اعتراف میکنم هرگز تا این اندازه برای نوشتن در رسانه، شرمنده و بی انگیزه نبوده ام.
دیروز وقتی همکار ارجمند، نوبت یادداشت امروز را یادآوری ام کرد، کمی درنگ کردم و از خودم پرسیدم برای که و درباره چه و با امید به تأثیرگذاری بر کدام درد و مشکل بنویسم؟
وانگهی کو گوش شنوا؟
درستتر بگویم، گوش ناشنوایش هم، دیگر پیدا نمیشود.
همان مخاطب سخن را میگویم که بخواند و «به به و چه چه»ای بگوید یا دست کم، لعن و تف و نفرین و ناسزایی را نثار نویسنده کند؛ بنابراین اول پوزش خواستم و از نوشتن، عذر.
اما نمیدانم چه شد که بازهم آمدم به سروقت رایانه و صفحه سپید را گشودم تا این چند خط را قلمی کنم.
راستش را بخواهید، ما جماعت روزنامه چی و اهل رسانه، ازبس که کنار گود نشسته ایم و گفته ایم «لنگش کن»، به یک سندروم بی درمان مبتلا شده ایم که من نامش را میگذارم سندروم «لفاظی بی نتیجه»!
بگذریم... همین چند روز پیش، یکی از دوستان که مهندس ساختمان است و وضعیت مالی اش هم بدک نیست، زنگ زد و گفت که سه ساعت در صف مرغ بوده و با شماره کارت ملی اش، ۲ مرغ گرفته و ظفرمندانه، روانه خانه اش شده است.
گفتمش: برو خدا را شکر کن.
چه میتوانستم بگویم؟
گفت: بنویســــید که ایــــن روش مملکت داری نیست.
گفتم: نوشته ایم و بازهم مینویسیم.
این نکته را هم گفتم که این نایابیها و گرانیها در بازار، به هیچ وجه، طبیعی نیست.
طبیعی نیست، یعنی فقط ریشه در تحولات بازار و فرمولهای اقتصادی ندارد.
این نکته را نیز درگوشی به رفیق شفیق گفتم و حالا هم آهسته، زیر گوش شما نجوا میکنم که این روزها سخت به این نتیجه رسیده ام که جماعتی میخواهند هموطنانم را عصبانی و از کوره به در کنند. وگرنه کمبود مرغ که معضل فرستادن شاتل فضایی به مریخ نیست که تا این اندازه، مردم را درگیر کند و مسئولان را سرگرم راه اندازی ستاد ویژه مرغ، تا دست آخر هم نتیجه اش بشود همین بلبشوی شرمسارانهای که میبینیم و میبینید.
برمی گردم به همان ادعای نه چندان گزاف و از خودم میپرسم: چه دستهایی در پشت پرده، میخواهند مردم ایران را به نقطه جوش برسانند؟
این جماعت، چه کسانی هستند؟
- اگر شما شناختیدشان، من هم میشناسم.
وقتی آب را گل آلود کردند، قرار است کدام ماهی خودشان را از آن آب بگیرند؟
- نمیدانم.
هدفشان، آیا فقط بازار و اقتصاد است؟
- من یکی که چنین فکر نمیکنم.
چه دستگیرشان میشود از نومید کردن و خشمگین کردن مردم؟
- بگذارید زبان در کام بگیرم!
آیا به پیامد کارهای خودشان فکر میکنند که بر سر کشور و مردم، چه میآورند؟
- اگر شما سرنخی ازشان پیدا کردید، از خودشان بپرسید.
هم زمانی و نزدیک بودن این ماجراها با انتخابات پیش رو، آیا تصادفی است؟
- سکوت و دیگر هیچ! ...
باور کنید نمیخواهم گمانه زنی کنم، اما روند ناراضی تراشیها به گونهای پیش میرود که هر آدم -هرچند خوش بینانه- هم پرسشهایی از این دست، به ذهنش میرسد.
بگذارید سخن کوتاه کنم.
مردم این سرزمین هوشمندتر از آن هستند که من و شما فکر میکنیم.
اگر برخیها در اتاقهای فکر محفلی نشسته اند و میخواهند با حیثیت و عزت و آبروی این مردم، بازی سیاسی خودشان را پیش ببرند، بدانند که روشی بدفرجام را برگزیده اند و زبانههای آتش این قمار خطرناک، بیش از همه، بی گمان دامنگیر خودشان میشود و خشک وتر را با یکدیگر میسوزاند. از ما گفتن بود و نه بیش!