نمیدانم چندمین جشنواره شعر فجر است و مگر اهمیتی هم دارد؟ اگر بهجای مدیرمسئول و سردبیر روزنامه بودم، همین چند کلمه را بهجای یادداشت هفتگی چاپ میکردم و خلاص، اما نمیشود. پس مجبورم کمی رودهدرازی کنم و درباره همین چند کلمه مختصرومفید، کمی بیشتر بنویسم تا قرار و قاعده روزنامه را بههم نزنم. شما، اما اگر حوصله خواندن این اباطیل را ندارید، به همان چند کلمه اول یادداشت اکتفا کنید که جان سخن در همان چند کلمه مختصر آمده است: نمیدانم چندمین جشنواره شعر فجر است و مگر اهمیتی هم دارد؟ جشنوارهای که برگزاریاش فقطوفقط برای برگزارکنندگان و دستاندرکارانش و آن چند نفری که قرار است بهاحتمال شعری بخوانند و آن عده محدودی که قرار است جایزه بگیرند، اهمیت دارد.
در حقیقت بود و نبودش یکی است. این را کسی به شما میگوید که یک دوره خودش جزو برگزیدگان جشنواره بوده و بهعنوان یکی از ۳۰ شاعر برگزیده ۳۰ سال شعر فارسی جایزه گرفته است. البته این را هم اضافه کنم که در آن موقع هم آنقدر این جایزه برایش بیاهمیت بوده است که موضوع را فردای برگزاری مراسم جشنواره از دوستانی که به او تبریک گفتند، شنیده است و اگر نبود تنگنای مالی در آن روزگار، قطعا بعدها هم به دفتر جشنواره برای گرفتن سکهها رجوع نمیکرده است! ممکن است بگویید کار پاکان را قیاس از خود مگیر. حق با شما و دیگر پاکان است، اما ماجرا به قیاس به نفس محدود نمیشود.
بهاقتضای شغلم، وکالت، بیش از ۹۰ درصد آدمهایی که با آنها در ارتباطم، اهل رسانه و فرهنگاند، اما از یک نفر آنها، توجه بفرمایید، حتی از یک نفر آنها، در این سالها نشنیدهام که از شعر فجر سخن بگویند یا برایشان حتی مهم باشد که چنین جشنوارهای وجود دارد یا نه. دوست شاعر هم الحمدا... کم ندارم. بهجز آنها که شاعر حرفهایاند و از این راه نان میخورند، یعنی مدام در این فرهنگسرا و آن شبشعر مشغول شعرخوانیاند و در جشنوارههای مختلف حضوری پررنگ دارند، بازهم شاعری را ندیدهام که جشنواره شعر فجر برایش مهم باشد. میتوان دلایل دیگری هم برای ناکامی جشنواره برشمرد، اما اگر به من بگویند یک دلیل برای ناکامی جشنواره بیاور، به همین چیزی اشاره خواهم کرد که در آغاز اشاره کردم. سنگبنای این جشنواره غلط گذاشته شد؛ آنهم از سوی دوستانی که از هول حلیم در دیگ افتادند. شاید اگر از آغاز در کنار جشنواره فیلم فجر و تئاتر فجر به شعر هم اهمیت داده میشد، امروز شاهد نتیجه مطلوبتری بودیم. در آن سالها شعر هنوز به والذاریات امروز نیفتاده بود و شاعران اندک احترام و آبرویی داشتند.
در آن سالها اگر شب شعری در دانشگاه و حوزه هنری و ارشاد برگزار میشد، ۴ تا مخاطب شاخشکسته پیدا میشد که سخن شاعر را جدی بگیرد و انگیزهای بشود برای سرودن. اگر در همان سالها بهشکل جدی به شعر اعتنا میشد، خود مردم به آن جهت میدادند و از کجرویها و غلطهایش جلوگیری میکردند، رسانهها جشنواره را زیر ذرهبین میبردند و نادرست و درستش را بازتاب میدادند و کار به این جاها نمیکشید. حقیقت این است که جشنواره شعر فجر در غیاب مردم و بیاعتنایی رسانهها آغاز به کار کرد و روزبهروز هم از مردم و رسانهها بیشتر فاصله گرفت. امیدوارم این حرفها موجب رنجش بعضی دوستان عزیز من که دستاندرکار این جشنواره بیاهمیت هستند، نشود. آنها همچنان در چشم من عزیزند و بزرگوار، اما به قول ارسطو، حقیقت از آنها عزیزتر است. همچنانکه در اینجا بههیچوجه بحث شخص در میان نیست. بدعتی غلط گذاشته شده است و به حکم: خشت اول، چون نهد معمار کج، حالاحالاها این دیوار کج خواهد رفت.