امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز - هنرهای تجسمی بیش و کم همه به یک شکل درگیر ادبیات هستند. طراحیها، مجسمهها، نقاشیها، عکسها، فیلمها و هر هنر دیگری در فهرست بلند بالای هنرهای تجسمی و ترسیمی، تهش به یک نوشته ختم میشوند. حتی مجسمهها و نقاشیها و مابقی هنرها که با سبکهای عجیب و مدرنشان به ظاهر هیچ ربطی به ادبیات ندارند هم وقتی با دقت به فرآیند تولیدشان نگاه بیندازیم، رد پای ادبیات را میشود در آنها دید.
ادبیات با این قسم کارهای هنری، یک نوع رابطه درهمتنیده و جدا نشدنی دارد. فرقی هم نمیکند که آن قطعه ادبی قبل از شروع کار نوشته شده باشد یا بعدش. فقط اسمش فرق میکند. به این صورت که اگر هنرمند قبل از شروع به کار آن قطعه ادبی، شعر، داستان، خبر یا هرچیزی که نوشته شده باشد را بخواند، اسم آن نوشته میشود «الهام» و اگر بعد از تولید اثر باشد اسمش میشود «خبر». یا به قول فرنگیها «کپشن».
این اثرگذاری آنقدر قوی است که هرقدر هم بخواهیم نادیدهاش بگیریم و انکارش کنیم، از یک وجهی بیرون میزند. این قسم درگیری هم از ابتدای پیدایش هنرهای تجسمی وجود داشته است. هنرهایی که کارشان تجسم بخشیدن به داستان یا شعر قطعهای حماسی و دراماتیک و یا چیزهای دیگر بوده است. اگر بخواهم مثال بیاورم، تمام این صفحه هم کم است و باید تا مدتها مقاله و کتاب در مورد این قضیه معرفی بکنم. ولی محض نمونه و برای یادآوری فقط به فیلمنامهها و موضوعاتی که برای جشنوارههای هنری اعلام میشود اشاره میکنم.
اما دربین فهرست بلندبالای هنرهایی تجسمی و ترسیمی، هیچکدام به اندازه نقاشیخط این عنصر پنهان را آشکار نمیکند. نقاشیخط فرآیند تولید ادبیات روی بوم است. در این هنر فاصله بین ادبیات و نقاشی به عنوان دو هنر مجزا برداشته میشود و مخاطب مستقیما به وسیله قلمموی نقاش، با توسل به مبانی نقاشی، با رنگ و فرم و ترکیببندی، وارد دنیای شعر و قطعه ادبی میشود. به جرئت میگویم، نقاشیخط آدم را مسخ میکند و اشکالی را در ذهن پدید میآورد که چندین قدم از شعر و نقاشی جلوتر است.
از آن زمان که «اسماعیل جلایر» کشف کرد که این دو هنر را میشود بههم آمیخت و «خطاشی» را با هراس امتحان کرد، زمان زیادی میگذرد. بعد او بزرگانی، چون «محمد احصایی»، «رضا مافی»، «فرامرز پیلارام»، «حسین زندهرودی»، «نصرا... افجهای» و خیل بیشمار هنرمندان دیگر این هنر را اعتلا بخشیدند و قوام آوردند. تا امروز که هنرمندان سرشناسی در این زمینه وجود دارند و هرکدام هم حرفهایی برای گفتن دارند.
«کاظم خراسانی» یکی از آن هنرمندان درسخوانده و باسواد در این زمینه است. او که مدرک کارشناسی ارشد و دکترای پژوهش هنر را از دانشگاه تهران گرفته است، تا کنون شاگردان بیشماری را در زمینه هنرهای ترسیمی و خط تربیت کرده است. فهرست بلندبالای دانشگاهها و ورکشاپهای او به همراه سمینارها و جلسات تفسیر هنر، نشان میدهد که سعی کرده است تا چیزهایی که آموخته و تجربه کرده را به نسل بعد از خودش منتقل کند. او در بیشتر از ۵۵ جشنواره مقام کسب کرده و فهرست افتخاراتش آنقدر طولانی است که در این چند خط نمیشود همهشان را شرح داد.
این هنرمند تا کنون بیشتر از ۱۵۰ نمایشگاه گروهی و ۱۶ نمایشگاه انفرادی، در ایران و کشورهای دیگر داشته است. اینبار نمایشگاهی از آثارش در نگارخانه «سمرقند» برپا شد و تا ۲۱ بهمن ادامه داشت. کارهایی که از نظر فرم و معنی در یک سطح بودند. هر کجا لازم بوده است از رنگها به عنوان رساننده مفاهیم استفاده کرده و هر کجا بار مفهومی متن قدری پروپیمانتر بوده، به آن اجازه خودنمایی داده. قدرت دست و قلمش آنجایی بیشتر به چشم میآمد که از خطهای مختلف در تابلوها بهره گرفته است.
ولی ایراد کلی به کارهای این هنرمند این بود که تعداد محدودی از کارهایش را به نمایش گذاشته بود. فقط ۷ تابلو در سرسرای نگارخانه در معرض تماشا قرار گرفته بودند. این برای مخاطبانی که با کلی اشتیاق به نگارخانه میروند کمی شوکهکننده و سؤالبرانگیز است. من این سؤال را پرسیدم و از جواب آن حیرت کردم. به یک دلیل ساده کارها اینقدر محدودند. تابلوها از در نگارخانه تو نیامدهاند! نگارخانهای که به تازگی مکانش را عوض کرده است و به محل جدیدش واقع در خیابان سیدرضی ۹ شماره ۲۰۷ نقل مکان کرده است.