تب انتخابات ریاستجمهوری اندکاندک بالا گرفته و دیگر تا مهمترین رویداد سیاسی کشور، چیزی نمانده است. تجربه انتخاباتهای گذشته نشان میدهد مسئله زنان و توجه به جایگاه آنان یکی از مهمترین محورهای مورد بحث در برنامههای نامزدها به حساب میآید. انگار حضور پرتکرار مطالبههای زنان در وعدههای انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری، مسئلهای عادی شده و بخشی از سناریوهای گزینههای موردتأیید برای نشستن بر مسند ریاستجمهوری، معطوف به مطالبههای زنان است.
این توجه به حضور زنان بهعنوان عضوی از کابینه ریاستجمهوری یا در نظرگرفتن سهم مشخصی برای آنها در عرصههای مدیریتی، اگرچه اتفاقی خوشایند و مبارک است، تجربه نشان داده است چنین وعدههایی تنها روی کاغذ باقی میمانند و پس از پایان انتخابات، دیگر به آنها وقعی نهاده نمیشود.
تأکید بر مطالبههای زنان در ادوار سیاسی گذشته و تأکید بر حق و جایگاه آنها در سمتها و مناصب سیاسی همچون وزارت و مدیریت، سبب شده است زنان خود را برای حضور در عرصههای کلان تصمیمگیری آماده ببینند. این در حالی است که موارد وعدهدادهشده در انتخاباتهای گذشته، بیشتر محقق نشده است و زنان از تجربه حضور در این مناصب بیبهره ماندهاند. این امر به افزایش سطح توقعات در جامعه زنان، بدون توجه به تحقق این انتظارات، منجر میشود و میتواند در جهتی عکس، باعث پیامدهای منفی بسیاری شود.
شاید بتوان بر همین مبنا حضور آماتوری زنان در ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری را توجیه کرد. در حقیقت، وعدههایی که مطابق با آنها، زنان بهدرستی شایسته و توانا برای مدیریت خوانده میشوند، به فعال کردن قدرت زنان توانمند منجر میشود، اما متأسفانه هیچ جایگاه تعریفشدهای برای بهرهگیری از ظرفیت آنها در نظر گرفته نمیشود. در نتیجه، فضایی برای تأیید این هویت و تواناییهای یادشده، تعریف نشده و زنان را به صحنههای نمایشی، همچون ثبتنام کاندیداتوری ریاستجمهوری، میکشاند.
این عدم بهرهگیری از توانایی زنان، چه در کابینههای ریاستجمهوری و چه در مناصب سطح بالای مدیریتی، همواره با «دلیلی» به نام «آماده نبودن زیرساختها» توجیه میشود. هنگامی که از مهیا نبودن شرایط برای پذیرش زنان در سطوح کلان تصمیمگیری صحبت میشود، لاجرم این نکته در نظر میآید که چرا توجه به فقدان چنین زیرساختهایی در آستانه انتخابات به چشم نیامده و مورد توجه قرار نگرفته است.
این مسئله ۲ فرض را مطرح میکند: نخست اینکه نامزدهای ریاستجمهوری هنگامی که پا به عرصه رقابت سیاسی میگذارند، از زیرساختها و همچنین امکانات موجود برای تحقق وعدههای خود آگاه نیستند؛ بنابراین در هنگامه اجرای برنامههای خود با موانع بیشماری روبهرو میشوند. یا اینکه از مطالبههای زنان و خواست جامعه در سهمدهی به زنان سوءاستفاده میکنند و تنها برای کسب آرا به ارائه چنین برنامههایی میپردازند.
هرکدام از این موارد که صحیح باشد، نقد عمدهای را متوجه برنامههای نامزدهای مختلف میکند. چه آنان که از شرایط سیاسی کشور بیخبرند و چه آنها که با سوار شدن بر موج خواستهای جامعه زنان، تنها به فردای روز انتخابات میاندیشند و تحقق وعدههای خود را به فراموشی میسپارند، در نادیدهانگاری تواناییها و شایستگیهای زنان همداستاناند. هردوی این موارد از یکسو به ایجاد بیاعتمادی به کلیت برنامههای نامزدها میپردازند و از سوی دیگر زمینه را برای ایجاد توقعات فزاینده فراهم میآورند.
باید به این نکته اشاره کرد که مادامی که زیرساختهای حقوقی، ساختارهای قانونی و مجراهای اجرایی کشور زمینه لازم برای بسط تجربه جدی و عملی زنان در عرصههای کلان سیاستورزی را فراهم نکرده باشند، سخن از حق زنان برای حضور در این مناصب، اقدامی تبلیغاتی و تنها برای پر کردن سبد آرای نامزدهای ریاستجمهوری است.
افزون بر این، اگرچه حضور اتفاقی برخی زنان در مناصب سیاسی نیز شایسته است، تا زمانی که این مسئله به یک رویه مشخص سیاسی تبدیل نشود، نمیتوان از حضور اثرگذار زنان در مدیریتهای کلان سیاسی و اجرایی، سخن به میان آورد. به طور خلاصه، افزودن بر حجم انتظارات جامعه زنان بدون توجه به تحقق آن، خود، ظلمی نابخشودنی علیه همه افراد جامعه است.