روایتی از آخرین دستاورد‌های مدیریت شهری مشهد در دوازدهمین نمایشگاه تخصصی خدمات شهری | از دستگاه ریشه‌کن تا پهپاد‌های اطفای حریق + فیلم شهرداری مشهد پیشگام در استفاده از فناوری‌های نوین حاجی‌بگلو: مدیریت شهری مشهد نگین تمامی حوزه‌های مدیریت شهری در خاورمیانه است رئیس سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور: بخش خصوصی اصلی‌ترین حامی مدیریت شهری است+ویدئو پارک خطی شش‌هکتاری در محله شهرک شهید رجایی مشهد به بهره‌برداری می‌رسد + تصاویر انعقاد قرارداد مشارکت شهرداری مشهد با کمیته امداد امام خمینی (ره) معاون استاندار خراسان رضوی: برقی‌کردن قطار مشهد- تهران ۲ میلیارد دلار هزینه دارد پلمب کارگاه تولیدی لوازم آرایشی غیرمجاز در کاشمر (یکم آذر ۱۴۰۳) ناصحی: مشهد قطب دیپلماسی شهری در کشور است ورود نخستین اتوبوس برقی به مشهد تا ۴۵ روز دیگر ارتقای پرشتاب زیرساخت‌های حمل‌و‌نقل بار در مشهد عزم جدی شورا و مدیریت شهری مشهد مقدس برای تقویت دیپلماسی شهری برگزاری اولین نشست شهر‌های ایرانی شرکت‌کننده در اجلاس بریکس پلاس در مشهد + فیلم (یکم آذر ۱۴۰۳) اجرایی‌شدن تنها ۳۰ درصد از پروژه‌های عمرانی مصوب شهر مشهد قطار برقی مشهد-تهران روی ریل تحقق | استاندار خراسان رضوی: با حمایت و اعتبار بودجه‌های ملی قرار است این پروژه به سرانجام برسد آغازبه‌کار دوازدهمین نمایشگاه تخصصی مدیریت شهری در نمایشگاه بین‌المللی مشهد از امروز (یکم آذر ۱۴۰۳) رونمایی از پهپاد‌های آتش نشان در نمایشگاه تخصصی خدمات شهری شهردار مشهد: تقویت دیپلماسی، از سیاست‌های اصلی مدیریت شهری است نشست رئیس و اعضای شورای اسلامی شهر مشهد با احزاب سیاسی | گفتگو با فعالین اجتماعی، کلید بهبود مدیریت شهری در مشهد حضور دادپزشک در آرامستان‌های شهرداری مشهد برای تسریع خدمت‌رسانی به خانواده‌های متوفیان تقدیر فرماندار مشهد از شهردار مشهدمقدس (۳۰ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه

  • کد خبر: ۶۷۶۴۸
  • ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۵:۵۷
یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه
امید مافی - روزنامه‌نگار

یک تصویر فراواقعی هولناک چشم‌خانه‌ها را پر کرده است. باد در کوچه‌های خاکی توس، هروله می‌کند و آفتاب ولرم صورت‌ها را نوازش می‌دهد. رودابه و زال از اعماق شاهنامه بیرون می‌زنند تا هزار سال پس از دلدادگی، دوباره خیابان‌ها را گز کنند و از تن دادن به تیغ تاریخ سر بزنند.

زال با آن مو‌های سپید، اول به یک آرایشگاه می‌رود و موهایش را های‌لایت می‌کند تا هم آلامد باشد و هم رؤیا‌های باستانی‌اش را فراموش کند. رودابه هنوز برای زال می‌میرد و با استشمام عطر شوی مهربانش، کیفور می‌شود. دردانه مهراب کابلی به زال می‌گوید: «برویم کوهسنگی هوایی بخوریم و از فراز آن، شهر را ببینیم.» کلاغ‌ها در کوهسنگی دنیا را روی سرشان گرفته‌اند و آرامش عاشق و معشوق را به‌هم می‌زنند. زال دستش را در جیبش می‌گذارد و از رودابه می‌پرسد: «چرا اینجا هیچ خبری نیست؟» یک نفر که دارد لابه‌لای شاخه‌ها تاب می‌خورد، به آن‌ها می‌گوید: «از وقتی کسب‌وکار کرونا رونق گرفته است، مردم کمتر از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند و در خوف و بیم ترجیح می‌دهند در پارک محله خود قدم بزنند.»

زال و رودابه با یک تاکسی شیک، خودشان را به باغ نادری می‌رسانند تا با نادرشاه افشار عکسی سه‌نفره بگیرند. نادر، اما رفته است واکسن بزند تا بیش از این به ماسک‌ها و عطسه‌ها و سرفه‌ها مشکوک نباشد. او در رده سنی شونصدسال به بالا جاگرفته است و تنهاکسی است که می‌تواند بساط این درد مردافکن را همچون بساط سرزمین‌هایی که فتح کرده است، جمع کند. رودابه حیران است. به نگهبان باغ نادری می‌گوید: «اگر نادر برگشت و سراغ ما را گرفت، بگو از طریق پرندگان نامه‌بر جویای حالش خواهیم شد». آن‌ها هنوز نمی‌دانند با یک آیفون کوچک، می‌توانند در کلاب‌هاوس شرکت کنند و پشت دود سیگار با نادر کلنجار بروند.

مقصد بعدی زوج رومانتیک، بازاررضاست. توی راه، دلشان برای سوگلی‌شان غنج می‌رود و قول می‌دهند یک روز بارانی دیگر با رستم و رخش به شهر بیایند. کمترکسی سراغ خرید انگشتر و جغجغه و تیله و خروس‌قندی می‌رود. زال دل به دریا می‌زند و با تمام اسکناس‌هایش یک تسبیح شاه‌مقصود اصل می‌خرد تا وقتی به عمق تاریخ برگشت، یادگار داشته باشد. رودابه هم یک جین جوراب می‌خرد تا بین رستم و تهمینه و اسفندیار و بهمن و بیژن و داراب و سین‌دخت تقسیم کند. یک بسته آب‌نبات هلدار هم برای همه شخصیت‌های شاهنامه می‌خرد. از داروخانه آن‌سوی بازاررضا هم چند ورق قرص آسنترا و دیازپام می‌خرند تا شب‌ها سیمرغ توی خواب راه نرود و از میزان نگرانی‌اش بکاهد.

روز‌های آخر اردیبهشت است، اما شهر به دلیل کرونا و کم‌آبی، حال خیلی خوبی ندارد. زال با تماشای آدم‌ها در خیابان‌هایی که هیاهو و شلوغی قبل را ندارند، بهانه سیمرغ را می‌گیرد و به رودابه می‌گوید: «بهتر است برگردیم به شاهنامه و کارت شناسایی خود را نشان فردوسی دهیم. آخر من موهایم را بلوند کرده‌ام و ممکن است حکیم، ما را نشناسد.»

آن‌ها با یک تاکسی دربست به توس برمی‌گردند و در طرفه‌العینی به میان ابیات شاهنامه می‌غلتند. آنجا در تمام ۵۰ هزار بیت شاهنامه دارد باران می‌بارد و رستم ابر‌ها را زیر پیراهنش، پنهان کرده است تا پس از کشتن دوباره سهراب، آب شور کم نیاورد!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->