خراسانی | شهرآرانیوز - علی براتی گجوان باز هم سراغ دغدغههایی رفته است که در نوشتهها و صحبتهایش در محافل داستانی مشهد از او سراغ داریم. او اصولا یا درباره جنگ تحمیلی مینویسد یا از انقلاب اسلامی. دومین مجموعه داستانش «آماده ترور باش» کتابی است که با محوریت رویدادهای انقلاب به نگارش درآمده است. براتی خاطرات خود و دیگران را از رویدادهای مرتبط با انقلاب در دهه پنجاه و شصت، دستمایه بیستویک داستان کوتاه کتاب کرده است. با او درباره این اثر تازهاش گفتگو کردهایم.
کتاب اول شما سال ۱۳۹۴ منتشر شد و حالا در سال ۱۴۰۰ شاهد چاپ دومین مجموعهداستانتان هستیم. علت این فاصله زمانی طولانی چیست؟
برای مجموعه داستان اولم «پسر من قاتل است» جلسه نقد و بررسیای در یکی از فرهنگسراهای تهران با حضور آقایان گودرزی و فراست و... برگزار شد و بازخورد خیلی خوبی دیدم.
در ادامه آن هم جلسههای دیگری از جمله در شهر خودمان مشهد اتفاق افتاد و بازخوردها همچنان خوب بود. برای من تعریف و تمجید یا نقدهای تند خیلی مطرح نیست، اما نویسنده حس خوبی پیدا میکند وقتی میبیند مخاطبش کتاب او را فهمیده و درک کرده است. این در عین حال باعث شد وسواس زیادی به سراغم بیاید. با خودم گفتم کتاب بعدیام اگر حتی از لحاظ فرم جذابیت کار اولم را ندارد، از نظر موضوع باید تفاوتش آشکار باشد.
من کتابها و خاطرات زیادی با موضوع انقلاب اسلامی خوانده بودم. از طرفی یادم است نشستی برای رمان «سرخ سفید» مهدی یزدانی خُرم در مشهد برگزار شد. من در آن کتاب نگاهی منفی به انقلاب دیدم و این را به خود نویسنده هم گفتم. متوجه شدم تا کنون در حوزه انقلاب مجموعهداستان خوبی ندیدهام که شایسته آن آدمهای خوب تاریخ انقلاب باشد. واقعیت امر هم این بود که پس از پیروزی انقلاب، بچههایی که در این حوزه وارد شده بودند، تا آمدند کاری صورت دهند، با جنگ تحمیلی روبهرو شدند.
بهنوعی جنگ ادبیات انقلاب را بلعید و اجازه تنفس به آن نداد. گفتم باید مجموعهای نوشته شود که در درجه اول موضوع داستانها خاص و خوب باشد بهطوری که مخاطب هم آن را بپذیرد و هم برایش نو باشد. از طرفی میخواستم داستانهایی بنویسم که نگاهی فراتر از نگاه رسمی - از آن نوعی که در رسانه ملی دیده میشود – داشته باشد. خب، نوشتن حدود ۲۵ داستان با چنین رویکردی زمانبر بود. از آن تعداد، ۴ داستان حذف شد و ۶ داستان اصلاحیه خورد؛ با اینکه من قبلا چنین داستانهایی را بدون مواجهه با مشکل خاصی در روزنامههای مشهد و کشور چاپ کرده بودم.
به هر صورت، بعد از بازنویسیای که درعینحال سعی کردم بدون آسیب دیدن داستانها انجام شود، ۲ سال یا ۲ سال و نیم پس از چاپ کتاب اول، نگارش مجموعه داستان «آماده ترور باش» تمام شد. وقتی کتاب را به ناشری در پایتخت ارائه کردم، با اینکه خودش پیشنهاد چاپش را داده بود، طلب پول کرد. از طرفی، ناشر صادقی نبود و مثلا در شناسنامه کتاب شمارگان را هزار جلد مینوشت، اما فقط ۲۰۰ جلد چاپ میکرد. در ادامه، کار را به انتشاراتیهای دیگری در مشهد و تهران دادم که هریک بعد از دو یا چند ماه به علتی آن را نپذیرفتند.
فرصت همینطور از دست رفت تا اینکه با گرانی کاغذ و زینک و بعد هم فراگیری ویروس کرونا روبهرو شدیم. سرانجام یکی از آشنایان از نشر تازهتأسیس صاد تماس گرفت و کتابی برای چاپ خواست. برخوردشان با عزت و احترام بود و در نهایت امسال کتاب چاپ شد. این زمان طولانی یکی از مشکلات بچههایی است که در حوزهای مینویسند که هر ناشری به آن تمایل ندارد.
