند، ریشههایمان را در این میراث استوار و مستحکم کنیم تا بتوانیم به رشد و شکوفایی شاخهها همچنان امیدوار باشیم. چنین باد!
شناختنامه استاد محمدتقی شریعتی
این کتاب صورت تکمیلشده کتابی است که زیر عنوان «یادها و خاطرهها، یادمان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی» در سال۱۳۹٨ منتشر شده بود و اکنون در هیئتی نو رخ نموده و اینگونه سامان یافته است:
مقدمه نخست، بازنویسی سخنرانی خانم دکتر سوسن شریعتی است که پیش از این گزارشگونهای از آن در روزنامه اعتماد چاپ شده بود.
زندگینامه خودنوشت استاد، سالشمار زندگی استاد، در چشم فرزند، از چشم دیگران، گزیده آرا و اندیشهها و کتابشناسی توصیفی آثار از دیگر بخشهای کتاب است. علاوه بر بخش عکسها و اسناد، در بخش پیوست کتاب نیز از همایش بزرگداشت صدمین سالگرد تولد استاد و «روایت یک تشییع» سخن به میان آمده است.