بحران آیا لازمه تحول و بازآفرینى است، چون تحول اصل تغییرناپذیر نظام اجتماعى و حیات بشرى است؟ بهعبارت دیگر، اگر پاى بحران در میان نباشد، ضرورتى به نوکاوى و آفرینش شرایط نوین نیست؟
نتیجه سادهاندیشانه: تا ١٢هزارو٨٩٦ زندانى غیرعمد در کشور نباشد، خیرى ظهور و حضور پیدا نمىکند تا برخى زندانیان خوشحال و خندان شوند و ما امیدوار باشیم که هر روز بر تعداد ثروتمندان سخى و مهرورزان بخشنده افزوده میشود.
چه رؤیا و آرزوهاى غمانگیز و دردافزایى که ما را افسردهتر از آخرین برگ پاییزى در کنج دیوار مىکند!
راست این است که در روزگار بیکارى مزمن و گرانى گرسنهساز، زندگى هر روز بیشتر چروک مىشود؛ آنسان که درماندگى براى بخشهایى از جامعه فرودستان تا مرز زندهبودن به هر قیمتى که نامش هنجارشکنىهاى ویرانگر است، پیش رفته است؛ چون تفاوت آنسوی میله با اینسو در بهرهمندى از زندگى اعیانى نیست. آنسوی میلهها جاى نگرانى براى خواب و خوراک نیست، اما اینسو مردمان جامانده از آسایش و آرامش زندگى در تلاش و تکاپو براى جویدن نان خیراتى و واکاوى سطل زباله بهامید خرید چند دانه تخممرغ، چند بند انگشت پنیر و دو قطره روغن دم غروب هستند. همین؟ تفاوت در همین است؟
من پاسخ معنىدارى برای تفاوت و تمایز زیست در آنسو با اینسوى میلهها بهجز اطلاق کلمه آزادى و نه ماهیت حقیقى شمول آزادى، ندارم، اما بسیار خواندهام برخى هنجارشکنان و خلافکاران پاپتى در کوچه و خیابان در سوزوسرماى زمستان مرتکب جرمى حداقلى مثل آفتابهدزدى مىشوند تا پناهجوى آنسوی میلهها شوند و فصل سرد را بىدغدغه خوابوخوراک در یکى از بندها بیتوته کنند. زمستان که سر آمد، آقایان و خانمهاى پناهنده به پشت میلهها بهوقت شکوفه و بهار از آنسو به اینسوى میلهها مىآیند تا خوشنشین نیمکت پارکها شوند و سحر با جیکجیک گنجشکان از خواب برخیزند؛ چنان غروبها که با اولین قارقار کلاغان یادشان مىآید وقت بازگشت به این پارک یا آن زیر پل است.
پرسش ساده: آیا در سیاستسازى و سیاستورزى اجتماعى و در روابط اجتماعى متأثر از آن، متولیان امور و ما شهرنشینان به منافع شهرى اهمیت مىدهیم؟ آیا نیازمندان جزئى از منافع یا مضار شهرنشینى هستند؟ آیا فقر از نسلى به نسلى دیگر منتقل مىشود یا بیدریغ درحال تولید گونههاى متعدد و متنوع مردان و زنان و کودکان خیابانى و بیابانى هستیم؟
از اینگونه پرسشها بسیار است؛ مثلا از ١٩٦بانوى زندانى غیرعمد در کشور چند تن خراسانى هستند؛ آنهم در شرایطى که نیمى از این زنان زندانى غیرعمد، سرپرست خانوار هستند. یعنى سرپرست کسانى که با حضور آنان، آن خانواده معنىدار و هستىبخش مىشود و اگر سرپرست غایب باشد، معلوم نیست چه بر سر خانواده مىآید.
حوادث رانندگى، حوادث کارگاهى، بدهکارى مالى، مهریه و نفقه و ایراد صدمات بدنى و قتل شبهعمد یا غیرعمد در شمار محکومیتهایى است که قریب ۱۳ هزار مرد و زن را به جرم غیرعمد، پشت میلههاى ندامتگاهها، منتظر کرم نیکوکاران و نهادهاى خیر براى آزادى گذاشته است.
خبر سراسرى: ۱۷۱ بانو و ۴ هزارو٨٩٥آقا که نمىدانیم هرکدامشان چقدر در حبس بهعنوان زندانى غیرعمد در سراسر کشور چشمانتظار ملاقاتى بودند، طى ۸ ماه اول سال گذشته به کمک ثروتمندان نیکوکار آزاد شدند.
خبر بخشى: خراسانشمالى٨٢، خراسانرضوى٥٤٧ و خراسانجنوبى ٧٨زندانى غیرعمد دارند؛ که البته من نمىدانم چه تعداد از این جمع، زن یا مرد هستند و هرکدام چه نوع بدهى مثلا مالى، دیه یا نفقه دارند.
نکته: تعداد این اسیران دربند هر روز و هفته و ماه تغییر مىکند؛ یعنى زیاد و کم مىشود، نه مثل ثروتمندان خیرخواه و نیکاندیشان که هر روز به تعدادشان اضافه مىشود.
کاش کمتر چشمبهراه بخشش پولداران و نیکوکاران باشیم، بلکه نظام مدیریتى و اجتماعى ما بهگونهاى باشد که کمتر خواسته و ناخواسته مرتکب جرم عمد و غیرعمد شویم!
کاش روزگار طورى متحول شود که خیرات خیران، وقف توسعه آموزشى و علمى شود؛ مثلا صرف تجهیز آزمایشگاههاى دانشگاهى و بورس تحصیلى و پژوهشى شود. امیدوار باشیم که چنین شود، نه صرف تجهیز ندامتگاهها به آبسردکن، پنکه و پتو و....