بهنظر میرسید با فراگیرترشدن کرونا فرهنگ کمی جدیتر گرفته شود یا دستکم با آن مهربانتر برخورد شود، اما بعدها فهمیدیم این خیال خام نیز مثل بسیاری از خیالهایی که پختهایم فقط اوهامی بوده است در سر قطره محالاندیش. دیوار فرهنگ همچنان کوتاهتر از همه است و فقط وقتی قرار باشد بساط دولتی را جمع کنند یا در تنگنایش قرار دهند، میروند سراغ فرهنگ و چماقی میسازند علیه حریف و رقیب سیاسی. چیز زیادی تغییر نکرده است؛ در همچنان بر همان پاشنه میچرخد. شهرام ناظری که خدایش حالاحالاها حفظ کند و سایهاش را بر سر ما مستدام بدارد، بعد مدتها از سفر خارجه برمیگردد، با عشق و شوروحالی وصفناشدنی و با این امید که بخواهد برای این مردم خسته و درهمشکسته کاری انجام بدهد، کنسرتی آنلاین برگزار میکند که نتیجهاش میشود گلههای بسیار.
مردی صبور که کمتر زبان به گله میگشاید و همواره سعی میکند بیتوجه به اتفاقات بیاهمیت و پیشپاافتاده کارهای جدی خود را پی بگیرد، چرا باید در چنین سنوسالی آنقدر به او بیمهری شود که غصههایش را بر زبان بیاورد؟ هنوز چندماهی از درگذشت استاد شجریان نگذشته است؛ مردی که یکی از مفاخر درخشان فرهنگ ملی ما بود و حق نداشت برای مردم سرزمینش کنسرت برگزار کند. آیا مأموریتمان این است که با شهرام ناظری نیز چنین کنیم که با او کردیم؟ سهم شهرام ناظری در فراگیرشدن شعر مولانا و شکل متفاوتی از موسیقی ایرانی و درهمآمیختن سوگ و حماسه آنقدر زیاد است که در این مجال مختصر نمیگنجد. نجابت ذاتی و خلقوخوی درویشیاش همواره سبب شده است از هیاهو فاصله بگیرد، اما یکیک ما ایرانیها مدیون تلاشهای صادقانه و عاشقانه او در حوزه فرهنگ هستیم.
گفتم که نمیخواهم در این یادداشت به اهمیت و جایگاه ممتاز و بیبدیل حضرت شهرام ناظری اشاره کنم که بزرگی مانند او نیازی به تأیید کمترینی، چون من ندارد، اما دریغ است مردی را که امروز شوالیه و پهلوان و اسطوره آواز ایرانی میخوانیم، بهجایی برسانیم که دردمندانه بگوید اگر میدانستم چنین میکنند و سازها را نشان نمیدهند، بدون شک با آن مخالفت جدی میکردم. نتیجه این لجبازیها با زمره فرهنگ را خوب میدانیم. آنقدر این بازیهای کودکانه تکرار میشود تا هنرمند ناچار شود برای اینکه حسابش را از بیهنران جدا کند، با صدای بلند اعلام کند: «دیگر هیچ اثری از مرا پخش نکنید، مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!» فکر میکنید ماجرا تمام میشود؟ تازه این اول ماجراست!
بیهنران میگویند: «آی دیدید اینها دشمن شما هستند و نمیخواهند ما صداوسیمای آنها را به سمع و نظر شما برسانیم؟» هنرمند سعی میکند توضیح دهد، اما باران افترا و حرفهای بیربط باریدن میگیرد. هنرمند یا مجبور است مهر بر لب زند و خون خورد و خاموش بماند یا مجبور است وارد نزاعی بیپایان و نابرابر شود. در هر دو صورت جان و جهان هنرمند آسیب جدی میبیند و از کار اصلیاش باز میماند. استاد شهرام ناظری همواره عامدانه از ورود به این هیاهوهای بسیار برای هیچ گریخته است و دور از غوغای بازار مکاره به کار دشوار و جدی خود پرداخته است. قدر او را بدانیم که فردا پشیمانی هیچ فایدهای ندارد.