روزگار سفله‌پرور و مغرضان سیاسی

  • کد خبر: ۶۶۵۲۶
  • ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۹
روزگار سفله‌پرور و مغرضان سیاسی
عبدالجواد موسوی - روزنامه‌نگار
«قاسم آهنین‌جان» را سال‌ها بود که می‌شناختم؛ شاعری دردمند که مثل بسیاری از شاعران این سرزمین گل او را از آب فقر و خاک مصیبت سرشته بودند. اما او علاوه بر وضعیت نامناسب معیشتی‌اش، گمنام هم بود و به‌جز اندکی از مخاطبان شکل خاصی از شعر، نه نامی از او شنیده بودند و نه شعری از آن مرحوم خوانده بودند. این گمنامی البته چند سال پیش با یک ویدئو کوتاه در فضای مجازی به‌پایان رسید و گله‌های صمیمانه و دردمندانه آهنین‌جان در جریان سیل خوزستان از چگونگی زندگی‌اش و منزلی که بر آب رفته بود، ناگهان او را به یک چهره مشهور تبدیل کرد؛ چهره‌ای که می‌شد به‌بهانه دفاع از او، اول تا آخر مملکت را به باد دشنام گرفت و از مظلومیت فرهنگ و هنر سخن گفت.
 
ماجرا گذشت تا اینکه چند روز پیش دوباره فیلمی از زنده‌یاد آهنین‌جان منتشر شد که غریبانه با لباس بیمارستان در کنار خیابان نشسته است. در توضیح فیلم هم نوشته بودند که بیمارستان به‌دلیل فقر و نداری شاعر، او را که دچار سرطان بوده، در خیابان رها کرده است. دوباره سیل دشنه و دشنام به‌سوی پزشکان و مدیران فرهنگی و سیاسی روانه شد.
 
من به‌پاس نیمچه‌رفاقتی که با او داشتم، یادداشت کوتاهی در صفحه اینستاگرامم منتشر کردم، بی‌هیچ اشاره‌ای به فیلم‌هایی که سبب شهرتش شده بود، اما به وزیر ارشاد و استاندار خوزستان طعنه‌ای زدم. علتش هم این بود که گمان می‌کردم آن وعده‌ها که در ماجرای سیل به قاسم آهنین‌جان داده بودند، یک‌سره دروغ بوده است. همان‌شب دوستانی که در صدق و صفایشان هیچ شکی نداشتم، با من تماس گرفتند و توضیحاتی دادند.
 
ازجمله آنکه بعد از ماجرای سیل برای آن زنده‌یاد خانه‌ای تدارک دیده‌اند و پس از آن ماجرا هم وضعیت معیشتی او تا حدود زیادی بهبود یافت. در ماجرای بیماری او هم دوستان و کارکنان بیمارستان سنگ‌تمام گذاشتند و تا جایی که توانستند، از خدمت به او دریغ نکردند. آن فیلم رهاشدن مرحوم در خیابان هم براساس یک سوءتفاهم شکل گرفته است. به‌ظاهر مرحوم به‌دلیل آلزایمر یا بر اثر فشار مسکن‌های قوی، حال وروزش به‌هم می‌ریزد، اصرار می‌کند مرا به خانه‌ام ببرید، اما نشانی خانه جدیدش را در خاطر ندارد. نشانی خانه قدیمی‌اش را می‌دهد.
 
در خانه قدیمی کسان دیگری ساکن بوده‌اند و او دقایقی را متحیر و سرگردان کنار خیابان می‌نشیند. کارکنان بیمارستان او را بار دیگر به بیمارستان برمی‌گردانند و یکی‌دو هفته بعد، او در بیمارستان از دنیا می‌رود. توضیحات دوستان را که شنیدم، به‌ویژه توضیح بزرگواری که خودش پزشک بود و از رفقای قدیم زنده‌یاد آهنین‌جان، ۲۴ ساعت بعد، پستی دیگر نوشتم و با تأکید دوباره بر اینکه روزگار ما روزگار سفله‌پروری است و قدر و قیمت اهالی فرهنگ را نمی‌داند، از وزیر ارشاد و استاندار به‌دلیل بی‌اطلاعی خودم و تعریضی که به آن‌ها داشتم، عذرخواهی کردم.
 
تعدادی از دوستان لطف کردند و این عذرخواهی را به حساب صداقت من گذاشتند، اما باور می‌فرمایید خیلی‌ها هم خوششان نیامد؟ آن خیلی‌ها هرکه هستند، ربطی به عالم فرهنگ ندارند. آن‌ها فقط و فقط می‌خواهند اهداف و اغراض سیاسی خویش را پیش ببرند. آن‌ها هنرمندان را یا گرسنه می‌خواهند یا آشوبگر تا در پس نام آن‌ها پنهان شوند و سرپوشی بگذارند بر بزدلی خودشان. از این خیلی‌ها بترسیم!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->