خسرو فرمند | شهرآرانیوز - گفته شده که آثار متوسط ادبی ظرفیت بیشتری برای اقتباس سینمایی دارند تا شاهکارهای ادبیات. به عبارتی، قدرتی که واژه در شرح و ترسیم ویژگیهای ذهنی و عینی آدمها و رویدادها دارد، وقتی در اختیار نویسندهای بزرگ باشد، میتواند حاصلی داشته باشد که برای سینماگر دستنیافتنی است. این دستنیافتنیها شاهکارهای نویسندگان تراز اول هستند؛ رمانهای بزرگ ادبیات جهان که هرگاه فیلمسازی وسوسه شد و از آنها اقتباس کرد، میوه زحماتش کال از آب درآمد! برای همین است که هیچیک از اقتباسهای سینمایی گوناگون «جنایت و مکافات» یا «برادران کارامازُف» فیودار داستایفسکی ژرفا و عظمت این رمانها را ندارند.
مسئله، تنها روایت نیست بلکه محتوای غنی و پرمایه این آثار در ارتفاعی چنان بالاست که قامت بزرگترین کارگردانان سینما نیز برای دست یازیدن به آن کوتاه مینماید، اما همین داستایفسکی داستانهایی معمولی – در مقایسه با اندیشههای والا و قلم پرمایه خود این نویسنده بزرگ روس – دارد که فیلمهایی دیدنی از روی آنها ساخته شده است. از آن میان، داستان رمانتیک و احساساتبرانگیز «شبهای روشن» مورد توجه سینماگران متعددی قرار گرفته است که برخی در ایران شهرت بیشتری دارند. مثلا نسخه ایرانی «شبهای روشن» به کارگردانی فرزاد مؤتمن که با سود بردن همزمان از طرح داستان نویسنده روس و بریدههایی از متون دلنشین ادبیات فارسی که به قالب گفتههای شخصیت درمیآیند، فیلمی بسیار ادبی (اگر این تعبیر برای یک فیلم درست باشد) عرضه کرده است.
نمونه دیگر، «چهار شب یک خیالباف» کاری از غول سینمای فرانسه، روبر برسون، است که بخش درخوری از آثارش بر پایه آثار ادبیات داستانی شکل گرفتهاند، اما در این نوشته، میخواهیم فیلم «شبهای روشن» یا «شبهای سپید» به کارگردانی لوچینو ویسکونتی را معرفی کنیم.
داستان داستایفسکی، شرح ذهنیات و رویدادهایی است که برای مردی خیالباف در طی چند شب رخ میدهد. او انسانی تنهاست که شب را برای گردش در شهر برگزیده است. این راویِ اولشخص یک شب با دختری به نام ناستنکا – صورت صمیمیترِ آناستازیا - روبهرو میشود و این دیدار به گفتگوهای آن دو میانجامد. دختر در پی وفا به عهدی که با معشوق خود بسته، به میعادگاه آمده تا پس از دوریای یکساله او را ببیند. مرد مدنظر بر سر قرار حاضر نمیشود و این آمدنهای ناستنکا به همراه راوی تا شب چهارم ادامه مییابد. در این گیر و دار، هر چه مصاحبت دختر و راوی پیش میرود، احساسات مرد بیشتر برانگیخته و بیش از پیش دلبسته دختر میشود، اما درست وقتی که ناستنکا دیگر از بیوفایی محبوب پاک ناامید شده و در عوض، امید وصال میان او و راوی پررنگ میشود، مرد بدعهد از راه میرسد...
اقتباس ویسکونتی تا حد در خورتأملی به داستان اصلی نزدیک است. او البته زمان و زمینه ماجرای خود را از سنپترزبورگ سده نوزده به شهری نامشخص در ایتالیای سده ۲۰ آورده است. همچنین راوی کتاب در اینجا اسم دارد: ماریو (مارچلو ماسترویانی). ماریو نیز مردی رؤیاپرداز است که شبها در خیابانهای شهر پرسه میزند. در فضای تاریک این شهر که همچون ونیز کانالهای آب را در دل خود جا داده، به ناتالیا (ماریا شِل) برمیخورد؛ دختری گریان و چشمبهراه بر روی یک پل. همان همکلامی و دلبستگی برقرار میشود و شب چهارم نیز بالأخره سر و کله رقیب پیدا میشود. آدمهای فیلم ویسکونتی خوشسیمایند، اما تنها. همچون داستانی که پایه این فیلم است، مرد در عالم رؤیا سیر میکند، منتها این ویژگی با توجه به روایت عینی دوربین کمتر عیان میشود. دختر نیز یتیمی است که با مادربزرگ خود زندگی میکند. تنهایی او در فیلم یک علت دیگر هم دارد؛ فیلمساز، تو گویی خواسته ادای دینی روشنتر به قلمی نشان دهد که داستان را اولبار نوشته، دختر را با اصالت اسلاو (قوم و نژادی که روسها به آن متعلقاند)، معرفی میکند.
ناتالیا با پیرزنی به سر میبرد که چشمانی کمسو دارد و برای مهار نوهاش جامه او را به خود سنجاق میکند، اما این مراقبت سختگیرانه وقتی پای عشق به میان میآید، بیاثر است. آنها که برای گذران زندگی، بهجز تعمیر فرشهای فرسوده، اتاقی در خانهشان را نیز اجاره میدهند، مستأجری پیدا میکنند که مهرش به دل ناتالیا مینشیند. مرد (ژان ماره) به دختر کتاب میدهد که بخواند و یک شب هم او مادربزرگش را به اپرا میبرد، اما این بودن کوتاه است و مرد باید به شهری دیگر برود. دختر نگران از دست دادن و به خاطر او، تصمیم میگیرد پیرزن را ترک کند، ولی مرد راضی به همراهی ناتالیا نیست؛ درعوض قول میدهد که یک سال دیگر برگردد تا اگر دختر همچنان او را دوست داشت، زندگی تازهای را با هم آغاز کنند.
دختر فیلم ویسکونتی دختری کمابیش عجیب هم هست. نوعی دمدمیمزاجی که با نوسان حالات او میان گریه و خنده و گریز از دست ماریو و توجه به او رخ مینماید. رفتاری مجنونوار که در القای انزوا و تنهاییاش مؤثر عمل میکند. با این همه، در پایان این ماریو است که بیپناهتر از قبل بر جا میماند. مرد مورد علاقه دختر برمیگردد و ماریو چیزی جز دلشکستگی و البته خاطره ماجرای عاشقانهای بسیار کوتاه نصیبش نمیشود. اشکهای او در انتهای فیلم، باوجود قوتقلبی که به ناتالیا میدهد، حاکی رهاشدگی مردی عاشق و محکوم به انزواست.
از داستان «شبهای روشن» ترجمههایی به فارسی منتشر شده که از آن بین میتوان به برگردان سروش حبیبی اشاره کرد –ترجمهای که جزو شناختهشدهترین برگردانهای این داستان بلند فیودار داستایفسکی در ایران است.
اقتباسها
نگاهی به فیلم «شور زندگی» (۱۹۵۶) که براساس رمان ایروینگ استون ساخته شد
۱۰ فیلم برتری که براساس رمانهای دافنه دوموریه ساخته شدهاند
«پدرخوانده» چگونه به یک فیلم مافیایی محبوب تبدیل شد؟ | سیر و سلوک شرارات
نگاهی به فیلم «زندگی در پیش رو» ساخته ادواردو پونتی
درباره اقتباس سینمایی از رمان «دُنِ آرام» اثر میخاییل شولوخوف | فیلمی که پوتین پیگیر آن بود!