از دست دادن و نبود هر چیزی عظمت آن را به نمایش میگذارد. اگر شهید بهشتی همچنان در قید حیات بود و دست تقدیر او را از ما نمیگرفت، امروزه در شمار همان کسانی قرار میگرفت که بیپروا او را آماج تهمت و توهین قرار میدادیم. نگویید امکان ندارد! زنده بود و بیخ گوشمان و مورد تأیید همه بزرگان، اما در خیابانها دشنامش میدادیم و تعداد زنانش را روزبهروز بیشتر میکردیم و از گرینکارتهای آلمانی و آمریکاییاش سخن میگفتیم و تا روزی که بهدست شقیترین مردمان به شهادت نرسید و بنیانگذار جمهوری اسلامی نگفت «بهشتی یک امت بود برای ما» با او بدترین رفتارها را کردیم. بگذریم، بهقول خود شهید بهشتی که مرحوم هاشمی از او نقل میکرد: «آسیاب به نوبت».
امروزه، اما فقط فقدان شهید بهشتی و فاصلهگرفتن از آن روزها نیست که ما را دلتنگ آن بزرگوار کرده است. آن روزها سادهدلانه شعار میدادیم «ایران پر از بهشتیه»، اما نمیدانستیم روزگاری فرا میرسد که باید با چراغ بهدنبال سایه کمرنگی از آن بزرگوار بگردیم که در مقابل دشمن درجهیکش نیز جانب ادب را فرو نگذاشت و خطاب به او گفت «آقای ریگان!» تا در هیاهوی جنگ قدرت به ما متذکر شود که «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت». تا با مخالفان سیاسیاش در مقامی برابر به مناظره و گفتگو بنشیند و حقوحقوق شهروندی را برای آنها به رسمیت بشناسد.
تا در زمانهای که ظاهرسازی و رنگوریا سکه رایج بازار دینفروشی است، از اعماق جان فریاد بزند: «حتی اگر همه یک جامعه را با قرآن بپوشانند، اما از عدالت خبری نباشد، آن جامعه هیچ نسبتی با اسلام ندارد.» باری! هرچه میگذرد بیشتر و بیشتر میفهمیم چه کسی را از دست دادهایم و این ممکن نبود مگر با بهدستآوردن این چیزهای عجیبی که در این سالها بهدست آوردهایم. باید گرفتار این پدیدههای حیرتانگیز میشدیم تا قدر و قیمت آنچه را از دست دادهایم، بفهمیم.
بهشتی از زمانه خود پیشتر نبود، او اتفاقا فرزند زمانه خویشتن بود و اینها که درست مقابل روش و منش و بینش او قرار گرفتهاند، هیچ نسبتی با زمانه خود ندارند و اگر هم فرزند کسی باشند، فرزند عصر حجرند و ترقی معکوس کردهاند، وگرنه پس از ۴۰سال از شهادت آن مرد بزرگ، درست نقطه مقابل آزادمنشی و حریت و انصاف آن بزرگوار قرار نمیگرفتند. ما اگر میخواهیم با آرمانهای آن بزرگمرد تجدید عهد کنیم، باید یکبار دیگر به همان روزها بازگردیم و درست از همانجا که او نقطه پایان را گذاشته بود، برویم سر خط. اما بهقول حضرت حافظ:
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
نمیتوان با عافیتطلبی و رعایت همه جوانب را درنظرگرفتن برای اینکه نه سیخ بسوزد نه کباب، نسبتی با شهید بهشتی داشت. او در هر مقام و موقعیتی که بود، دست از حقیقتگویی برنداشت بیآنکه ذرهای از مواضع اخلاقیاش کوتاه بیاید. سیاستورز بود، اما سیاسیکاری نمیکرد. اگر در خود صفاتی از ایندست سراغ داریم، در همان راهی پا بگذاریم که او گذاشته است، وگرنه بهتر است به همین مناسبتهای باسمهای و باریبههرجهت بسنده کنیم و به روی مبارک هم نیاوریم که شهید بهشتی که بود و چه کرد.