شما میگویید سعی کردهاید از نگاه رسمی فراتر بروید. این اتفاق مثلا در داستان جذاب «اژدها وارد میشود» افتاده، اما رویهمرفته من در داستانهای کتاب همان جهتگیری رسمی را میبینم. مثلا در «ما چهار نفر بودیم» که بچهها تصمیم میگیرند کیف حاوی اعلامیهها را به روحانی مسجد بدهند.
اجازه بدهید با شما مخالفت کنم؛ با رفتن به خود متن. در همین داستان مورداشاره ما ۴ نفر دزد میبینیم که آن کیف را سرقت میکنند. یا در «روسری قرمز» نکته کلیدی این است که آنهایی که در پایینترین سطح فعالیتهای ایدئولوژیک هستند، نگاه عمیقی ندارند. شما در هیچیک از داستانهای کتاب، ایدئولوژیزدگی و جملههای گلدرشت و شعاری نمیبینید. اگر هم به عنوان مثال جایی شعار «دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما، جان به کفش نهاده بود...» را میخوانید، برای این است که ناچار بودهام آن حال و هوا را به مخاطب نشان دهم. اینها تجربههای شخصی خود من است و درکل، ۸۰ درصد کتاب از تجربههای زیسته من مایه میگیرد.
مخاطب در داستانهای این مجموعه گاه با حضور دخترخانم جوان و زیبا و پاکدامنی روبهرو میشود که به نوعی همان خاک من، وطن من، مادر من است و قرار است زایش داشته باشد. وقتی زن وارد داستان میشود، با خودش نور و طراوت میآورد، زیبایی و جذابیت میآورد. انقلاب در دید منِ نوجوانِ آن سالها چنین ویژگیای داشت. یک چیز نو، یک دیالوگ و نگاه نو بود که ما را جذب خودش میکرد. شخصی با اینکه سالها ایران نبود [(امام خمینی (ره))]واژههایش مرا مبهوت میکرد و در زندگی فردی امثال من تأثیری عمیق به جا گذاشت. من در برابر ایشان تعظیم میکنم که در گفتههایشان هنر را نشاندهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماع میدانستند.
از ورود شخصیت زن به داستانها گفتید. در برخی کارهای کتاب این اتفاق میافتد و ازقضا به جذابیت اثر میافزاید. چرا این حضور مقوله عشق در کتابتان کمرنگ است؟
اگر در جریان راهپیماییها و برخوردها و مناسبات آدمهای انقلاب، اتصالی رخ میدهد، به خاطر اتفاق اصلی یعنی خود انقلاب اسلامی است. درواقع ماجراهای عاشقانه مدنظر شما موضوع اصلی من نیست. نکته دیگر این است که من با مسئله ممیزی هم روبهرو بودم. داستانی در این مجموعه دارم که سه بار بازنویسی کردم تا مجوز گرفت. متأسفانه برخورد ممیزی با کتاب و سینما دوگانه است. جالب است که شما اتفاقات عاشقانه و دراماتیکی در هر دو قسمت فیلم
«ماجرای نیمروز» میبینید، ولی پای کتاب که به میان میآید، اجازه نمیدهند!
آدمهای داستانهای شما بیشتر مشهدی و اهل مناطق پایین این شهر هستند، اما کمابیش همه گفتگوهای کتاب به گویش معیار است. فکر نمیکنید این باورپذیری کارتان را کم میکند؟
من به هیچ وجه قصد نداشتهام داستان بومی بنویسم. مخاطب من خوانندگانی از سراسر ایران هستند که نمیخواستم برای متوجه شدن صحبتهای شخصیتها مدام ناچار شوند به پانویسها رجوع کنند.
درباره شخصیتی به نام هادی که در برخی داستانهای «آماده ترور باش» حضور دارد، توضیح میدهید؟ اینکه چرا اینقدر از این نام استفاده کردهاید.
شخصیت هادی را از روی دوست دوران نوجوانی و مدرسهام شهید هادی جغتایی نوشتهام که در جنگ تحمیلی به شهادت رسید، البته خود شهید آدمی جدی بود، ولی هادی داستانهای من شوخطبع است. من از پرداختن به این آدم ناگزیرم، چون او وجه دیگری از شخصیت خود من است و در هر داستانی که وارد میشود، نفر دوم – بعد از منِ راوی – اوست.
کار بعدیتان چه خواهد بود؟
۴ کتاب در برنامه آمادهسازی دارم. یکی مجموعهای با موضوع اسارت است که علاوه بر آزادگان خودمان، به اسرای عراقی هم میپردازد. این کار در دست نگارش است. یک مجموعهداستان درباره فضای مجازی و رمانی درباره مهاجرت به اروپا و یک سرگذشت هم در مرحله تحقیق است که امیدوارم فرصت نوشتن آن برایم فراهم شود.