بهار ۱۴۰۰ مصادف است با سیوچهارمین بهار از درگذشت یکی از مهمترین متفکران دینی معاصر مشهد، استاد محمدتقی شریعتی مزینانی. وی از بزرگترین مفسران دینی در عصر نوین بود که تأکیدی فراوان بر قرآن و تحلیلهای هدفمند از نهجالبلاغه ارائه میکرد.
محمدتقی شریعتی در سال ۱۲۸۶ خورشیدی در مزینان سبزوار به دنیا آمد و در سال ۱۳۰۷ برای کسب علوم دینی و تحصیلات حوزوی به مشهد سفر کرد. اهمیت این سفر از آن نظر است که وی برخلاف پدر و پدربزرگ خود که از روحانیان مهم مزینان بودند، هرگز به دیارش بازنگشت و از همه مهمتر، برخلاف دیگر روحانیان، از لباس روحانیت استفاده نکرد و تا پایان عمر در لباسهای متداول آن زمان زیست. این موضوع در منطق شریعتی از آنجا شکل گرفت که وی اعتقاد داشت برای آموزش و رهنمود به نسل جوان، نمیتوانیم با برنامههای روحانیت سنتی پیش رویم و باید آنچه میگوییم و میپوشیم، نزدیک به نسل جدید باشد. این تفکر، بهویژه پس از شهریور ۱۳۲۰ و بازگشت تفکرات تودهای به جامعه ایران و رشد سریع آن در فضای سنتی مشهد، سبب راهاندازی جریانی شد که به جرئت باید آن را نجاتبخش دین برای جوانان و اقشار تحصیلکرده دانست.
شریعتی از سال۱۳۰۹خورشیدی ابتدا در مدرسه ملی «شرافت» مشهد کار تدریس را آغاز کرد و چند سال بعد که صلاحیت علمی و شایستگی تدریس وی، بهدلیل سابقه تدریس، از سوی اداره فرهنگ تأیید و طبق مقررات اداری بهطور رسمی استخدام شد، در دبیرستان «ابنیمین» هم بهتدریس پرداخت. فعالیتهای ضمن تدریس وی موجب شد که مسئولیت اداره هر ۲ نوبت روزانه و شبانه آن دبیرستان را بهعهده بگیرد. وی علاوه بر تدریس و کارهای یادشده، در دبیرستان «شاهرضا»ی آن روز و دبیرستان «فردوسی» نیز ساعاتی را بهتدریس ادبیات و شرعیات اختصاص داد. همین تدریسها و حمایتهای وی از نسل جوان، او را به متفکری متناسب با زمان تبدیل کرد و تدریس او طرفداران فراوانی یافت. شریعتی در جایی میگوید: «در سال۱۳۲۰خورشیدی که حزب توده فعالیتهای شدیدی را شروع کرد و حتی میتینگهای سیار تشکیل داد، بنده قاعدتا باید ساعات بیشتری درس میگرفتم. ۱۸ ساعت درس میدادم. ۱۲ ساعت مجانی، بدون اینکه یک شاهی بگیرم، اضافه درس گرفتم برای اینکه به کلاسهای پنجم و ششم دبیرستانها و دانشسرا برسم. [..]در آن وقتها، این فکرها و فلسفهها تازه بود و ضرورت داشت که ابتدا با این فلسفهها آشنا شوم. چارهای نداشتم جز اینکه همه کتابها، نوشتهها و مجلههای مربوط به فلسفه کمونیسم را بخوانم تا بتوانم با بصیرت مبارزه کنم و اینچنین بود که سالها در شبانهروز بیش از ۴ ساعت نتوانستم بخوابم. آن سالها را بهعنوان سالهای بیخوابی بهیاد دارم و هرگز فراموش نمیکنم.»
شریعتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۴۱، مسیر جدیدی را برگزید و تمرکز فراوانی بر همه جامعه به وجود آورد و «کانون نشر حقایق اسلامی» را پایه گذاشت. برنامههای این مرکز در شبهای جمعه، تفسیر قرآن و در شبهای شنبه، سخنرانی پیرامون نهجالبلاغه بود و یک شب هم در وسط هفته، استاد عدهای از تحصیلکردههای سطح بالا را برای مباحثه و مناظره با کمونیستها تعلیم میداد. دیگر فعالیتهای دینی و مذهبی هم در مناسبتهای مختلف انجام میشد و تا سال۱۳۳۶خورشیدی ادامه داشت. با رویدادهای سیاسی و اجتماعیای که در این سالها پیش آمد، کانون که از مراکز فعال و حساس دینی و سیاسی بهشمار میرفت، بهدستور رژیم پهلوی تعطیل شد.
آنچه شریعتی را از همعصران خود جدا میکرد، مبارزه هدفمند و علمیدینی وی با پدیده کمونیسم بود؛ بهشکلی که کتابهای سودمند را به شاگردان معرفی میکرد و خود کتابهای متنوعی را که کمتر گیر میآمد، از غربیها، مسلکهای باطل، انگلیسی، علمای سنی و کمونیستها که معمولا برایش میآوردند، مطالعه میکرد.
شریعتی یادگار مهی دارد که زودتر از خودش فوت میکند، اما بسیار شناختهشدهتر از خود اوست؛ فرزندش، دکتر علی شریعتی. در کنار این، استاد شریعتی خود اهل قلم و نگارش بود و از این نظر بیش از ۱۶ کتاب ارزشمند از او به یادگار مانده است و جلسات درس و تحلیل نهجالبلاغه او قسمت مهمی از خاطرات شفاهی دینپژوهان و شاگردانش محسوب میشود.
محمدتقی شریعتی در ۳۱ فروردین ۱۳۶۶ در سن هشتادسالگی درگذشت و در حرم امامرضا (ع) به خاک سپرده شد. آیتاللّه خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، ضمن ارسال پیام تسلیت درگذشت وی، شریعتی را «رادمرد دینی» خطاب کردند که از پیشروان و پایهگذاران اندیشه «بازگشت به قرآن و نهجالبلاغه» بوده است و در تعلیم و تربیت اسلامی نسل جوان و مبارزه پیگیر و دشوار او با تفکرات الحادی، «آنهم در هنگامی که روشهای مناسب برای این مقابله فکری و سیاسی کمتر شناخته شده و میدان در برابر تبلیغات گروههای الحادی وابسته، کاملا گشوده بود، یکی از صفحات درخشان زندگی او بوده است».