واپسین روزهای مهر، در تقویم دفاع مقدس، پر است از جلوههای تام و تمام عاشورا. در این روزها، عملیات عاشورا در منطقه میمک آغاز شد که رمزش هم «یا ابا عبدا... الحسین (ع)» بود. جالب اینکه بهگواه حاضران این عملیات، حال و هوای رزمندگان نیز بسیار عاشورایی بود و شهادتها هم. هادی نعمتی، فرمانده گردان الحدید لشکر۲۱ امامرضا (ع)، میگفت که بیشتر شهدا از ناحیه سر، تیر و ترکش خوردند. گویا سر، سنگینی میکرد بر گردنها در عملیاتی که به نام عاشورا و رمز شهید بیسر، انجام میشد. آنانی که با فرهنگ دفاع مقدس و جلوههای ناب این حماسه آشنایند، خود رازها میخوانند از این ماجرا؛ از تکرار کربلا در میمک؛ از تأسی شهیدان به سیدالشهدا. حکایتی بود عملیات عاشورا و کربلایی بود میمک با شهیدان سرجدا. بچههای امامرضا (ع) در یگانهای رزم خراسان از نقشآفرینان اصلی این عملیات بودند؛ این را که شهید نورعلی شوشتری هم در این عملیات بود یا نه، نمیدانم، اما این را باور دارم که اهل عاشورا بود. اهل شهادت و حیف بود تقویمها به پایان برسد، اما روزی به تکریم شهادت او، سربرگنویسی نشود. او شایسته شهادت بود و انگار خدا نگهاش داشته بود تا امتداد کربلا را تا بلوچستان بکشاند و خود پرچم شهادت شود در دیاری که خالی از مردی و شهادت میخواهندش، اما نورعلی شوشتری، نه نقش بر آب، که نقش بر باد کرد آرزوی حرامیان را و با شهادت، چراغی افروخت که تا همیشه پرتوافشان خواهد ماند. باری، قامت کشیده داشت سردار. نه فقط از گوشت و پوست و استخوان. اتفاقا استخوانبندی فکری و معرفتیاش هزاربار رشیدتر بود تا قامتش؛ لذا میتوانست شاخص باشد و نه فقط اشخاص که شخصیتها را هم گرد خویش جمع میکرد. به خود دعوتشان نمیکرد، بلکه به خیر میخواندشان تا به رستگاری برسند مردمی که درعین استحقاق رستگاری و سعادت، سرنوشتشان به گرو نارستگاران شقاوتپیشه رفته است. سردار، اما آمده بود تا از گرو به در آورد این گوهری نعمت را. جانش را هم به میان آورده بود برای این کار. آخر هم جانش را گذاشت تا بند از آن گرو برداشت. فکر میکنم اگر سردار شوشتری اهل داغ و درفش بود، نه با او کار داشتند و نه دستشان به او میرسید. همه هراسشان از این بود که شوشتری به هر مکان و هر قبیلهای که پا میگذارد، با سلوک نبوی و سیر «طبیب دوار بطبه»، به سلامت میرساندشان و دیوار فاصلهای را که بیگانگان ساختهاند، فرو میریزد. آنان از سرداری که با سلاح بیاید نمیترسند، چون به هزار حیله و لطایفالحیل میتوانند با بسیج تفنگها با او به مقابله برخیزند. شوشتری، چون با «صلاح» به میدان آمده بود، خود را دربرابرش خلع سلاح و دست خالی میدیدند؛ لذا جلیقه انتحاری پوشیدند تا مرد صلاح و اصلاح را از میان بردارند تا کسی نتواند پیروان آیین محمدی را در آن سامان با اصلاح ذاتالبین به اخوت، ارتقا دهد. نمیدانستند آنان که شهید با خون خود این مسیر را هموار میکند. نمیفهمیدند که شهید نمیمیرد، بلکه «حی» میشود و «حی علی خیرالعمل» میخواند پساز آنکه با «حی علیالصلاه» به نماز وحدت خوانده باشد مردمان نجیب آن سامان را، اما آنان با همه دنائت خویش، با اتمام جنایت، جسم سردار شوشتری و محمدزاده و بزرگان آن دیار را گرفتند، اما جانشان کیمیایی شد که کودکها را هم بزرگی میبخشد و زمین را از زیر پای اصحاب تکفیر میکشد و طهارت میدهد از لوث وجودشان. آری، به برکت شهادت وحدتآفرین، عرصه بر تکفیریان تروریست تنگ میشود و فضا برای برادری پیروان محمد (ص) توسعه مییابد و این همه به برکت خون شهید است.