رئیس کمیسیون خدمات شهری شورای اسلامی شهر مشهد: آتش‌نشانی، پیشانی مدیریت شهری است شهردار مشهدمقدس: در دفاع از دین و میهن همه پای کار هستند | اعزام داوطلبانه آتش‌نشانان مشهدی به مناطق جنگی اعتبار ۸۰ میلیارد تومانی برای گذر‌های تشرف به حرم مطهر امام رضا(ع) در سال ۱۴۰۴ بهره‌برداری از مهم‌ترین تصفیه‌خانه‌های شهر مشهد در سال ۱۴۰۵ کیفیت هوای کلانشهر مشهد امروز «بسیار ناسالم» است (۸ تیر ۱۴۰۴) خدمت مضاعف به ملت سرفراز آب کدام مناطق مشهد، فردا (یکشنبه، ۸ تیر ۱۴۰۴) قطع خواهد بود؟ لزوم تطبیق آموزش با تغییرات تکنولوژی رئیس شورای اسلامی شهر مشهد مقدس: مدارا با هیئات سکولار در مشهد پذیرفتنی نیست آخرین وضعیت مهم‌ترین پروژه‌های عمرانی شهر مشهد | به‌زودی بولوار امام‌خمینی(ره) به بولوار نماز وصل خواهد شد شهردار مشهد مقدس: ایستگاه‌های درحال‌ساخت آتش‌نشانی سریع‌تر پیگیری و به بهره‌برداری برسند ورود حدود ۵ هزار زائر ایرانی حج تمتع به فرودگاه بین‌المللی مشهد | تداوم بازگشت حجاج تا فردا (۸ تیرماه) قیمت نفت امروز (۷ تیرماه ۱۴۰۴) اعلام شد | طلای سیاه از اوج به زیر آمد نایب‌رئیس کمیسیون عمران، حمل‌ونقل و ترافیک شورای اسلامی شهر مشهد: نهضت آسفالت شهرداری مشهد در حال ورود به مرحله‌ای پرشتاب و مؤثر است هوای کلانشهر مشهد همچنان آلوده است (۷ تیر ۱۴۰۴) هزینه ۵ میلیون ریالی برای اجرای هر مترمربع آسفالت در مشهد اعتبار نهضت آسفالت ۱۴۰۳ مشهد، معادل پروژه تقاطع چهارسطحی آزادگان است شهردار مشهد مقدس: پیام حضور مردم در مراسم تشییع شهدا، پیام همدلی و همراهی و انسجام مردم است  مراسم تشییع پیکر ۱۵ شهید حملات رژیم صهیونیستی فردا (جمعه ۶ تیر ۱۴۰۴) در مشهد برگزار می‌شود + اسامی شهدا طالبان: روزانه بیش از ۱۰ هزار مهاجر از مرز اسلام‌قلعه وارد افغانستان می‌شوند دیدار رئیس شورای عالی استان‌ها با خانواده شهیدان نظری در مشهد + عکس
سرخط خبرها

یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه

  • کد خبر: ۶۷۶۴۸
  • ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۵:۵۷
یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه
امید مافی - روزنامه‌نگار

یک تصویر فراواقعی هولناک چشم‌خانه‌ها را پر کرده است. باد در کوچه‌های خاکی توس، هروله می‌کند و آفتاب ولرم صورت‌ها را نوازش می‌دهد. رودابه و زال از اعماق شاهنامه بیرون می‌زنند تا هزار سال پس از دلدادگی، دوباره خیابان‌ها را گز کنند و از تن دادن به تیغ تاریخ سر بزنند.

زال با آن مو‌های سپید، اول به یک آرایشگاه می‌رود و موهایش را های‌لایت می‌کند تا هم آلامد باشد و هم رؤیا‌های باستانی‌اش را فراموش کند. رودابه هنوز برای زال می‌میرد و با استشمام عطر شوی مهربانش، کیفور می‌شود. دردانه مهراب کابلی به زال می‌گوید: «برویم کوهسنگی هوایی بخوریم و از فراز آن، شهر را ببینیم.» کلاغ‌ها در کوهسنگی دنیا را روی سرشان گرفته‌اند و آرامش عاشق و معشوق را به‌هم می‌زنند. زال دستش را در جیبش می‌گذارد و از رودابه می‌پرسد: «چرا اینجا هیچ خبری نیست؟» یک نفر که دارد لابه‌لای شاخه‌ها تاب می‌خورد، به آن‌ها می‌گوید: «از وقتی کسب‌وکار کرونا رونق گرفته است، مردم کمتر از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند و در خوف و بیم ترجیح می‌دهند در پارک محله خود قدم بزنند.»

زال و رودابه با یک تاکسی شیک، خودشان را به باغ نادری می‌رسانند تا با نادرشاه افشار عکسی سه‌نفره بگیرند. نادر، اما رفته است واکسن بزند تا بیش از این به ماسک‌ها و عطسه‌ها و سرفه‌ها مشکوک نباشد. او در رده سنی شونصدسال به بالا جاگرفته است و تنهاکسی است که می‌تواند بساط این درد مردافکن را همچون بساط سرزمین‌هایی که فتح کرده است، جمع کند. رودابه حیران است. به نگهبان باغ نادری می‌گوید: «اگر نادر برگشت و سراغ ما را گرفت، بگو از طریق پرندگان نامه‌بر جویای حالش خواهیم شد». آن‌ها هنوز نمی‌دانند با یک آیفون کوچک، می‌توانند در کلاب‌هاوس شرکت کنند و پشت دود سیگار با نادر کلنجار بروند.

مقصد بعدی زوج رومانتیک، بازاررضاست. توی راه، دلشان برای سوگلی‌شان غنج می‌رود و قول می‌دهند یک روز بارانی دیگر با رستم و رخش به شهر بیایند. کمترکسی سراغ خرید انگشتر و جغجغه و تیله و خروس‌قندی می‌رود. زال دل به دریا می‌زند و با تمام اسکناس‌هایش یک تسبیح شاه‌مقصود اصل می‌خرد تا وقتی به عمق تاریخ برگشت، یادگار داشته باشد. رودابه هم یک جین جوراب می‌خرد تا بین رستم و تهمینه و اسفندیار و بهمن و بیژن و داراب و سین‌دخت تقسیم کند. یک بسته آب‌نبات هلدار هم برای همه شخصیت‌های شاهنامه می‌خرد. از داروخانه آن‌سوی بازاررضا هم چند ورق قرص آسنترا و دیازپام می‌خرند تا شب‌ها سیمرغ توی خواب راه نرود و از میزان نگرانی‌اش بکاهد.

روز‌های آخر اردیبهشت است، اما شهر به دلیل کرونا و کم‌آبی، حال خیلی خوبی ندارد. زال با تماشای آدم‌ها در خیابان‌هایی که هیاهو و شلوغی قبل را ندارند، بهانه سیمرغ را می‌گیرد و به رودابه می‌گوید: «بهتر است برگردیم به شاهنامه و کارت شناسایی خود را نشان فردوسی دهیم. آخر من موهایم را بلوند کرده‌ام و ممکن است حکیم، ما را نشناسد.»

آن‌ها با یک تاکسی دربست به توس برمی‌گردند و در طرفه‌العینی به میان ابیات شاهنامه می‌غلتند. آنجا در تمام ۵۰ هزار بیت شاهنامه دارد باران می‌بارد و رستم ابر‌ها را زیر پیراهنش، پنهان کرده است تا پس از کشتن دوباره سهراب، آب شور کم نیاورد!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->