یکم. دیدن فایل تصویری جوان هایی که در سالروز جشن پیروزی انقلاب اسلامی، سوار بر مرکب های موتوری، رئیس جمهور کشورشان را ناسزا می گویند و شعار «مرگ بر روحانی» بر سر زبان دارند، مرا بار دیگر به یاد موتورسوارهایی می اندازد که به قول حاج کاظم آژانس شیشه ای، «دود دارند، اما سوز ندارند» و دودشان امثال حاجی و عباس ها را خفه می کند.
دوم. در چهره ها دقت می کنم. بیش و کم، جوان و خندان، یله و رها و شاد! از چه؟ بابت چه؟ این را می فهمم که جشن پیروزی یک انقلاب مردمی، شادمانی در پی دارد، اما فحش دادن به مسئولان کشوری هم آیا پایکوبی و دست افشانی دارد؟!
سوم. چنان بی ملاحظه اند یا پشت گرم که از بابت شناخته شدن، به گمانم سر سوزنی نگرانی برای پوشاندن چهره شان ندارند. فیلم بردار نیز که چه بسا از آن زمره باید بوده باشد، آشکارا فیلم می گیرد و گاه روی برخی چهره ها متوقف می شود؛ چهره های خندان با دهان پرشده از ناسزا؛ گویی به جنگ کافر حربی می روند!
چهارم. موتورسوارهایی که ناسزا می گویند، دوست دارند «ارزشی» نامیده شوند. هرچند هیچ سند و مدرک برای اثبات این گزاره در دست نیست، شکل و شمایل آن ها، اما میخواهد این دل بستگی فکری و وابستگی جریانی را نمایش دهد.
پنجم. این جماعت محترم را سال هاست می شناسم؛ دست کم از نیمه دوم دهه ۷۰خورشیدی. اگر بخواهم چند ویژگی شان را نام ببرم، در سطح بدنه (و نه آمران، البته به فرض پذیرش اینکه عامل هستند و آمرانی نیز دارند)، بیشترشان پاک دل و بی آلایش و به دور از پیچیدگی های رفتاری و ساده اند و به همان نسبت نیز چه بسا ساده اندیش. آن ها باور دارند همه ارزش ها و آرمان های انقلاب جزو ملک طلق خودشان است و دیگران را از آن آرمان ها فرسنگ ها دور و دورتر می بینند.
ششم. ابراهیم حاتمی کیا فیلم ساز هوشمند و زمانه شناسی است. وقتی او در آژانس شیشه ای اش و بهعنوان یک قصه فرعی اما در سربزنگاه روایت اصلی، به سروقت موتورسوارهایی می رود که آمده اند تا به گمان خودشان در رکاب حاج کاظم به میدان بروند و به عباس کمک کنند، حاج کاظم اما با صراحت تمام، طردشان می کند. با این تعبیر رک که «دود دارند، اما سوز ندارند.» ... به راستی حاتمی کیا در آن ها چه دیده است که در یک سکانس گویا چنین به تصویر می کشدشان؟
هفتم. نگاه «صفر یا صد»ی در نزد این جوانان بسیار پررنگ است و کمتر دوست دارند آدم ها و جامعه را خاکستری ببینند. ... به من و شما چه؟!
هشتم. با یک غوره، سردی شان می شود و با یک مویز، گرمی شان. این یک خصلت بسیار خطرناک است. زیرا از ایشان طعمه ای وسوسه انگیز می سازد و موجب طمع ورزی برخی سیاسیون می شود تا آن ها را به زمین بازی ای که خود طراحی کرده اند، بکشانند؛ بی آنکه بسیاری از همان طعمه ها (به اقتضای سن و بی تجربگی شان) از نیک و بد بازی سیاست آگاه باشند و بدانند پشت پرده چه می گذرد.
نهم. افسوس که ذهن این جماعت با «نقد» بیگانه است.شاید از این بابت که از اساس، با خواندن میانه ای ندارند. چه بسا کتاب خوانی را پایمال کردن زندگی و امر بیهوده بدانند. ناگفته پیداست اگر نقادی و سخن گفتن مستدل را در پیش می گرفتند، هیچ نیاز نبود که سوار بر موتور، چنین هتاکی کنند. آن که زبان به فحش و ناسزا می گشاید، از گوهر «نقد» بی بهره است؛ چه سوار بر موتور و چه پیاده و پشت هر تریبون دیگر.
دهم. درباره خاستگاه موتورسوارهای با دود اما بی سوز، همواره فرضیه هایی بر سر زبان ها بوده است. گمانه اول، اینکه جماعتی خودسر هستند و هیچ وابستگی ای ندارند. گمانه دوم بر این باور است که برخی جریان های سیاسی، هروقت که می خواهند تندتر و رادیکال تر واکنش نشان دهند و حال رقیب را اساسی بگیرند، اما هزینه سیاسی کمتری بدهند و ردپایی هم از خودشان برجا نگذارند، لباس شخصی های به ظاهر بی نام ونشان را وارد گود می کنند. گمانه سوم اما کمی متفاوت تر است. زیرا می گوید این جماعت از آنجا که در نزد افکار عمومی، چندان خوش نام نیستند، یک جریان سیاسی با آگاهی از همین ظرفیت و قابلیت منفی، در راستای مظلوم نمایی یا با انگیزه دور کردن حواس مردم از سناریوی اصلی، شماری از آن ها را به بازی فرامی خواند تا علیه خود همان جریان به اقدام ایذایی دست بزنند. به بیان دیگر، یک «خودزنی طراحی شده» به سبک و سیاق فیلم های مافیایی! ...اکنون اما در مقام ارزیابی و اثبات هیچ یک از این فرضیه های سه گانه نیستم، اما اگر پژوهش علمی و مستقل و بی طرفانه ای درباره این پدیده (در گذر 3دهه) انجام شود، شاید گوشه هایی از واقعیت را به ما بنمایاند.
یازدهم. درست یک هفته پیش از فحاشی به رئیس جمهور، آن هم در روز جشن ۲۲بهمن، رهبر معظم انقلاب در جمع مداحان، فرصت را مغتنم می دانند و با صراحت و بدون کنایه و پرده پوشی، چنین پند می دهند: «بدگویی و بدزبانی در جامعه باید جمع شود.» (۱۵بهمن 99). ...یک توصیه طلایی که به نظر می رسد همه باید آویزه گوش کنیم/ کنند.
دوازدهم. به نظر شما چرا امر سیاسی در کشور ما از تابلودارشدن و شفافیت و پذیرش مسئولیت و هزینه هایش می گریزد؟ در این باره بیشتر درنگ کنیم.